دوست عزیز و دوست داشتنی من
آیا دوست داری خاطره‌های شیرین و الهام بخش خود را برای ما تعریف کنی؟
ما که خیلی دوست داریم داستان شیرین آشنایی با همسر، ایجاد یک کسب و کار پرسود، شفای بیماری و یا هر خاطره الهام بخش تو را بخوانیم. شما می توانید خاطره خود را به آدرس زیر ایمیل کنید: gisgolabetoon0@gmail.com
لطفا در موضوع ایمیل بنویسید
: «خاطره الهام بخش »

مهارت‌های زندگی

مهارت‌های زندگی

برای خانم‌های تحصیل‌کرده

مربی رشد فردی

دکتر آناهیتا چشمه علایی

راهنما


برای باز شدن صفحات بصورت همزمان

کلید ctrl   را پایین نگه داشته

سپس روی لینک کلیک کنید!

ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
نوشته های زیبای شما
1394/07/19 09:29

پدربزرگ نازنین من

پدر بزرگ من یک مرد ساده بود، یک راننده تریلی که در زمان کودکی از درس و مدرسه گریزان بود و در اول جوانی چندین شغل عوض کرده بود تا وقتی که در سخت ترین آنها باقی ماند، پدر بزرگ من راننده تریلی بود. تحصیلاتش از مادر بزرگ درس خوانده ام خیلی کمتر بود. همیشه ساده لباس می پوشید و ساده حرف می زد. تنها 62 سال داشت که به خاطر بیماری کلیوی که بیش از 10 سال آزارش داده بود درگذشت. تا زمانیکه نرفته بود نمی دانستیم این مرد ساده بی ادعا ستون خانواده ماست و با رفتنش شیرازه ما از هم فرو می پاشد. فراموش نمی کنم زمانی که مرا پشت خودش سوار می کرد و می گفت من اسب تو هستم. فراموش نمی کنم که اولین چیزهای قشنگم را همیشه از او گرفتم. آخر پدر بزرگ من همه جای ایران را می گشت و در تمام سفرها یک فکر و ذکر داشت، بهترین چیزها را برای خانواده اش و بخصوص نوه یکی یک دانه اش ببرد. اولین شلوار لی را او برایم آورد از بندرعباس، اولین بار طعم موز را وقتی چشیدم که عید به خانه شان رفتیم و اون با بی صبری مرا سر یخچال برد تا موزهای کوچکی که از بوشهر آورده بود به من بدهد، عین یک بچه ذوق داشت. همیشه دوست داشت خوردنی مورد علاقه اش را همه بخورند. همه خانواده از دست و دل بازی اش بهره مند بودند. هر وقت کسی پول لازم داشت بدون اینکه درخواست کند پول برایش حاضر بود. پدر بزرگ من ثروتمند نبود، برای هر ریال پولی که در می آورد روزها و شب ها در گرمای بی امان جنوب و سرمای استخوان سوز غرب ماشین رانده بود، کاری که چنان جسمش را فرسوده کرد که قبل از همه برادرهای بزرگ تر باسواد تاجرش ما را ترک کرد. اما بخشیدن برایش عجیب راحت بود و خرج کردن برای خودش عجیب سخت. وقتی بی صدا از میان ما رفت، روزی که دیگر بیدار نشد یک حسرت بزرگ به دلم من ماند، چرا من قدر اینهمه سادگی و بزرگی و محبت را ندانستم، چرا او را با بقیه مقایسه کردم و چرا آنطور که در خورش بود به او احترام نگذاشتم؟ ای کاش هر بار که می دیدمش دستش را می بوسیدم بجای اینکه از او فرار کنم.

پدر بزرگ من 22 سال است که دیگر در میان ما نیست و بعد از اینهمه سال کسی از او گلایه ای نکرد. هیچکس خاطره بدی از او نداشت، خیرش به هر کسی که می شناخت رسیده بود. ای کاش این پدر بزرگ عزیز من کمی قدر خودش را می دانست تا ما هم قدرش را می دانستیم و امروز حسرت نمی خوردیم. وقتی خودتان را فدای دیگران می کنید بی هیچ چشم داشتی، کسی قدر شما را نمی داند و وقتی شما را از دست بدهند فقط حسرت و احساس گناه است که برایشان باقی می ماند.

پدر بزرگ عزیز من، تو شایسته بودی که هر بار جلوی تو سر خم کنم و دستت را ببوسم

مرا ببخش

نوشته: سحر

 

نظرات

نظر شما
نام :
پست الکترونیکی :
وب سایت :
متن :

تصویر :

شاینا

خدایشان بیامرزد. من را یاد پدربزرگم انداختی. سالها بعد از مرگش متوجه شدم که او تاریخ تولد من و خواهر و برادرم را به طور دقیق پشت جلد آن قرآن نوشته است به این صورت :
تولد نورچشمی شاینا خانم تاریخ....
تا آن وقت کسی به من نگفته بود که در کدام روز هفته متولد شده ام.
خدا رفتگان را قرین رحمت کند.

پاسخ
atussa

سحر جان پدربزرگ شما مثل همه پدربزرگهای دیگه دوست داشتنی بودند....افسوس که که از دنیا رفتند....خدا رحمتشون کنه....نوشته شما باعث شد من قدر پدرم رو بیشتر بدونم.....پدر من با دختر من دقیقا همون رفتاری رو داره که پدربزرگ شما داشت....همیشه می خواد خوشحالش کنه....البته من قدرشو می دونم و همیشه براشون احترام و ارزش زیادی قائلم اما با جملات شما تصمیم گرفتم خیلی خیلی بیشتر بهش سر بزنم و حالشو بپرسم....هر قدر هم که محبت کنم باز هم کمه....ایشالا خدا همه پدرها و پدربزرگها رو حفظ کنه و پدر من رو هم در پناه خودش حفظ کنه....ممنون بابت نوشته زیبات

پاسخ
sahara57

ممنونم، این نوشته شما هم یاد من آورد که الان قدر پدرم رو بیشتر بدونمگل

پاسخ
سارانگ1

اشکم درآمد، با شما موافقم سحر و یادپدربزرگ خودم افتادم. متشکرم

پاسخ
danger

سحر جون خیلی قشنگ وتاثیر گذار نوشتی قلبت پرازاحساسات شاد باد.

پاسخ
هوشتره

خدایا روح این پدربزرگ عزیز وهمه عزیزانمون وکه اسیر دست خاک ند قرین رحمت خودت قرار بده امین

پاسخ
sahara57

خانم دکتر خیلی متشکرم به خاطر عکس متناسبی که برای این نوشته انتخاب کردید، واقعا منو به یاد پدربزرگ خودم میندازه.

پاسخ
گیس گلابتون

ممنونم
پدربزرگ خوش قیافه ای داشتی سحرجون
و من از شما متشکرم برای نوشتار پراحساس و تاثیرگذار
خارجیها چی میگن؟ touching

پاسخ
sahara57

ممنون از شما. بله هر دو پدر بزرگ من خیلی خوشتیپ و خوش قد و بالا و البته برادر بودند. خدا هر دوشون رو رحمت کنه.

پاسخ
p_j_nodoost

سحر جان فوق العاده زيبا و با احساس نوشتي ، به قول سارا جون اشكم در اومد و منو ياد پدربزرگم كه مخفيانه برام لواشك مي خريد مياورد انداختي. اميدوارم همه پدربزرگهاي مرحوم روحشون شاد باشه و اونايي كه در قيد حيات هستند خدا حفظشون كنه.آميييينگل

پاسخ
sahara57

گل

پاسخ
gladmari
http://tedtalks.blog.ir

خدا رحمتشون کنه. چقدر با احساس نوشته بودین

پاسخ
sahara57

گل

پاسخ
سعیده.بان

سحر عزیز .. مطمئنم با این نوشته زیبات اشک خیلی ها رو درآوردی و خیلی ها رو به فکر بردی
ممنونم ازت که اینهمه احساس رو با ما شریک شدی

پاسخ
sahara57

گل

پاسخ
برچسب ها : 
ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه