زندگی من مثل همه مردم، مجموعه‌ای از تلخ و شیرین است، ولی من انتخاب کرده‌ام شیرینی‌های زندگی‌ام را با شما سهیم شوم. هرگز خیال ندارم وانمود کنم هیچ مشکلی در زندگی ندارم و یا هیچ عیبی در رفتار و کردارم نیست. من یک آدم معمولی هستم. اگر بتوانم لحظه‌ای در روز، نور شادی و امید را به قلب شما بتابانم، وظیفه‌ام را در این دنیای زیبا انجام داده‌ام. ریختن چرک آب زندگی بر سر خواننده‌ها، کار ناشایستی است. به نظر من نویسنده‌ای هنرمند است که بتواند امید و شادی را به قلب مردم هدیه کند، وگرنه گله و شکایت از زندگی، کار ساده‌ای است.

مهارت‌های زندگی

مهارت‌های زندگی

برای خانم‌های تحصیل‌کرده

مربی رشد فردی

دکتر آناهیتا چشمه علایی

راهنما


برای باز شدن صفحات بصورت همزمان

کلید ctrl   را پایین نگه داشته

سپس روی لینک کلیک کنید!

ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
دفترچه خاطرات گیس گلابتون
1396/06/28 10:53

مرداد تلوتلو خوردم، شهریور سکندری

چند وقته خاطره وبلاگ ننوشتم؟ از نظر خودم، صد سال! این روزها از بس دارم می‌نویسم، روزانه نگاری برای وبلاگ از یادم رفته است. الان نیمه شب است. معمولاً من این موقع دارم هفت تا پادشاه را خواب می‌بینم، ولی امشب خوابم نبرد. این دنده و آن دنده شدم. هی نفس عمیق کشیدم و فوت کردم بیرون، فایده نداشت. کله‌ام پر از روزانه نگاری است. دیدم اگر همین الان بنویسم، زودتر خوابم خواهد برد. خب... از کجا شروع کنم؟ از مرداد:

 

من و آقای شوشو، 12-5 مرداد کوش آداسی بودیم. وقتی برگشتیم، مرداد تقریباً به نیمه رسیده بود. من تا پایان مرداد در رویای آبی پرسه می‌زدم (اشاره به سفرنامه از رودهن تا دریای اژه) سفرنامه را با جان کندن نوشتم. کله‌ام خالی خالی بود، شاید هم پر از زمزمه‌های دریا. رخوتی شیرین، کشتی وجودم را به گل نشانده بود. ولی در ماه شهریور، روی دور تند افتادم:

 

  • مقاله‌های متعدد برای مجلات – لامصب هرچه مقاله مفتی می‌نویسم، درخواست برای مقالات بیشتر می‌شود! بالاخره بریدم و اطلاع دادم نمی‌توانم هر هفته دو مقاله تحویل بدهم. مقاله نوشتن که خم زرگری نیست. باید تحقیق کنم. 20 تا مقاله بخوانم، 5 تا کتاب را ورق بزنم، بعد دست به دامن الهه خلاقیت شوم، کلی نازش را بکشم تا گوشه چشمی نشان بدهد. آنگاه شاید بتوانم قلنبه سلنبه های مقالات و کتاب‌های علمی را به نوشته‌های شیرین تبدیل کنم. گاهی نوشتن یک مقاله 1200 کلمه‌ای، برای من یک هفته طول می‌کشد.

     

  • برنامه نویسی برای کارگاه هدفگذاری – این یکی بامزه است چون دارم ایستادن جلوی دوربین را تمرین می‌کنم. یادتان هست یک سال طول کشید دوربین فیلمبرداری بخرم؟ سال پیش دوربین خریدم، ولی تا الان نتوانسته بودم فیلمبرداری را تمرین کنم. از دوربین می‌ترسیدم! از اول شهریور هر روز دست کم پنج دقیقه فیلمبرداری دارم. بعضی هاش بدک نمیشه. بعضی هاش هم فاجعه است. هر بار درسی جدید یاد می‌گیرم: قبل از فیلمبرداری، لبه شال را روی سرم صاف کنم که دالبر دلبر نایستد! یا دسته شال را زیادی روی تنم پهن نکنم. این دو تا را درست می‌کنم، دفعه بعدی می‌بینم شال روی سرم یکوری است! آهان! یاد گرفتم قبل از فیلمبرداری نباید به آرایش سرسری اکتفا کنم. زیرسازی حسابی و کانتورینگ می‌خواهد. وقتی درست و حسابی صورتم را ماله کشی می‌کنم، پس از فیلمبرداری معلوم می‌شود ای وای!های لایتر روی چانه‌ام زیادی پهن است و چانه‌ام چهارگوش شده است. از تپق زدن‌هایم که بهتر است چیزی نگویم: شاهکار کامل است. 20 دقیقه فیلم می‌گیریم و از توش 5 دقیقه درست و حسابی درمی آید. حکایتی داریم.

     

  • ماجرای بعدی، کلنجار رفتن برای ساماندهی سایت و گرفتن مجوز نشر دیجیتال است. این یکی نوشتن مثنوی هفتاد من است. از اول امسال هفت جفت کفش آهنی و هفت عصای آهنی را ساب داده‌ام تا بالاخره پروانه نشر دیجیتال گرفتم. فکر کردم دوندگی‌هایم تمام شده. نه! نشده است. باید هفت تا عصا و هفت جفت کفش آهنی دیگر سفارش بدهم. ولی خب... خبر خوب این است: الان من به صورت رسمی یک ناشر دیجیتال هستم.

     

  • مدیریت زمان، پروژه بعدی است که طعنه آمیز شده چون از اول امسال در دست انجام است. محصول مدیریت زمان، در قالب زمان بندی‌هایم جا نمی‌شود و مرتب افسارش از دستم درمی رود. از بس که می‌خواهم کامل باشد و مو لای درزش نرود. تا الان سه بار فایل صوتی‌اش را ساخته و به طول کامل دور ریخته‌ام. ده باری هم پی دی اف هایش را بازسازی کرده‌ام. باشد که رستگار شوم.

     

     

  • ساختن محصول مدیریت استرس را هم شروع کردم، ولی دیدم با این همه کار دارم خودم را استرس زده می‌کنم. فعلاً آن را متوقف کردم. ولی خداییش ما ایرانی‌ها خیلی به مدیریت استرس احتیاج داریم و بسیار کم در این مورد آموزش دیده‌ایم. بسیار کم، در حد اندک اندک.

     

  • ویرایش رمان – یک بار ویرایش شد و ویرایش دوم به نیمه رسیده است. عاشق این یکی هستم. کاش می‌شد همه کارها را کنار بگذارم و فقط به این یکی بچسبم...

     

  • پروژه کیک پختن بخوبی پیش می‌رود. کیک‌های ساده و کشمشی را خوب از آب درمی آورم. چیزکیک و کیک هویج خوشمزه‌ای پختم. هر شب با لذت رسپی های مختلف را می‌خوانم و با لبانم را می‌لیسم: تیرامیسو... کیک سیب... کیک دارچین و گردو...دلم می‌خواهد هر روز فقط رمان بنویسم و کیک بپزم! چه دنیای خوشمزه و چاق و چله‌ای می‌شد!

 

مخلص کلام آن که... از حال من اگر بپرسید، باید بگویم خوبم. نفسی می‌آید و می‌رود. ما چه بایستیم و چه بدویم، چرخ گردون  می‌چرخد. شما چه خبر؟ خوبید؟ خوشید؟ ماه شهریور، دست کمی از ماه اسفند ندارد. ماراتون نفسگیری است. شما هم دارید می‌دوید؟ اگر می‌دوید، اشکال ندارد، بدوید، ولی یادتان باشد گاهی اوقات سرتان را بلند کنید و به آسمان آبی بنگرید و گاهی اوقات، مشامتان را عطر خوش پاییز، تازه کنید. خبر خوشی دارم: پاییز رنگارنگ، در راه است.

 

چگونه برای پاییز آماده شویم؟

 

نظرات

نظر شما
نام :
پست الکترونیکی :
وب سایت :
متن :

تصویر :

Firuze

سلام خانم دکتر
دلمون براتون تنگ شده بود
ممنون که مینویسید
موفق و پیروز باشید

پاسخ
گیس گلابتون

سلامت باشیدلبخند

پاسخ
Firuze

راستی خانم دکتر میشه لطفا یه کم راجع به ناشر دیجیتال توضیح بدین، آیا میشه کتاب داستان رو با مجوز نشر دیجیتال به صورت دیجیتالی منتشر کرد وشما که تجربه کردین میشه بگید چه مدارکی لازم داره
ممنون میشم

پاسخ
گیس گلابتون

ممنونم. این پروسه آنقدر طولانی و پیچیده است که ترجیح می دهم سعی نکنم پاسخ بدهم. سپاسگزار می شوم در اینترنت جستجو بفرمایید.

پاسخ
zahra_altafi

سلام چه خوب که ما را از حال و احوالتان باخبر می کنید.
من تابستان سختی را گذراندم. یک بیماری پنهان که ناگهان سربرآورد و عمل آنژیو و استرس ها و دلواپسی های مخصوص دوره بیماری و... و خدا رو شکر همه چیز به خیر گذشت و من بعد از دوماه توانستم برگردم سر کار و دوباره همه چیز به روال سابق برگشت. تنها اتفاق خوب تابستان امسال برای من خریدن خانه جدید بود. امیدوارم فصل پاییز برای گیس گلابتون و همه خواننده های این سایت پر از خیر و برکت باشد.

پاسخ
گیس گلابتون

خدا را شکر که الان حال تان خوب است و برای خرید خانه تبریک می گویم

پاسخ
شاینا

سلام گیسوجان. دلم برایتان تنگ شده بود. من در این تابستان ده کیلو اضافه وزن پیدا کردم. حالا که پاییز شده غصه ام شده است که اگر لباس های پاییزی ام اندازه نشود چکار کنم. لبخند خبر بعدی اینکه من و بازار یهویی !!! حقیقتش اینه که پسرخاله ام صنعتگر است و یک اسباب بازی جالب پروازی ساخته است. اما نصف تولیدات روی دستش مانده است. من هم تصمیمم گرفتم کمکش کنم ، بعدش پسرخاله محترم گفت که کارتن های اسباب بازی را به قیمت ارزانی از او بخرم و خودم بفروشم و بعد چشم باز کردم و دیدم در حال بازاریابی هستم. البته کارم بی نقص نیست اما یک تجربه جدید است.
از احوالات دیگرم اینکه به زیارت امام رضا مشرف شدیم. بعدش من در حرم امام رضا از خدا خواستم که بعد از سالها بتوانم در رشته مورد علاقه ام قبول بشوم و نذر کردم. البته به کسی نگفته ام که می خواهم کنکور بدهم و شما تنها کسی هستید که می دانید.

پاسخ
گیس گلابتون

به به! چه خبرهای خوبی. عالیه. حتی تپل شدن هم خبر خوبی استلبخند

پاسخ
iman

سلام خانم دکتر عزیز
من مثل شمافعال نیستم ولی با انداختن نگاهی به سایت گاهی مطالبی را می بینم که بنظرم خود نویسنده آن هستم بسیار سپاسگزارم

پاسخ
گیس گلابتون

من هم از شما سپاسگزارم. امیدوارم آن مشکلی که در ایمیل نوشته بودید، تحت کنترل بماند و شاید هم برای همیشه برطرف شود. موفق باشید

پاسخ
برچسب ها : 
ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه