دوست عزیز و دوست داشتنی من
آیا دوست داری خاطره‌های شیرین و الهام بخش خود را برای ما تعریف کنی؟
ما که خیلی دوست داریم داستان شیرین آشنایی با همسر، ایجاد یک کسب و کار پرسود، شفای بیماری و یا هر خاطره الهام بخش تو را بخوانیم. شما می توانید خاطره خود را به آدرس زیر ایمیل کنید: gisgolabetoon0@gmail.com
لطفا در موضوع ایمیل بنویسید
: «خاطره الهام بخش »

مهارت‌های زندگی

مهارت‌های زندگی

برای خانم‌های تحصیل‌کرده

مربی رشد فردی

دکتر آناهیتا چشمه علایی

راهنما


برای باز شدن صفحات بصورت همزمان

کلید ctrl   را پایین نگه داشته

سپس روی لینک کلیک کنید!

ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
نوشته های زیبای شما
1390/08/20 00:00

دختر ایرونی: پسر دوست پدرم بود!

من قبل از ازدواجم دنبال پیدا کردن یه پسر خیلی خوب بودم که پدرم تاییدش کنه . یه جورایی میخواستم که خودم پیداش کنم چون راستش تا به سن22سالگی خواستگار خیلی خوبی نداشتم

بعد از اینکه چند باری مورد تمسخر پسرایی قرار گرفتم که روز اول با نیت ازدواج پیشنهاد دوستی بهم میدادن اما بعد از مدتی چیز های دیگه ازم میخواست تصمیم گرفتم دیگه واقعا بی خیال ازدواج اینطوری بشم ..

   خودم رو سپردم به سرنوشت و دیگه خودم دنبال پسر خوب نرفتم اگر چه هنوز خواهان ازدواج بودم

بعد از چند ماه یک خواستگار اومد که با شرایطی که داشت قبولش نکردم با اینکه پدر و مادرم خیلی تمایل داشتن باش ازدواچ کنم  

 

تا اینکه مادر و پدرم به منزل یکی از دوستان قدیمی پدرم رفتن و اونجا پسر بزرگ این خانواده رو دیدن و پدرم به شوخی از اون پسر تعریف میکنه  و به دوستش میگه که دخترم خواستگار داشت اما  اخلاقش مناسب نبود قبول نکرد

 

بعد از چند روز دوست پدرم به یکی از پسرای فامیلشون من رو برای ازدواج پیشنهاد میده اما پسر خودش به مادرش میگه اگر بابا فکر میکنه دختر دوستش دختر خوبیه چرا برای من نریم خواستگاری و اینطوری میشه که میان خواستگاری و بقیه ماجراها

 

جالب اینجاست که من  اون خانواده رو قبلا دیده بودم به جز همین پسرشون که الان همسرمه . یعنی حتی رفت و امد خانوادگی هم داشتیم اما هیچ وقت قسمت نبود پسر بزرگشون رو ببینیم ...

 

بعد از خواستگاری چند ماهی من و همسرم با هم بیرون رفتیم و صحبت کردیم و بعدش من جواب مثبت دادم

 

مهم ترین مسئله برای من این بود که همسر اینده ام رو پدرم تایید کنن که خداروشکر همینطورم شد و مادر و پدرم هر دو از ازدواجم راضی بودن

 

اگر بد نوشتم خودت تغییرش بده اگرم دوست نداشتی و فکر کردی جالب نیست اصلا تو سایتت قرار نده من ناراحت نمیشم عزیزم

نظرات

نظر شما
نام :
پست الکترونیکی :
وب سایت :
متن :

تصویر :

نازی

دوست دارم هرچه زودتر من هم قصه خودمو اینجا بنویسم

پاسخ
آزاده

منم تا چندوقت دیگه داستانمو میزارم اینجا ببینین کی گفتم!‏

پاسخ
ناهید

هی روزگار ... باز تو یه بابای این جوری داشتی. پدر و مادر ما که اهل این کارا نیستن

پاسخ
؟؟

یادمان باشد زندگی آدمها کپی ای از زندگی دیگر ان نیست . همانطور که هر آدمی منحصر بفرد است داستان زندگیش هم منحصر بفرد است . سعی نکنید آنچه را که در کتابها خوانده یا در فیلمهای عاشقانه دیده اید یا از دیگران شنیده اید عیناً در زندگی خود انتظارش را بکشید . این باعث میشود فرصتها و تجربیات منحصر بفرد را از دست بدهید چون احتمالاً در توهمات خود غرق بوده اید .

پاسخ
daronadaram

خیلی عالی بووووود

پاسخ
رضا

اخ گفتی خوش ب حال این دختر من ب بابام میگم زن میخوام با انگه دمپای میزنه توسرم

پاسخ
حنا

حتما هنوز دهنت بوی شیر میده!!! خخخخخخخ!! دینیشخند

پاسخ
الی

سلام منم بزودی زود داستان آغاز زندگی مشترکمو براتون با اب و تاب می نویسم . حالا می بینید

پاسخ
مریم

این دوره زمونه دیگه هیچ کسی دختری رو معرفی نمیکنه خوش به حالت با این پدر فهمیده ما که بابامون اینکارا رو عیب میدونه.....

پاسخ
سمينه

چه جالب خوش به حالت خداكنه منم همسر آيندمو زودتر پيداكنم

پاسخ
سمن

عزیزم مبارکت باشه..ارزوی خوشبختی برات دارم

پاسخ
مهساااااااااااااااااااا

ارزوی خوشبختی وزندگی عاشقانه براتون دارم دعاکنیدمنم همسفرزندگیموزودپیداکنم

پاسخ
فوأدساعی پور

کاکامن بچه آبادانم اهل لاف زدن نیستم تاحالا100دخترعاشقم شدن ولی محل نمیزارم عشق چی بابادلقک

پاسخ
لیدا

داستان زندگیت مثه منه البته من هنوز ازدواج نکردم.منم میگم باید همسر آیندم مورد تأیید بابام باشه تاحالا چند نفرو خودم پیدا کردم ولی تو زرد از آب در اومن! الآنم یکیو میخوام ولی بعید میدونم بابام قبولش کنه،واسم دعا کنید!

پاسخ
مهسا

مزخرف بود

پاسخ
نرجس

خوب بودلبخند

پاسخ
آرش

یه جورایی خوشم اومد.

پاسخ
خيلي خيلي خوب بود

سلام عزيزم بامن ازدواج مي كني

پاسخ
رضا

دوست داشتم واقعا قشنگ بود

پاسخ
رضا

اگه بخوام داستان شکست عشقیمو اینجا بنویسم چیکار با کنم

پاسخ
گیس گلابتون

راضا جان، من ترجیح می دهم داستان های شیرین در اینجا نوشته شود، مگر این که داستان شکست تو، درسی برای خودت و دیگران داشته باشد و بخواهی آن را به دیگران یاد بدهی. اگر اینطور است، می توانی داستانت را برایم ایمیل کنی. از توجهی که به سایت داری، سپاسگزارم

پاسخ
رعنا

واقعا خيلي خوشحال شدم:ومنم به اين زودي قصه مو بهتون مينويسم

پاسخ
رعنا

عزيزم خيلي خوشحال شدم مبارررررررررركهگل

پاسخ
رعنا

ازطرف رعنا/ويداعزيزم بهت تبريك ميگيم ايشاالله مبارك باشه ماروهم دعاكن:دوتابوس ازطرف دوتادوست براي توست

پاسخ
فوادساعی پور

نازنفست بااین داستانت

پاسخ
ساعی پور

داستان خوبی بود،من بچه آبادانم لاف نمیزنم دخترای زیادی عاشقم هستن ولی افتخارنمیدم

پاسخ
daronadaram

منم تا یه مدته دیگه که خیلی هم نزدیکه داستانم رو اینجا مینویسم انشالا ...

پاسخ
مینو123

بچه ها ایشالا به امید خدا همه ما دختر پسرای مجردم به زودی میایم و داستانمونو مینویسیم.باور کنید و مطمعن باشید که خزاعن الطاف خدا فقط منتظر اینه که ما (بخواهییم) اونوقت همه الطافشو مثل ابشار از سرمون میریزه....باور کنیدتاییدتاییدتایید

پاسخ
روجا

جالب بود :)
منم یه روزی داستانمو اینجا مینویسم

پاسخ
mahya gol

امیدوارم الان که چند سال از ازدواجتون گذشته، خاطره روزهای شیرین این دو،سه سال رو برامون بنویسید :)

پاسخ
برچسب ها : 
ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه