دوست عزیز و دوست داشتنی من
آیا دوست داری خاطره‌های شیرین و الهام بخش خود را برای ما تعریف کنی؟
ما که خیلی دوست داریم داستان شیرین آشنایی با همسر، ایجاد یک کسب و کار پرسود، شفای بیماری و یا هر خاطره الهام بخش تو را بخوانیم. شما می توانید خاطره خود را به آدرس زیر ایمیل کنید: gisgolabetoon0@gmail.com
لطفا در موضوع ایمیل بنویسید
: «خاطره الهام بخش »

مهارت‌های زندگی

مهارت‌های زندگی

برای خانم‌های تحصیل‌کرده

مربی رشد فردی

دکتر آناهیتا چشمه علایی

راهنما


برای باز شدن صفحات بصورت همزمان

کلید ctrl   را پایین نگه داشته

سپس روی لینک کلیک کنید!

ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
نوشته های زیبای شما
1394/07/19 09:32

پل شکرگزاری

7 سال پیش که برای مصاحبه کاری به شرکت فعلی مراجعه کرده بودم از نوع فعالیت و محیط کارش خیلی خوشم آمده بود و اعتراف میکنم که دوست داشتم در این شرکت مشغول به کار شوم.برای رفتن به این شرکت از آژانس ماشین کرایه کرده بودم ولی برای برگشت به منزل ، نمی دونستم که دقیقاً به چه روشی میتوانم راحت به خانه برگردم ،به خاطر همین به مسئول دفتر مدیر مربوطه مراجعه کردم و از ایشون خواهش کردم تا از آژانسی در حوالی شرکت ، برایم ماشین درخواست کند. ایشون تماس گرفتند ولی گویا تا یک ساعت دیگر هیچ ماشینی در دسترس نبود، بنابراین از گرفتن آژانس صرفنظر کردیم. ایشون به من گفتند که دقیقاً درمقابل درب اصلی شرکت یک پل عابر پیاده وجود دارد که من به راحتی از طریق آن به سمت مخالف اتوبان بروم و یک مسیر تاکسی تا میدان آزادی سوار شوم. به نظرم پیشنهاد خوبی آمد و همین کار رو انجام دادم.

 

 وقتی بالای پل رسیدم، کل محوطه شرکت و ساختمانهای داخل آن را تماشا کردم و ازخدا خواستم که کمک کنه تا در مصاحبه موفق شوم ، چون نوع فعالیت این شرکت در ارتباط با سابقه کار من و مورد علاقه ام بود. خدا خواست ومن با موفقیت مراحل مصاحبه و استخدام رو طی کردم و در اونجا مشغول به کار شدم. یادم میاید که اکثراً هنگام عبور از پل ،مخصوصا در روزهای اول کاریم ، خدا رو به خاطرکمکش برای استخدام تو اون شرکت شکر میکردم و حس خوبی تمام وجودم رو پر میکرد.

 

مدتها گذشت و من به دلیل یک سری مسایل و مشکلات کاری احساس رضایت گذشته رو نداشتم ومصمم شده بودم که شغل یا محل کارم رو عوض کنم و برای شرکتهای مورد نظرم رزومه ارسال میکردم و یا برای مصاحبه به جاهای مختلف مراجعه میکردم. بیدار شدن اول صبح ، برایم کابوس دردناکی شده بود که هر روز به زحمت خودم رو از تختخواب جدا می کردم . اگرچه می توانستم پاهایم را به سختی به دنبال خود بکشم ولی قلبم با من همراهی نمیکرد. در محل کارم همچنان وظایفم را به نحو احسن و مطابق میل مدیر انجام میدادم ولی چیزی مانند خوره از درون مرا می آزرد.

 

آنروزها اکثراً با ماشین شخصی به محل کارم رفت و آمد داشتم ، تا اینکه یکی از روزها که به خاطر خستگی، حوصله و رمقی برای رانندگی نداشتم و با توجه به ترافیکی که در انتظارم بود،تصمیم گرفتم تا ماشینم را در پارکینگ شرکت بگذارم و بوسیله تاکسی و مترو به منزل برگردم.

 

پیاده به راه افتادم به پل رسیدم و در حالیکه پله های آن را یکی یکی بالا می رفتم به یاد آنروزهایی افتادم که به خاطر استخدام در این شرکت سر از پا نمی شناختم، به روزها و خاطرات و تجربه های خوبم در آنجا فکر کردم و همینطور که از روی پل عبور میکردم به یاد آوردم که روی همین پل و همینجایی که قدم بر میدارم از خدا خواستم تا یاریم کند .

 

به یکباره ایستادم ! صورتم را برگرداندم و دوباره از آن بالا نگاهی به شرکت انداختم و تک تک خاطراتم را در جای جای آن مرور کردم ، آنقدر در خود و در گذشته ام فرو رفته بودم که متوجه یکی از همکاران که از آنجا عبور می کرد ، نشدم .با تعجب و یک علامت سوال که بر روی سرش سبز شده بود،پرسید: مشکلی پیش اومده!؟ تنها جوابی که در آن لحظه یافتم این بود: "منتظر کسی هستم. "  لبخندی زدیم و رفت.

 

به هر حال حالم هنوز خوب نبود ،تصمیم گرفتم کاری انجام دهم،تصمیم گرفتم جادوی قلم را بکار بگیرم. وقتی به خانه رسیدم بر روی یک برگه کاغذ شروع به نوشتن کردم ، همه مزایای خوبی که در آن شرکت داشتم، نوشتم:

 

-          من نوع کارم را دوست دارم و در این شرکت از سمت خوبی برخوردارم.

-          حقوق من به طور منظم و در تاریخ مشخصی به حسابم واریز می شود.

-          به شغل من سختی کار تعلق می گیرد ،بنابراین هرسال سابقه کار من 5/1 سال محسوب میشود.

-          حق بیمه من به طور کامل واریز می شود، بنابراین از حقوق بازنشستگی نسبتا مناسبی برخوردار خواهم بود.

-          درداخل شرکت ما باجه بانکی وجود دارد.   

-          در شرکت ما واحد بهداری و پزشک رایگان وجود دارد.

-          بیمه دارم.

-          بیمه تکمیلی دارم.

-          شرکت ما وسیله ایاب ذهاب دارد.

-          شرکت ما رستوران و امکان سرویس دهی برای ناهار دارد.

-          و و و......

 

بعد از نوشتن اینها حسی عجیب به سراغم آمد ، حسی عمیق، حس عمیق سپاسگزاری !

 

دوباره حس و حال خوبی نسبت به شغلم و نسبت به محیط کارم پیدا کردم .به یاد آوردم خیلی ها الان شغلی ندارند یا اگر شغلی هم دارند بسیاری از این مزایا را ندارند. البته این حس من هیچ منافاتی با بلند پروازی ام و تمایل و تلاشم برای پیشرفت در کارنداشت ، میدانم که من همچنان خواهم آموخت و همچنان برای بالا رفتن از پله های ترقی خواهم کوشید .

 

این حس بسیاری از نعمتهایی را که برایم عادی شده بود ، دوباره به من یادآوری کرد.  این حس تلنگری بود برای من، تا بدانم که باید قدر داشته ها و نعمتهای جاری زندگی ام را بدانم و بابت آنها سپاسگزار باشم تا نعمتهای بیشتری را به سمت خود جذب کنم و این سپاسگزاری فقط به شغل من ختم نمی شود بلکه من به خاطرهزاران هزار نعمت ریز و درشتی که خدای بزرگ به من هدیه کرده است قدردان خواهم بود.

 

شکر نعمت ،نعمتت افزون کند

کفر نعمت از کفت بیرون کند

 

نویسنده: پروین

 

نظرات

نظر شما
نام :
پست الکترونیکی :
وب سایت :
متن :

تصویر :

danger

آفرین به شما منم تصمیم گرفتم همه مزایای شغلم رو مکتوب کنم . البته به قول شما این مانع بلند پروازیها نخواهد شد.متشکرم وموفق باشی

پاسخ
sahara57

مرسی پروین جون که یادمون آوردی موقعیتی که الان ازش شکایت می کنیم همونیه که روزی آرزوشو داشتیمچشمک

پاسخ
p_j_nodoost

سلام
از همه شما،مخصوصا گيس گلابتون عزيزم متشكرم. ممنون كه به نوشته من توجه كرديد.برايتان بهترين ها را آرزو مي كنم.گل

پاسخ
گیس گلابتون

من از شما متشکرم. این یکی از بهترین نوشته هایی بود که تا به حال خوانده ام. از دل آمده و به دل می نشیند
سپاس

پاسخ
heydary

پروین عزیز ممنونم که این تجربه رو با ما قسمت کردی، همه ما گاهی به این توقف های کوتاه برای تامل درباره حس هامون نسبت به اتفاق های زندگی نیازمندیم...

پاسخ
آیریس 66

چقدر عالی . فکر می کنم همه بعضی وقت ها درگیر این مسایل می شویم وشکر گزاری بهترین روش است عالی بودگل

پاسخ
هوشتره

براتون آرزوی بهترین ها رو دارم مطابتون یا تلنگر بود برام
ممنون

پاسخ
سارانگ1

پروین به تو افتخار میکنم، از تو یادمیگیرم، همه ما یک پل شکرگزاری داریم که بهش بی اعتناییم. ممنونم

پاسخ
seraj60

واقعا یکنواختی و روزمرگی همه خوشیها رو از ادم میگیره
من الان در سازمان دولتی خوب شاغلم ولی بعد از گذشت 16 سال با توجه به تکراری شدن محیط و کار خسته شدم

پاسخ
ثنا

دوست عزیز من بعد از چندسال مقاله شما رو خوندم بسیار عالی و تاثیر گذار بود ممنون البته من هم در شرایط کاری مشابه با شما دقیقا با همین امکانات کار میکنم اما به دلیل سختی کار صنعتی گاها ناشکر بودم که با خوندن این مقاله مفید دیدم نسبت به شغلم تغییر کرد سپاس

پاسخ
گیس گلابتون

ممنونم که تجربه تون رو با ما به اشتراک گذاشتینگل

پاسخ
mozhganbanu

دقیقا محل کار منم با ی پل ارتباط داش
ومن عاشق اون پلم
مخصوصا ک من زمستون شروع بکار کردم
ووقتی داشم برای مصاحبه میرفتم
زیبایی اون پل ک بین کوههای ولنجک و درقسمت پایین آن شهر زیر پا بود ک ک انقدر غرق زیبایی منظره شدم ک برام آرزو بود قبولی تو کار و قول داده بودم از روی اون پل هرصب رد شم
اما الان این نوشته خاطرم آورد ک ب قولم عمل نکردم
انسان جدا فراموشکاره وناسپاس!
:-)

پاسخ
fakhri

نوشته شما عالی بود دوست عزیز
من به شما به خاطر هوشیاریتون تبریک میگم.
من هم این حس روتجربه کردم در مورد کارم که باخوندن کتاب معجزه شکرگزاری دوباره چشمم به روی واقعیت باز شد و لذت کارم رو دوباره چشیدم. روزمرگیها چشم آدم رو کور می کنه و لذت زندگی رو از آدم می گیره. آدمهایی موفق و شادهستند که تازگی رو توی زندگیشون حفظ کنند.گلگلگل

پاسخ
gladmari
http://www.tedtalks.blog.ir

خیلی عالی نوشته بودین. و عالی تر اینکه معجزه شکرگزاری رو یادآوری کردین

پاسخ
برچسب ها : 
ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه