دوست عزیز و دوست داشتنی من
آیا دوست داری خاطره‌های شیرین و الهام بخش خود را برای ما تعریف کنی؟
ما که خیلی دوست داریم داستان شیرین آشنایی با همسر، ایجاد یک کسب و کار پرسود، شفای بیماری و یا هر خاطره الهام بخش تو را بخوانیم. شما می توانید خاطره خود را به آدرس زیر ایمیل کنید: gisgolabetoon0@gmail.com
لطفا در موضوع ایمیل بنویسید
: «خاطره الهام بخش »

مهارت‌های زندگی

مهارت‌های زندگی

برای خانم‌های تحصیل‌کرده

مربی رشد فردی

دکتر آناهیتا چشمه علایی

راهنما


برای باز شدن صفحات بصورت همزمان

کلید ctrl   را پایین نگه داشته

سپس روی لینک کلیک کنید!

ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
نوشته های زیبای شما
1393/05/12 14:17

کسی می‌تونه ادعای انسانیت کنه که...

دوستانی که در رشته‌های پزشکی و پیراپزشکی تحصیل کردند می‌دونن که بعد از اتمام تحصیل باید حدود۲سال تو مناطق محروم خدمت کنن .

 

بعد از اتمام دوره دندانپزشکی به لطف شاگرد اول بودن و کلی مقاله داخلی و خارجی می‌تونستم یک جای نزدیک و راحت طرحم را بگذرونم، ولی کلی با پدرم کلنجار رفتم که می‌خوام جایی خدمت کنم که به من خیلی نیاز داشته باشن و اینطوری شاکر خداوند به خاطر نعمت‌های فراوانش باشم. پدرم با اینکه دوست نداشت ازش دور بشم در‌‌‌نهایت قبول کرد و من راهی طرح شدم. روز اول که رسیدم با هیجان از این اتاق به اون اتاق می‌دویدم، لیست وسایل انبار، جمعیت تحت پوششم،... همه را تو یک دفتر یادداشت کردم. هفته‌ای ۱روز باید به روستاییی می‌رفتم وبا خودم تصمیم گرفتم که این روستا را زیرورو کنم. از بچه‌های زیر ۶سال شروع کردم، وارنیش فلوراید حدود ۳۰۰۰بچه، تکمیل دفترچه‌های سلامت و برنامه ریزی برای کارهای پیشگیری، آموزش مادران باردار و... بقیه از ساعت ۹تا نهایتا ۱۲ کار می‌کردن، ولی من از ۸صبح تا۴! از همه جا تقدیر نامه دریافت می‌کردم .

 

هرچی بیشتر پیش می‌رفت ناامید‌تر می‌شدم، خسته، تنها! کم کم احساس کردم چقدر بیهوده تلاش می‌کنم، انگار اینا اصلا نمی‌فهمن من دارم چیکار می‌کنم!!!!! هیچ کدوم از حرف‌های من تو سرشون نمی‌ره!!!!! بازم اصرار به کشیدن دندون دارن !!!!

 

اون روستا فقط حدود ۳ساعت با اصفهان فاصله داشت، ولی اونا هنوز گاز نداشتند، تابستون آب قطع می‌شد، ۲بار تو روز تانکر آب به روستا می‌ومد و آب آشامیدنی براشون می‌اورد. یک بار تانکر خراب شده بود ویکی از نوبت هاش را نیومده بود. تو ایوان خانه بهداشت ایستاده بودمو می‌دیدم چطور خانم‌ها با قمقمه تو سر هم می‌زدند، همدیگه را هل می‌دادن، فحش می‌دادن و تو اون جنگ و دعوا‌ها بیشتر آب روی زمین می‌ریخت. باخودم فکر می‌کردم خوب چرا درست تو صف آب برنمیدارن! من برای اینا دارم خودمو می‌کشم؟ وافکار دیگه‌ای که خدا منو ببخشه ...

 

یک دفعه چشمم به طوبا افتاد، باردار بود، ۳تا بچه دیگه هم داشت و۳تا بز که تقریبا همه زندگیش بودن، شوهر معتادش سر می‌دون نشسته بود. (متاسفانه بیشتر مردهای اون روستا معتاد بودن و همهٔ کار‌ها را خانمهاشون انجام می‌دادن) ماه رمضان بود و تشنه بودم، آب داشت تموم می‌شد! یه لحظه خودمو جای طوبا گذاشتم، پاچه‌های شلوارمو بالا زدم، دویدم رفتم قمقمهه هاشو گرفتم و به سمت تانکر دویدم، هل دادم، لگد زدم، فحش شنیدم و پیروزمندانه با طپش قلب ورنگ پریده خودم را به طوبا رسوندم. دستشو گذاشت ۲طرف سرمو پیشونیمو بوسید. از تمام اون تقدیرنامه‌ها بیشتر به دلم چسبید. فقط خدارا شکر کسی تو خانه بهداشت منو تو اون وضعیت ندید !

 

تازه فهمیدم برای اینکه حرف هام تو عمق وجودشون نفوذ کنه باید منم درکشون کنم. کم کم به قول رئیس شبکه شدم خدایگان بزرگ! برای مردم روستا از دندونکش تبدیل شدم به دندانپزشک و برای بچه‌ها خاله دندون: )

 

من بعد از طرح آدم دیگه‌ای شدم، اونجا قلبم تکه تکه شد، علاوه بر اون روستایی‌ها دنیای عشایر را از نزدیک دیدم! و فهمیدم من نمی‌تونم ادعای انسانیت کنم تا وقتی که خودم تو همون شرایط قرار نگرفتم!

نوشته دکتر رویا

نظرات

نظر شما
نام :
پست الکترونیکی :
وب سایت :
متن :

تصویر :

sim

به به چقدر زیبا ٬پاینده باشی دکتر مهربان

پاسخ
.roya

ممنون دوست عزیزم،لبخند باور کن هرکس دیگه هم جای من تو اون روستابود همون کارو میکرد.

پاسخ
kafshghermezi

سلام
عجب سرعتی! واقعا ممنونم که اینقد سریع اثر دادین
اما من اومدم با سرافکندگی عذرخواهی کنم من اینقد خسته و بدبین بودم که اشتباهی دیدم . اون پرچم هندوراس بوده! گیس گلابتون دلم میخاد الان یکی منو شطرنجی کنه خجالت

پاسخ
گیس گلابتون

من هم آن پرچم را نمی شناسم. اهمیتی هم بهش نمی دم. از حکومت های دگم و خونخوار خوشم نمیاد.
بهرحال خوشحالم که فهمیدی خیلی تند نظر نوشتی. انگار برای دشمنت داری نظر می نویسی.
من پوست کلفتم. ولی برای خودت خوب نیست.

پاسخ
kafshghermezi

آیا گیس گلابتون کفش قرمزی را خواهد بخشید؟

پاسخ
گیس گلابتون

کاری نکردی عزیزم. من توجه نکرده بودم. به من یادآوری کردی.
ممنونم از ریزبینی ات.

پاسخ
تبسم 4

عزیزم چه خوب نوشتی و به چه نتیجه ی زیبایی رسیدی مرسی از این که به اشتراک گذاشتی .گل

پاسخ
.roya

سلام تبسم جان، ممنون از لطفت و ممنون که نظرت را نوشتیلبخند

پاسخ
girh

خیلی زیبا نوشتید و نتیجه ی خیلی زیبایی هم گرفتید :) ممنون که به اشتراک گذاشتید. :)
من نمی دونم چرا بغضم گرفت!

پاسخ
.roya

سلام دوست عزیزم، ممنون، منم اونجا خیلی روزها بغضم میگرفت...
اعتیاد از سن 14-15سالگی،تابستون و بی آبی، زمستون های سرد بدون گاز، بچه های مدرسه با چکمه های یلند وبینی های قرمز از سرما و گونه ها و دست های خشک و پینه بسته که اوایل که منو میدیدن از ترس نفسشون درنمیومد(آخه من دندونکش بودم!)... ولی اونها هم روزهای شاد و پرخنده زیاد دارن، وقتی باهاشون صمیمی شدم وبه خونه هاشون راه پیدا کردم دیدم اونجور که من فکر میکردم بازجر زندگی نمیکردند، جنس شادی هاشون با من فرق داشت ولی شاد بودند، انگار خودشونو با شرایط تطبیق داده بودند! ولی متاسفانه برای بهبودش تلاشی نمیکردند!

پاسخ
.roya

سلام خانم دکتر عزیزم، ممنونم که نوشته ی منو تو این قسمت گذاشتیدقلب
منتظرم خودتون یه چیزی بگید ولی خبری نیست!!!!
چه خبر از کنکور؟؟؟
راستی یه چیز بی سابقه اتفاق افتاده! ماشنبه انتخاب رشته کردیم،امروز اطلاعیه زدن که حساب کردن نمره و رتبه ها اشتباه شده و قراره 4شنبه دوباره کارنامه جدید بزنن!

پاسخ
گیس گلابتون

رتبه پسر خوب نبود...

انشاالله رتبه دوم تو هم خوب باشد. مثل اولی. 81 بودی؟

پاسخ
.roya

بله،امید به خدا! حتما یه خیری توش بوده!
انشالله امسال قبول بشه، اگه خدای نکرده نشد تجربه های خوبی بدست آورده باشه که سال آینده بهش کمک کنه.

پاسخ
kafshghermezi

ممنون از بزرگواریتونگل

پاسخ
raheshab

واقعاً زیبا و الهام بخش بود

پاسخ
برچسب ها : 
ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه