زندگی من مثل همه مردم، مجموعه‌ای از تلخ و شیرین است، ولی من انتخاب کرده‌ام شیرینی‌های زندگی‌ام را با شما سهیم شوم. هرگز خیال ندارم وانمود کنم هیچ مشکلی در زندگی ندارم و یا هیچ عیبی در رفتار و کردارم نیست. من یک آدم معمولی هستم. اگر بتوانم لحظه‌ای در روز، نور شادی و امید را به قلب شما بتابانم، وظیفه‌ام را در این دنیای زیبا انجام داده‌ام. ریختن چرک آب زندگی بر سر خواننده‌ها، کار ناشایستی است. به نظر من نویسنده‌ای هنرمند است که بتواند امید و شادی را به قلب مردم هدیه کند، وگرنه گله و شکایت از زندگی، کار ساده‌ای است.

مهارت‌های زندگی

مهارت‌های زندگی

برای خانم‌های تحصیل‌کرده

مربی رشد فردی

دکتر آناهیتا چشمه علایی

راهنما


برای باز شدن صفحات بصورت همزمان

کلید ctrl   را پایین نگه داشته

سپس روی لینک کلیک کنید!

ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
دفترچه خاطرات گیس گلابتون
1395/02/18 09:58

روزی که از هواپیما جا ماندم!

زوریخ، چندین سال پیش:

تا گیت هواپیما دویدم. گیت بسته بود. نمی داستم باید دو ساعت قبل از پرواز در محل حضور پیدا می‌کردم. دیر رسیده بودم. از وحشت داشتم می‌مردم. پول زیادی نداشتم. حالا چه باید می‌کردم.

 

خوشبختانه مأمور فرودگاه گفت فردا می‌توانم همین ساعت دوباره برگردم و بدون پرداخت وجه اضافی سوار هواپیما شوم. برای چند دقیقه آسوده خاطر شدم، ولی دوباره نگرانی برگشت. چند روز اخیر در یک هتل چهارستاره اقامت داشتم، ولی هزینه هتل زیاد بود و برای یک شب اقامت در همان هتل پول نداشتم.

 

به اطلاعات مراجعه کردم. اسامی هتلها، قیمت و محل آنها به دیوار نصب شده بود. تلفن هم رایگان بود. به روح پدر و مادر مخترع این تسهیلات برای مسافرین شادباش گفتم و با چند تلفن، هتلی با قیمتی در خور جیبم و نزدیک به ایستگاه قطار پیدا کردم. در زوریخ با قطار تا فرودگاه می‌آیید و سپس سوار هواپیما می‌شوید. می خواستم نزدیک ایستگاه قطار هتل بگیرم تا احتمال جا ماندن از هواپیما کم شود.

 

در قرآن بارها تاکید شده به ابن سبیل کمک کنیم. ابن سبیل، مسافرین در راه مانده هستند. من اولین بار در زوریخ فهمیدم یک مسافر در راه مانده چه حال زاری دارد و خوشا به سعادتم که مردمانی خوش قلب به فکر ابن سبیل بودند.

 

خود را به هتل موردنظر رساندم. ساختمان قدیمی کوچکی بود. پیرمردی متصدی پذیرش بود. من آشفته احوال بودم. او مثل پدری مهربان پرسید چه به سرم آمده. من هم گوش مفت گیر آوردم و با سوز و گداز تعریف کردم از هواپیما جا مانده ام. یک لحظه هم به روی خودم نیاوردم که نتوانسته بودم از فروشگاه های زیبای زوریخ دل بکنم و به همین دلیل دیر به فرودگاه رسیده بودم! یک جوری تعریف کردم که انگار هواپیما تصمیم گرفته بود مرا اذیت کند و زودتر راه افتاده بود!

 

ای جانم... پیرمرد عزیز... با انگلیسی شکسته بسته‌اش مرا دلداری داد. مرا به لابی هتل برد. یک اتاق پذیرایی با مبل‌هایی شبیه مبل های خانه مادربزرگم. مرا به welcome drink دعوت کرد. welcome drink چیست؟ نوشیدنی رایگانی که در بدو ورود به مسافر می‌نوشانند. پرسید: شراب یا چای؟ البته که چای! چای پررنگ و خوشمزه را نوشیدم، رفتار محبت آمیز پیرمرد هم قلبم را آرام کرد از من پرسید: "آیا آماده هستم به اتاقم بروم؟" بله! آماده بودم.

 

چمدانم را برداشت و مرا به اتاقم راهنمایی کرد. یعنی مسئول پذیرش، مسئول آوردن نوشیدنی و مسئول باربری همه و همه، همان پیرمرد بود. اتاق کوچک و جمع و جوری بود. وقتی خواستم بخوابم دیدم زیر بالشم یک قطعه شکلات خوشمزه قرار دارد. اشک چشمانم را تر کرد. ابن سبیل در سوئیس...

 

روزهای خوشی را در سوییس گذرانده بودم، ولی آن هتل کوچک و آن پیرمرد مهربان، یک طرف و تمام چیزهایی که در سوییس دیدم یک طرف دیگر.

 

من و اقای شوشو تصمیم گرفته‌ایم امسال سفر خوبی  داشته باشیم. به همین دلیل مرتب داریم قیمت بلیت و هتل را کنترل می‌کنیم. من هم خاطرات قدیمی‌ام را مرور می‌کنم. وصف العیش، نصف العیش!

نظرات

نظر شما
نام :
پست الکترونیکی :
وب سایت :
متن :

تصویر :

Raha-gh

سلام خانم دكتر جان
قشنگ بود
يه دفعه منم از پرواز جا موندم
دوست داريد براتون تعريف كنم چي شد
ولي طولاني ميشه
شاد باشيد

پاسخ
فرزان جونی محمدی

واااااای عالیه عالیه برنامه ریزی برای سفر و روزهای قبل مسافرت به اندازه خود مسافرت هیجان انگیز و دوست داشتنیه .سفر خوبی داشته باشید خانم و آقای دکتر نازنینچشمک

پاسخ
minokhoshgele

چه قد خوب ، انشالله یه سفر خیلی خوب و عالی واستون جور بشه و حسابی خوش بگذرونیدلبخند

پاسخ
najme55



چه خاطره قشنگی! همسر من هم حدود ده سال پیش یک فرصت مطالعاتی چند ماه رفت سوییس. تا قبل از آن تصور ما از مردم اروپا مردمی قانونمند متمدن و منطقی بود اما گمانمان این بود که شرقیها و بخصوص خودمان در محبت و روابط انسانی جلوتریم. اما بعد از آن سفر و اقامت، همسرم خیلی شگفت زده شده بود از حجم احترام و محبتی که به اون به عنوان یک مسافر غریبه اعمال شده بود. http://gahyman.blog.ir/

پاسخ
sahara57

چقدر قشنگ گفتید، کمک به ابن سبیل این نیست که به کسی که میاد میگه پول بلیط ندارم (که اکثر مواقع هم دروغه کمک کنی) اینه که تسهیلات مناسب و مجانی در اختیار مسافر بزاری!

پاسخ
moneymag

سلام
سفر خوشي را برايتان آرزو مي كنم.
ايام به كام

پاسخ
kafshghermezi

نوشته ی خیلی قشنگی بود. من تندخوانی بلدم ولی وقتی شما خاطره می نویسید یواش یواش می خونم که زود تموم نشه!

پاسخ
گیس گلابتون

ممنونم. چه تعریف خوبی! من هم خیلی سریع کتاب می خوانم. وقتی آخر یک کتاب خوب داستانی میرسم، میگم کاش آهسته تر میخواندم. متشکرم

پاسخ
برچسب ها : 
ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه