دوست عزیز و دوست داشتنی من
آیا دوست داری خاطره‌های شیرین و الهام بخش خود را برای ما تعریف کنی؟
ما که خیلی دوست داریم داستان شیرین آشنایی با همسر، ایجاد یک کسب و کار پرسود، شفای بیماری و یا هر خاطره الهام بخش تو را بخوانیم. شما می توانید خاطره خود را به آدرس زیر ایمیل کنید: gisgolabetoon0@gmail.com
لطفا در موضوع ایمیل بنویسید
: «خاطره الهام بخش »

مهارت‌های زندگی

مهارت‌های زندگی

برای خانم‌های تحصیل‌کرده

مربی رشد فردی

دکتر آناهیتا چشمه علایی

راهنما


برای باز شدن صفحات بصورت همزمان

کلید ctrl   را پایین نگه داشته

سپس روی لینک کلیک کنید!

ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
نوشته های زیبای شما
1390/08/20 00:00

قصه نامگذاری من

به نام خدا

روزی روزگاری در شهری زن وشوهری عاشقانه زندگی میکردن.این 2زوج

فرزند پسری به نام مجتبی داشتن وهفت ماه بودکه خداوند فرزند دیگری به

انهاهدیه کرد.وبه علت همه گیرنبودن سونوگرافی جنسیت بچه مشخص

نبود.فرزنددوم این خانواده هنوزبه دنیانیامده بود که والدینش به همراه

بدربزرگ ومادربزرگنش عازم مشهدمقدس میشوند.وقتی به

شهرمشهدمیرسند مسافرخانه درحوالیه حرم پیدامیکنندودرانجا

مستقرمیشوند .

تازه ازراه رسیده وهمگی خسته قدری استراحت میکنند.ومادربزرگ برای

تامین صبحانه وقدری زیارت به بیرون  میروندوبعدازچندساعت

برمیگردند.وقتیکه به مسافرخانه برمیگردن چون هنوزهمه خواب بودن تصمیم

میگیرند کمی بخوابندهمینطورکه چشم روی هم میگذارنددررویایی صادقه

خانم زیبارو ونورانی رامیبینند خانم جلومی اید ونزدیک دخترباردارش

میرودوبااشاره دست میگوید فرزندی که در شکم دخترت است دختراست

ونام اورا معصومه بگذاروناگهان ازخواب بیدارمیشودوسراسیمه اطراف رانگاه

میکندومیبیندخواب بودبلافاصله مادرخودش راکه مادربزرگ مادرمن است

راازخواب بیداروخواب راتعریف میکند واین بالاخره به گوش همه میرسدوهمه

درانتظار به دنیاامدن این بچه بودن به خصوص مادربزرگ که به راست بودن

خوابش تاکیدمیکردولی اطرافیان خواب راجدی نمیگرفتند وبالاخره

روزموعودفرارسیدواین خانواده درروزیکه صبح ان روز افتاب شدیدی میامد

وشب ان روزبرف شدیدی صاحب دختری نازنین شدند

وباتوجه به اینکه مادرم دوستداشت که بچه اگردخترباشدنامش راحنانه

بگذارد ولی به خاطرشهودی که مادربزرگم درخواب داشتن نام من معصومه گذاشته شد.هم نام خواهر امام رضاومن افتخارمیکنم که نام من هدیه ای از امام رضاست. من معصومه تندرو (دینا) هستم.

 

 

نظرات

نظر شما
نام :
پست الکترونیکی :
وب سایت :
متن :

تصویر :

فریبا.ش

چه جالب ، چه خوب که اینقدر اسمتون را دوست دارین...
خیلی ها با اینکه اسم های باصطلاح امروزی و غیر تکراری دارن باز گله مند از خانواده هاشون ...
موفق باشین ...

پاسخ
دينا

ممنونم.فريباي عزيز

پاسخ
حکایت شیرین

آخی گلجاااانم چقدر قشنگ بود

پاسخ
دينا

گلخجالت

پاسخ
نیلوفر

خوشا به حالت که مورد توجه امام رضا بودی قبل از به دنیا آمدن قدر اسمت رابدان .من که از پارسال یکم دلخورم از امام رضا پارسال همه جوره آماده بودم برم زیارت ولی یکی دو روز آخر زنگ زدن گفتن جا پرشده از اون به بعد دلم شکسته یه جورایی دیگه هوس مشهد رفتن ندارم.

پاسخ
دينا

سلام
عزيزم منم به جززمانيكه توشكم مامانم بودم نرفتم.خيلي دوستدارم.ايشالا هردومون بريم.زوده زود.گل

پاسخ
ریحانه

از اتفاق مادر من هم از حدود یک ماه قبل از به دنیا اومدنم اکثر شبها چنین خوابی رو میدیدند. مخصوصا امام (ره) زیاد میومدن به خوابشون و همشون حرفشون یکی بود. این که نوزادت پسر هست و اسمش رو باید بگذاری "محمد".

مامان منم هر روز صبح که از خواب پا میشدن گریه میکردن که خدااااااااااااا من دختر میخوااااامممم. :))))

آخرشم دختر شدم با اسم ریحانه لبخند

پاسخ
دينا

سلام
عزيزم
چه جالب ....گل

پاسخ
برچسب ها : 
ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه