دوست عزیز و دوست داشتنی من
آیا دوست داری خاطره‌های شیرین و الهام بخش خود را برای ما تعریف کنی؟
ما که خیلی دوست داریم داستان شیرین آشنایی با همسر، ایجاد یک کسب و کار پرسود، شفای بیماری و یا هر خاطره الهام بخش تو را بخوانیم. شما می توانید خاطره خود را به آدرس زیر ایمیل کنید: gisgolabetoon0@gmail.com
لطفا در موضوع ایمیل بنویسید
: «خاطره الهام بخش »

مهارت‌های زندگی

مهارت‌های زندگی

برای خانم‌های تحصیل‌کرده

مربی رشد فردی

دکتر آناهیتا چشمه علایی

راهنما


برای باز شدن صفحات بصورت همزمان

کلید ctrl   را پایین نگه داشته

سپس روی لینک کلیک کنید!

ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
نوشته های زیبای شما
1390/08/20 00:00

قصه آشنایی من با همسرم شهاب

سال دوم دانشگاه تمام شده بود ، تابستان 1387 ! نازی دوست دوران دبیرستانم از طریق چند تا از بچه ها برایم پیغام فرستاده بود که با او تماس بگیرم ،کنجکاو شدم چون رابطه ام با نازی طوری نبود که بعد از چند سال به خودش زحمت بدهد برای پیدا کردنم ...  

 چندروزی گذشت اما اصلا رغبتی برای تماس با دوست قدیمی نداشتم چون خیلی اهل افاده بود و مدام به قول بچه ها کلاس خالی میگذاشت ، دوباره بچه ها پیغام فرستادند که نازی برای پسرخاله اش دنبال یک دختر خوب میگشته و دست بر قضا یاد تو افتاده با او تماس بگیر که بنده خدا منتظرت است!

 

بعد از شنیدن این موضوع فقط جای دو عدد شاخ روی سرم خالی بود !!!! آخر چطور نازی با خودش فکر کرده من به درد پسرخاله اش میخورم ؟ اصلا چطور به خودش اجازه داده من را معرفی کند؟ اصلا کی گفته من از پسرخاله اش خوشم می آید؟ اصلا نازی با آن همه فیس و افاده ای که داشت چطور این پیشنهاد را داده ؟

 

خلاصه تصمیم گرفتم با او تماس بگیرم، چشمتان روز بد نبیند که من ماندم توی رودربایستی و قبول کردم با آقای پسرخاله یکبار صحبت کنم و اگر معقول افتاد همدیگر را ببینیم وگرنه او را بخیر و ما را به سلامت  !

سوم شهریور 87 ساعت یک ظهر بود که آقای پسرخاله تماس گرفت، جوان پر سر زبانی بود آهنگ صدایش به دل مینشست و در تمام 20 دقیقه ای که صحبت میکرد خبری از افاده های نازی و کلاس گذاشتن های بیخودش نبود. کمی درباره خصوصیات ظاهری از همدیگر پرسیدیم و قرار شد چند روز دیگر که از سفر کیش برگشت دیداری داشته باشیم. راستش ته دلم از پسرخاله خوشم آمده بود اما اصلا نمیخواستم هیچ کانال ارتباطی با دوست قدیمی برقرار کنم ، این چند روز آنقدر آقای پسرخاله تماس گرفت و پیام فرستاد که واقعا کلافه شده بودم با خودم گفتم مینا نکند این جوان دل ببندد و تو دل بشکنی !

اصلا اوضاع خوبی نبود تصمیم گرفتم پیشنهاد کنم قبل از سفرش همدیگر را ببینیم تا تماسهای تلفنی بیشتر از این ادامه پیدا نکند، روز دیدار فرا رسید! مانتو کرمی با شال نارنجی پوشیدم و به آقای پسرخاله رنگ لباسهایم را اطلاع دادم تا مرا بشناسد، کمی دیر سر قرار حاضر شد بنده خدا انقدر استرس داشته کلید ماشین را توی ماشین جاگذاشته و درها را بسته بود وتا به خودش بجنبد و بیاید دیر شده بود.

سوار ماشین که شدم مثل برق گرفته ها تعجب کرده بود و چند لحظه فقط نگاهم کرد ، خنده ام گرفته بود سلام کردم و آقای پسرخاله هم سلام کرد و راه افتاد... دیدار اول همانا و دل باخت همانا !!!!!!!!!!!!!!!!                                                                                           

 جالب ترین قسمت داستان ما اینجا بود که آقای پسرخاله هم دل خوشی از نازی نداشت و توی رودربایستی پیشنهاد آشنایی را قبول کرده بود و با خودش گفته حالا یکبار میبینمش ، علت تعجبش توی ماشین هم این بوده که انتظار دیدن دختری به خانومی مرا نداشته و فکر میکرده قرارست دختر افاده ای را ملاقات کند اما با دیدن من همه معادلاتش بهم خورده بود.

 الان چهار سال و یازده ماه است که آقای پسرخاله شریک تمام شادی ها و غصه هایم شده و دقیقا سیزده روز است که پیمان ازدواج بستیم ! و دقیقا سیزده روز است که دارم فکر میکنم کجا و کی کدام کار خیری انجام دادم که خدا مرا لایق این همه خوشبختی دانست ؟ سیزده روز است دارم فکر میکنم خوابم یا بیدار ؟ سیزده روز است دارم فکر میکنم اگر سال 80 دبیرستان طوبی ثبت نام نمیکردم و با نازی آشنا نمیشدم الان این مرد را کنارم داشتم یا نه؟

سیزده روز است خدا را به خاطر تمام عشق و وفاداری که در وجود این مرد موج میزند شکر میکنم... 

 

نویسنده : گل مینا 

عزیززززززززززززززززززمی ... انشاالله همیشه شاد و تندرست باشید. انشاالله که به پای هم جوان و عاشق بمانید. بهترین ها را برای شما دو کبوتر عاشق می خواهم.
گیس گلابتون

 

 

نظرات

نظر شما
نام :
پست الکترونیکی :
وب سایت :
متن :

تصویر :

monaghaemi

ماچ

پاسخ
سارانگ

خدا رو شكر كه احساس خوشبختي مي كني و شادي، اميدوارم بيشتر و بيشتر شاد و راضي باشي. خوشحال شدم.

پاسخ
تنها1

گیس گلابتون عزیزم سلام
خوب این نوع آشنایی شما فقط کار خدا بوده و بس . پس اینکه به دنبالش باشیم و بگردیم و بچرخیم و تو خونه نباشیم یا باشیم به خدا فرقی نمیکنه تا وقتیکه خدا نخاد. دوست من لحظه ای تو خونه نیست اما حتی 1خواستگارم نداره اما من هم زیبام و هم مدرس دانشگاه و زیادم بیرون نمیرم و خشک نیستم و جذابم هستم اما بااین وجود هنوز تنهام و خواستگار خوب ندارم.در واقع از این تنهایی بریدم...

پاسخ
خورشید خانم

خوش به حالت عزیزم . امیدوارم همیشه در کنار هم شاد و خوشبخت باشید. قلب

پاسخ
shatab

سلام خوشبخت باشین الهی


ایشالا 10 سال دیگه هم همین باشین نه بالشت به سمت هم پرتاب کنینلبخند

پاسخ
دينا

سلاااااااااااااااااااام
رویازبانمنم موخوام.

دينا
پاسخ
به نام عشق

حالا خوبه نازی خانم برای خودش آستین بالا نزده وتو رو معرفی کرده....!!!لبخند

پاسخ
صامت
http://www.imanbikas.com

میگن عدو شود سبب خیر
حکایت نازی خانوم شماست
خوشبخت باشی عزیزم

پاسخ
گل مينا

الي جون ما سنمون كم بود و شرايط ازدواج نداشتيم.
حق با تو هست اعتماد كردن سخته عزيزم فكر كنم من خيلي خوش شانس بودم

پاسخ
shahab

Salam be eshgham mina begardamet elahi ke in matlabo mikhasti 3shahrivar to site bashe ke ham kadoye 5sale dostimon bashe hamam avalin mahgarde ezdevajemon vali eybi nadare hala ke dir shod mohem ine ke ta donya donyast shahabet jonesh vasat dar mire eshgham doset daram.

پاسخ
الی

واااااااااااای خوش بحالت مینا
چطور5سال دوست موندین وزودتر ازدواج نکردید؟
راستش هرکی بمن پیشنهاد اشنایی قبل ازدواجو میده ازترس اینکه سرکاری باشه وبیهوده دلبسته بشم رد میکنم
نظرشما چیه گیس گلابتون جان؟اینطورمواقع چطورباید رفتارکرد؟

پاسخ
گل مينا

سلام دوستان عزيزم
راستش رو بخواهيد نازي خودش هم نميدانست چرا ما را به هم معرفي كرد؟!
كلا بعد از آشنايي ما اخلاقش عوض شد و 2 بار سعي كرد اين رابطه را خراب كند ! نميدانم چرا ؟!
همه دوستان مشترك ما هم مات و مبهوت مانده بودند كه چرا شخصي كه خودش راوي شده براي آشنايي حالا ميخواهد تيشه به ريشه اين رابطه بزند!
از شما چه پنهان كه نازي به نامزدي ام آمد اما يك سلام خشك و خالي هم نكرد !

پاسخ
پگاه

سلام
تا حالا پرسيدي چرا تو رو براي پسر خاله اش بعد چند سال معرفي كرده؟

پاسخ
يك دوست

من هم ارزوي خوشبختي دارم برات. ولي خداييش انصاف نيست در مورد دختر خاله كه واسطه اين آشنايي و خوشبختي بوده اينجوري حرف بزنين...

پاسخ
ریحانه

ای جاانمممممم.حالا برو به نازی خانوم بگو چی شد که به دلش افتاد و به عقلش رسید شما دوتا به هم میخورید؟ اونم بعد از چندین سال ندیدن هم دیگه بعد از دبیرستان.

دست نازی خانوم طلااااااااااا

پاسخ
حمید

ازخدا میطلبم بهرشماشادی وسور

پاسخ
mahya gol

شادیت افزون باد لبخند

پاسخ
برچسب ها : 
ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه