بخش اول را می توانید اینجا بخوانید
پنجشنبه هفتم خرداد
تمام روز خواب بودم. انگار پشه تسه تسه نیشم زده بود!
صبح ساعت ده و نیم بیدار شدم. غذای سه سوته درست کردم. سه تایی غذا خوردیم. بقدری خوابالود بودم که با چشمان بسته خود را به تختخواب رساندم. ساعت پنج بعدازظهر وقت آرایشگاه داشتم. میترسیدم خواب بمانم. آلارم موبایل را تنظیم کردم. ولی وقتی خوابالود، آلارم را تنظیم میکنم، همیشه مرتکب اشتباه میشوم و آلارم به موقع به صدا درنمی آید. خوابیدم، عمیق عمیق ولی ساعت چهار با هراس از خواب پریدم. موبایل را نگاه کردم و دیدم بهله! آلارم را برای 4:45 تنظیم کرده بودم. ولی ناخودآگار هشیارم مراقبم بودم.
ساعت پنج به آرایشگاه رفتم. مانیکور، پاکسازی صورت و براشینگ انجام دادم. تمام دو ساعت زیر دست آرایشگر خواب بودم. به خانه برگشتم و دوباره خوابیدم!
به همسرم گفتم:
- من چه مرگم شده؟
- تو نمیدانی چقدر زیاد کار میکنی. الان که خیالت راحته همه کارها انجام شده، برای کسب انرژی و تجدید قوا به 24 ساعت خواب نیاز داری. خیلی هم عالیه!
جمعه هشتم خرداد
ساعت پنج صبح با صدای زنگ ساعت بیدار شدم. شب گذشته بقدری خوابالود بودم که کیف وسایل ضروری را آماده نکرده بودم. از روی فهرستی که از قبل نوشته بودم، تک تک وسایل مورد نظر را برداشتم. آقای شوشو حمام کرد، اصلاح کرد، روز قبل سلمانی رفته و مرا بسی خوشحال کرده بود. تخم مرغ پختم. سخنرانی خیلی انرژی میبرد. اگر گرسنه باشم، حرفهایم کم رمق و بی انرژی خواهد بود. پس صبحانه مفصل و پراز پروتئین خوردم.
سوار ماشین شدیم. ساعت هفت و نیم دم به در سالن رسیدیم. تازه متوجه شدم شماره تلفن نگهبان را ندارم. یادم باشد این کار را هم جزو چک لیست برگزاری همایش بنویسم. بله! برگزاری همایش، چک لیست دارد. دو سال پیش یک نفر خیال داشت این چک لیست را به قیمت پانصدهزارتومان به من عرضه کند. آن موقع چنین پولی نداشتم. بنابراین آنقدر اشتباه کردم و سپس اشتباهاتم را اصلاح کردم تا الان چک لیست خودم چهارصدهزارتومانی میارزد!
استفاده از تجربه دیگران، راهی میانبر است، ولی من از عهده آن قیمت برنمی آمدم، پس مجبور شدم از وقت و انرژیام مایه بگذارم. دو سال طول کشیده و چک لیست برگزاری همایش من کم کم دارد کامل میشود، ولی هنوز کامل نیست. بگذریم. به بوفه چی بیچاره تلفن نمودم. او را از خواب بیدار کردم و شماره نگهبان را گرفتم.
من از ساهت پنج تا هفت و نیم صبح ظاهراً بیدار بودم، ولی در واقع تا وقتی که در سالن باز نشد، من راستی راستی از خواب بیدار نشدم.
من و همسرم وسایل را به داخل سالن آوردیم. دستیاران یکی یکی از راه رسیدند. ساعت هشت و نیم همه کارها آماده بود! من از خانم حیدری که در سمینار قبلی هم میزبان بود، پرسیدم. چرا امروز اینقدر زود آماده شدیم؟ دفعه قبلی تا لحظات پیش از سمینار همگی داشتیم میدویدیم. خانم حیدری گفت خانم دکتر، تیمی که این بار تشکیل دادهاید، یک چیز دیگر است. من تعجب میکنم از یکپارچگی و کار گروهی عالی آنها. بله دیگه! دختران حلقه هدف هستند دیگه! البته در گروه میزبانان آن سمینار، تک تک افراد بسیار نازنین و عالی هستند، ولی کار گروهی، یکی از مهارتهایی است که دوستان در حلقه هدف آموختهاند.
یادتان هست دفعه قبلی برای میکرفن چقدر مشکل داشتم؟ این بار روپوش جیب دار انتخاب کرده بودم. آنها هم میکروفن هدست خریده بودند. وااااای میکرفن هدست! من و این همه خوشبختی! هیپ هیپ هوررررا!
آب جوش تهیه کردیم تا افرادی که زودتر از راه میرسند، بتوانند با لیوانی دمنوش گیاهی از خود پذیرایی کنند. داخل هر فولدر آموزشی یک بسته شکلات هم قرار داشت. نمیدانستم شرکت کنندگان صبحانه خوردهاند یا خیر. مغز برای یادگیری به قند نیاز دارد. دخترانم لباس مشکی و روسری صورتی به سر داشتند. شرکت کنندگان از این که آنها لباس یک شکل پوشیده بودند، کلی تمجید کردند. در برگه نظرسنجی 90% افراد از لباس زیبا و یک شکل، روی خوش، رفتار موقرانه و دوستانه میزبابان تشکر کردند. خلاصه تیم میزبان حسابی مرا روسفید کرد.
گردهمایی سر ساعت آغاز شد. حرف زدم، حرف زدم، حرف زدم، اولش یک کم همه چیز یخ زده بود، ولی کم کم همه ما روی غلتک افتادیم. توضیح دادم، سؤال پرسیدم، بیشتر توضیح دادم. یک نقشه راهنما خدمت عزیزان تقدیم کردم تا مثل
GPSبه آن مبدأ و مقصد بدهند و مسیر آشنایی با همسر آینده خود را به سلامت طی کنند.
ابتدا برای عزیزان شرح دادم منظور من از ازدواج سنتی چیست و از حضار پرسیدم آیا کسی از میان آنها علاقه مند است به این شیوه ازدواج کند؟ همانطور که انتظار داشتم، هیچکس علاقه ای به این شیوه ازدواج نداشت، بنابراین بقیه صحبتهایم در مورد این بود که اگر شما مایلید ازدواجی به شیوه مدرن داشته باشید، چطور باید آشنایی خود را مدیریت کنید.
شما می گویید من بزرگ و عاقل هستم و خودم برای ازدواجم تصمیم میگیرم.
· حالا چگونه این تصمیم مهم را بگیرید؟
· نقش خانواده در ازدواج مدرن کجاست؟
· چطور خواستههای خود را با معیارهای والدین خود هماهنگ کنید؟
· فردی که مصمم است به شیوه مدرن ازدواج کند، لازم است چه مهارتهایی داشته باشد؟
یک ساعت و نیم حرف زدم. نیم ساعت استراحت داشتیم. میزبانان عزیز، پذیرایی درجه یک از دوستان به عمل آوردند. در ضمن پذیرایی قرار شد افراد کارتهای ویزیت خود را با یکدیگر رد و بدل کنند. شیوه ارائه کارت ویزیت و دریافت آن به شکلی برازنده آموزش داده شد.
راستی مهمان ویژه! بله ایشان هم آمدند. من که از آمدن ایشان نومید شده بودم. ولی او آمد. چقدر مرا خوشحال کرد. آقای بیژن علیپور، مدیر و صاحب انتشارات موفق نسل نواندیش.
ادامه دارد...