زندگی من مثل همه مردم، مجموعه‌ای از تلخ و شیرین است، ولی من انتخاب کرده‌ام شیرینی‌های زندگی‌ام را با شما سهیم شوم. هرگز خیال ندارم وانمود کنم هیچ مشکلی در زندگی ندارم و یا هیچ عیبی در رفتار و کردارم نیست. من یک آدم معمولی هستم. اگر بتوانم لحظه‌ای در روز، نور شادی و امید را به قلب شما بتابانم، وظیفه‌ام را در این دنیای زیبا انجام داده‌ام. ریختن چرک آب زندگی بر سر خواننده‌ها، کار ناشایستی است. به نظر من نویسنده‌ای هنرمند است که بتواند امید و شادی را به قلب مردم هدیه کند، وگرنه گله و شکایت از زندگی، کار ساده‌ای است.

مهارت‌های زندگی

مهارت‌های زندگی

برای خانم‌های تحصیل‌کرده

مربی رشد فردی

دکتر آناهیتا چشمه علایی

راهنما


برای باز شدن صفحات بصورت همزمان

کلید ctrl   را پایین نگه داشته

سپس روی لینک کلیک کنید!

ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
دفترچه خاطرات گیس گلابتون
1390/08/20 00:00

شهر در تصرف زنان

پیش خودم حساب کردم اگر سر ظهر برای رای دادن مراجعه کنم، جمعیت کمتر است، چون مردم به خاطر گرما و ناهار خوردن در خانه مانده اند. به همین دلیل آفتاب را رصد کردم و وقتی به اوج آسمان رسید، شال و کلاه کردم و راه افتادم! (باید بگویم شال و مانتو؟)

مسجدی را پیدا کردم و در صف زنانه ایستادم. خانم ها با کنجکاوی رای مرا می پرسیدند و من هم سرشوخی و خنده را باز کردم. صف به کندی پیش می رفت و صحبت های ما بیشتر گل انداخت. وارد سالن مسجد شدیم و شناسنامه و کارت ملی خود را به متصدیان ارائه دادیم. حظ کردم که بیشتر متصدیان، خانم بودند. دوست دارم که زن ها از کنج خانه بیرون می آید و سعی می کنند به سهم خود کاری برای شهر خود انجام بدهند. متصدیان به تک تک ما توضیح می دادند که صندوق کجاست و شناسنامه خود را از کجا پس بگیریم. من به هر کدام که رسیدم، سلام کردم و "خسته نباشید" گفتم. می دیدم که لب های شان به خنده باز می شد و شانه های خمیده شان قدری صاف می شد. رای را به صندوق انداختم و به خانه برگشتم.

در خانه به آقای شوشو گفتم: "حوزه در اختیار خانم ها بود. کم کم ما خانم ها همه امور را در دست می گیریم و شما مردها را سوار سفینه می کنیم و به مریخ شوت می کنیم. می توانید آنجا همه روز و شب جلوی تلویزیون بنشینید و کشتی کج تماشا کنید!" طفلکی با مظلومیت گفت: "آن موقع شما خانم سر چه کسی غر بزنید و نق نق کنید؟ با کی یک و بدو کنید؟ حوصله تان سر می رود که!"

دیدم خدا وکیلی راست می گوید.  در مدتی که نبودم، پدر و پسر میوه های شسته بودند، میز غذا را چیده بودند و غذا را گرم کرده بودند، ولی من از راه که رسیدم، چهار تا غر اساسی سرشان زدم و تا کمی از گرمازدگی ام کم شود و حالم جا بیاید!

نظرات

نظر شما
نام :
پست الکترونیکی :
وب سایت :
متن :

تصویر :

تنها

گيسو جان سلام خسته نباشي.با اين که نديدمت اما يه دنيا دوست دارم.انرژي مثبت شخصيتت واقعا پيداست.اگه تهران بودم تو اولين فرصت ميو مدمو بغلت ميکردم و يه دنيا بوست مي کردم.ان قدر خستم و.ان قدر ضعيف شدم که خيلي از خودم بدم اومده چون کسي که دوسش دارم بهم کم توجه.تا وقتي از داشتن من مطمئن نبود منو مي خواست اما حالا که فهميده منم دوسش دارم با کم محلياش عذابم ميده.تو اولين فرصت کتابتو تهييه ميکنم.گيسو جان تو قلبت پاکه واسم دعا کن يا اون پسرم منو عاشقونه بخواد يا خدا يه قدرتي بم بده که محکم بايستم و فراموش کنم.محتاجم به دعا و انرژي مثبتت.مي بو سمت عزيزم:-*

پاسخ
ریحانه

من از صمیم قلب برات دعا کردم گل

پاسخ
noor

لبخند

پاسخ
گلابتون

خنده

پاسخ
خانمی

چه ازنقطه ی به فکر بودنت وارد شده ها!! نیشخند

پاسخ
اندر احوالات

خنده راست گفته
ولی بیشتر حوصله اونها سر می ره
زنها که نباشن خونه سرد و بی روحِ

پاسخ
پس از باران

نیشخنداوکی با آقای شوشو موافقم ولی شوت کردن مردها به مریخ هم لذت خاص خودش رو داره

پاسخ
دخترخاك

طفلي اقاي شوشونیشخند

پاسخ
برچسب ها : 
ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه