سلام خانم دکتر عزیز ومهربونم
اولا خیلی دوستتون دارم
و همیشه ویس هاتون رو گوش میکردم
حدود 14 ماه یعنی از اردیبهشت 96 تا مرداد 97 با همه ویس ها و کتابها و محصولاتتون زندگی کردم و درس گرفتم در همایش زن جذاب در اردیبهشت 96
با دوستام از مشهد اومدیم و کلی بهمون خوش گذشت
کلی چیزهای قشنگ یاد گرفتیم .اکثر محصولاتتون رو خریدم
ار بیشتر محصولاتتون استفاده کردم:
همه رو خریدم و سفارش دادم بجز محصول زندگی مثل عسل
که اون هم فرموده بودین که بعد ازدواج بخریم که نیت کردم وقتی ازدواج کردم بخرم
و حالا که این ایمیل رو براتون میزنم
حدود یکماه و هفت روزاز ازدواجم میگذره
دوست داشتم زودتر بهتون بگم ولی اینقدر سر من و اقای عسل شلوغ مهمونی و قسمتهای شیرین زندگی بود که فرصت نشد
فقط وقت کردم به خانم شمس زنگ بزنم بگم و توی اینستا هم خدمت خودتون گفتم
وای که بسیار بسیار زیاد ممنونم از راهنمایی های خوبتون هستم
محصولات خوبتون و همایش زن جذاب
خدارو شکر که از انتخابم خیلی خیلی زیاد راضی هستم
مهرش در جلسه دوم واقعا به دلم نشست
من خیلی خواستگار داشتم .خواستگارهای خوب و بد
از همه قشر دو سه سالی بود که در خونه رو ب روی همه باز کردم و بشدت قصد ازدواج داشتم
تااینکه با شما و محصولاتتون و همایشتون اشنا شدم واقعا بدون تعارف میگم خیلی عالی بود مخصوصا در ظاهر و تیپم خیلی تجدید نظر کردم
در ارایشم تجدید نظر کردم
خلاصه سرتون ب درد نمیارم
همه جا میرفتم همه مهمونی ها کلاس یوگا و کلاس ورزش کلاس زبان المانی هرجا که دعوت بودم هم سرکار بودم هم دانشگاه دانشجورشته بیهوشی بودم هم کشیک بودم
هم وقت میکردم هرجا میرفتم کوه با گروه کوه نوردی هم کلاسهای مختلف بود
یک عالمه دوست خانم پیداکردم کلی چیزهای مختلف یاد گرفتم
خواستگارهای مختلف
تمرینات کتاب ازدواج مث اب خوردن اسان است
رو هم سه بار انجام دادم دیگه اخریش رو با خودم نیت کردم اگه دیگ این دفعه اخر نشه و همسرمورد نظرم نیاد دیگه هیچ اقدامی نمیکنم و از همه چی دست میکشم
که تا سه نشه بازی نشه
بالاخره اومد
بااینکه با خیلی از خواستگارام تا شش یا هفت یا هشت ماه حرف میزدم و رفت امد میکردم ولی هرکار میکردم ب دلم نمینشستن
نمیدونستم چیکار کنم
همش فکر میکردم ایراد از منه از اخلاقمه که کسی توی دلم نمی نشینه
فکرمیکردم ازدواج سنتی همینه بدون هیچ احساسی باید ازدواج کرد
دیگ کلافه بودم و راه سختی بود همش به خدا میگفتم چرا نمیشه
خیلی گله مند بودم از خدا
ولی اخرش خوب بود خدا روشکر
یک روز توی تیر ماه بعد از امتحانهای پایان ترم ازشهرستان برگشتم مشهد مربی یوگام بهم پیام زد توی تلگرام
عکس همسرمو فرستاد و گفت این اقا از اشناهای یکی از دوستاشون هستن با این مشخصات و دنبال همسر میگردن و با خانواده بسیار خوب
از من خواست که شماره خونمون رو بهشون بدم
منم از توی عکسش زیاد خوب و بدشو نفهمیدم و از اونجایی که هیچ کسی رو ندیده و حرف نزده تا سه جلسه رد نمیکردم
منم شماره خونمون رو دادم .خلاصه سرتون رو به درد اوردم عزیزم
دو مرداد روز تولد امام رضا اومدن اولین خواستگاری خونمون اون موقعه زیاد باهش حرفی نزدم در حد معارفه بود
بعد فرداش خواهرش زنگ زد و نظرشون خیلی مساعد بود
و در خواست کرد که میشه دختر و پسر باهم برن بیرون فردا مامانم هم نظرش مساعد بود و رفتین بیرون
اونجا بود که مهرش یک دفعه به دلم نشست یک دل نه صددل عاشقش شدم و اصلا به روی خودم نیاوردم و جلسه سوم
حتی اولین خواستگاری بود که توی جلسه دوم گفت ایا شما به مشاوراعتقاد داری
منم خیلی خوشحال شدم از این حرفش که به مشاوره معتقد هست و قبل از خواستگاری رفته بود پیش مشاور
و فهمیده بود که چه جور شخصیتی هست و با چه زنی خوشبخت میشه
و خیلی چیزهای دیگه که مشترک و مشابه بودیم
و بعد از سه هفته رفتیم مشاور و تست دادیم
و جالبش این بود که مشاور دوتا تست بهمون داد یکی ازاون تست هاش همونی بود که شما توی وبینار چگونه مشاور قبل ازدواج خودمان باشیم
رو بهمون دادن خیلی خوشحال شدم از جایی که رفتیم مشاور
و مشاور قبلا همسرم رو میشناخت و تمام خصوصیات منو همسرم از روی تست گفت
و مشاور خانم دکتری بودن که گفتن ما هم کفو هم هستیم و خیلی شبیه هم هستیم
فقط نیاز به مهارت زندگی و شناخت هم داریم
بعد از یکماه و ده روز برگترها به این نتیجه رسیدن که تا قبل محرم صفر محرم بشیم
توی این فاصله در طول خواستگاری و جلسات اشنایی یکبار همسرم موقع خداحافظی دستمو گرفت
و من خیلی یک جوری شدم و ازش خواستم تا هنوز محرم نشدیم دیگ دستم رو نگیره
و ایشون هم دیگه نگرفتن
و در تاریخ هشت شهریور نود و هفت روز عیدغدیر در حرم امام رضا عقد کردیم و
در تاریخ دهم شهریور نود وهفت شنبه مراسم نامزدی گرفتیم
خیلی همه چی خوب و عالی و بدون حاشیه پیش رفت.
گیس گلابتون: تبریک میگویم عروس خانوم عزیز و دوستداشتنی
از طرف من به داماد خوشبخت هم تبریک بگویید. انشاالله که بهپای هم جوان بمانید. همیشه تندرست و شاد باشید.
من خوشحالم که شما نومید نشدید، تغییرات لازم را در خود به وجود آوردید، معاشرتهای خوب داشتید و بالاخره همسر دلخواهتان را جذب نمودید. انشاالله که همهچیز عالی پیش برود.
یک نکته مهم برای خانمهایی که هنوز ازدواج نکردند: پسازاین که مرد دلخواهتان جذب کردید، دستکم شش ماه معاشرت کنید و سپس ازدواج کنید. مشاوره با روانشناس نباید زود انجام شود. دستکم سه ماه رفتوآمد کنید و سپس پیش مشاور بروید. شما میخواهید یک عمر با هم زندگی کنید، لازم است قبل از بستن پیمان زناشویی، بهاندازه کافی با هم اخت شوید. آزمونهای روانشناسی هرگز جای شناخت شخصی شما را نمیگیرد. من امیدوارم این دوست عزیز، ازدواج خوبی داشته باشد و انشاالله هم که همینطور است، ولی بهطورکلی اصرار دارم برای ازدواج عجله نکنید. وقت بگذارید. همدیگر را بشناسید، با هم اخت شوید، محبت آرامآرام شکل میگیرد. شناخت کمکم حاصل میشود. نگویید بزرگترها تصمیم گرفتند یک ماه و ده روز برای معاشرت کافی است. شما بهعنوان یک خانم تحصیلکرده قرار است مسئولیت انتخاب همسرتان را به عهده بگیرید. عجله نکنید... شما را به خدا عجله نکنید!
حالا نوبت شما دوستان عزیز خواننده است. یادتان باشید از شادی دیگران شاد شوید، برای دیگران آرزوی شادی و شادکامی کنید تا خدا هم قلب شما را شاد کند و آرزوهایتان را برآورده کند. دلم میخواهد زیر این پست پر شود از تبریک و آرزوی خوشبختی. بفرمایید شما اولین شخصی باشید که تبریک میگوید.