زندگی من مثل همه مردم، مجموعه‌ای از تلخ و شیرین است، ولی من انتخاب کرده‌ام شیرینی‌های زندگی‌ام را با شما سهیم شوم. هرگز خیال ندارم وانمود کنم هیچ مشکلی در زندگی ندارم و یا هیچ عیبی در رفتار و کردارم نیست. من یک آدم معمولی هستم. اگر بتوانم لحظه‌ای در روز، نور شادی و امید را به قلب شما بتابانم، وظیفه‌ام را در این دنیای زیبا انجام داده‌ام. ریختن چرک آب زندگی بر سر خواننده‌ها، کار ناشایستی است. به نظر من نویسنده‌ای هنرمند است که بتواند امید و شادی را به قلب مردم هدیه کند، وگرنه گله و شکایت از زندگی، کار ساده‌ای است.

مهارت‌های زندگی

مهارت‌های زندگی

برای خانم‌های تحصیل‌کرده

مربی رشد فردی

دکتر آناهیتا چشمه علایی

راهنما


برای باز شدن صفحات بصورت همزمان

کلید ctrl   را پایین نگه داشته

سپس روی لینک کلیک کنید!

ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
دفترچه خاطرات گیس گلابتون
1393/07/15 15:35

کوچ ما به رودهن- ۳

بخش دوم کوچ به رودهن را اینجا بخوانید

روز سوم
:

قرار است عصر به تهران بروم و دو ساعتی مطب باشم و برگردم. اگر می‌شد این هفته آخر مطب را تعطیل می‌کردم، ولی باید کسانی را که جراحی کرده‌ام، جمع و جور کنم. قول داده‌ام. صاحبخانه مطبم برای پرداخت بیست و پنج میلیون پولم بازی درآورده است. خدا به خیر کند .

 

من مطب را از یک دندان‌پزشک اجاره کرده‌ام. مرد محترمی است. خودش تهران نیست. ما با هم خوب و خوش بودیم که پارسال برادرش به مطب قشون‌کشی کرد. جلوی بیمارانم سرم داد زد: «سه ساله مفت مفت اینجا نشسته‌ای!» من گفتم: «دکتر می‌توانست اجاره را زیاد کند. مگر من جلوی او را گرفته بودم. حتی پنج شش بار به او گفتم. گفت فعلا اشکالی ندارد. حالا شما چرا داد می‌زنی. مگر اینجا خانه قمرخانم است که چادر قد کمرت بسته‌ای و جلوی بیمارانم آبروریزی می‌کنی. کرایه‌ات بگو یا قبول می‌کنم یا نمی‌کنم. چرا توهین می‌کنی؟» او هم اجاره را سه برابر کرد. من هم اتاق بزرگ‌تر را درخواست کردم و گرفتم .

 

 

آن شب تا صبح گریه کردم و به شوهرم گفتم: «من تا سال دیگر مطب می‌خرم. این خط و این نشان. اگر سال دیگر من داشتم قرارداد اجاره‌ام را با این مردک بی‌آبرو تمدید می‌کردم، امشب را به من یادآوری کن

 

از آن آقای بی‌ادب متشکرم که مرا از خواب خرگوشی بیدار کرد. امسال دوباره هردود کشیده: «تو دو ماه اجاره‌ات را ندادی. اول اجاره عقب افتاده‌ات را بده، بعد من تصفیه حساب می‌کنم.» باز هم هوار هوار جلوی مریض‌های من. این بار من هم مطب را روی سرم گرفتم! «من اینجا را از تو اجاره نکرده‌ام. اگر صاحبخانه تو بودی که اینجا را نمی‌گرفتم. من از یک آقای دکتر محترم این مطب را اجاره کرده‌ام. اصلا تو کی هستی که می‌گویی من اجاره‌ام را دادم یا ندادم. من مثل ساعت منظم هستم. دکتر هم اجاره‌هایش را درست سر وقت می‌گیرد

 

می‌دانم این بازی‌ها برای طفره رفتن از پرداخت به موقع پول من است. ولی یک سال عقده بی‌احترامی در گلویم گیر کرده بود. گفتم انگار کسی به این بی‌تربیت نمی‌گوید چه ابلهی است. او هم یک‌بند به آدم‌ها بی‌احترامی می‌کند. بگذار یکبار طعم بی‌ادبی را بچشد. به فرض هم صاحبخانه باشی، حق نداری به مساجرت توهین کنی. برده‌ات که نیستیم .

 

این بار چیدن اسباب خانه‌ام چه مزه‌ای دارد. من تا به حال خانه نوساز را تمیز نکرده بودم. بوی خوش کابینت‌های نو آدم را مدهوش می‌کند. انگار برای اولین بار خانه‌ام را می‌چینم. جهازم را بیرون کشیده‌ام و دارم می‌چینم. پنج سال پیش جهاز چیدنم یکسره قهر و دعوا بود. چرا؟ پسر دلش می‌خواست مطابق میل او خانه چیده شود و من فکر می‌کردم من عروس هستم و قرار است جهازم را مطابق میل خودم بچینم. گیج شده بودم چرا این همه قهر و گریه و دعوا داریم. یک سالی طول کشید تا مشاور توانست به پسر بفهماند حوزه اختیار او به اتاق خودش محدود می‌شود و بقیه خانه را باید به من بسپارد. به او گفت: «اگر با مادرت هم زندگی می‌کردی، او اجازه نمی‌داد در چیدن خانه‌اش مداخله کنی.» این بار سر پسر به خانه خودش و وسایل جدید و تازه‌اش گرم است و کاری به کار من ندارد. چه حوصله‌ای داشتم اول ازدواجم‌ها. خوب طاقت آوردم .

 

شنبه ساعت ده و نیم صبح داشتم کارتون‌ها را باز می‌کردم که شوهرم تلفن کرد و با نگرانی گفت: «تلفن پسر جواب نمی‌دهد. برو ببین حالش خوب است.» آسانسور خراب بود. از طبقه پنجم به طبقه اول رفتم و زنگ زدم. جواب نداد. دوباره و سه باره زنگ زدم باز هم جواب نداد. ترسیدم. شروع کردم به کوبیدن به در و داشتم احتمالات بی‌هوش شدن و به اغما رفتن او را بررسی می‌کردم. حتی فرصت کردم فکر کنم اگر در باز نشد به کدام شعبه آتش‌نشانی باید سر بزنم که بالاخره پسر در را باز کرد. خواب بود. خدا را شکر سالم و سرحال بود. ولی من مثل ماست وا رفتم و خجالت کشیدم. کمی بعد پسر بالا آمد و آبجوش گرفت. من به باز کردن کارتون‌ها ادامه دادم .

 

آقای شوشو که به خانه برگشت، ازش خواستم دیگر مرا به در آپارتمان پسر نفرستد. آدمیزاد است دیگر. یک وقتی دلش می‌خواهد تا ظهر بخوابد. قرار نیست مادر ناتنی‌اش در خانه‌اش را از جا بکند که! او حرف مرا تصدیق کرد. بعد لوله کش آمد و لوله‌های آب‌چکان را درست کرد. خبری از سایر افراد دست اندرکار نشد. من ساعت سه بعدازظهر با والدینم به تهران می‌روم. بعد از مطب، شوهرم مرا به خانه برمی‌گرداند. یکشنبه به طور کامل در اختیار خودم است که خانه و مطب اینجا را مرتب کنم. از کت و کول افتادم. کاش این قضیه تهران رفتن و مطب نبود. شاید دوشنبه را بپیچانم .

 

دبگه نمی‌دونم روز چندم اسباب‌کشی است !

آشپزخانه شکل و شمایل خوبی پیدا کرده است. ولی هنوز پرده ندارد. میز چهار نفره آشپزخانه هم قرار است از آپارتمان پسر به خانه ما برگردد. چون آشپزخانه اپن خانه او به شکل میز قابل استفاده است ولی مال ما خیر. او ناهار و شام پیش ماست. به همین دلیل تصمیم گرفته شد که میز به ما برگردانده شود .

 

دور و بر پسر نمی‌روم چون دایم می‌خواهم سرش غر بزنم کارتن‌ها را باز کن !

خانه‌ات را مرتب کن !

درس خواندن را شروع کن !

 

این حرف‌ها بی‌فایده است. بین من و او تنش ایجاد می‌کند. کاش حرف‌های پارسال و امسال مرا گوش می‌کرد. خب! گوش نمی‌کند. من اولین مادری نیستم که از حرف نشنوی فرزندش شکایت دارد. آخری هم نخواهم بود. بگذار آرام باشیم .

 

روزهای بعد... دیگر نتوانستم وقایع را با جزئیات ثبت کنم. ولی نتیجه سه هفته پس از ورود به خانه جدیدمان را در پست «اگر از حال ما بپرسید...» مطالعه کرده‌اید

پی نوشت یک: در هفته چهارم اسباب کشی هنوز خانه ما درهم برهم است. دوستانی که در اینستاگرام، عکسهای مرا دنبال می‌کنند، خانه بهم ریخته مرا دیده‌اند! من آدم منظمی هستم. زندگی شش هفته‌ای اخیر با این همه شلختگی برای من مثل «ریاضت معنوی» است

 

پی نوشت دو: بدون نیاز به غرغرهای من، پسر خانه‌اش را مرتب کرده است. باز هم در اینستاگرام، عکس آن وجود دارد .

 

پی نوشت سه: ما موقع ناهار و شام در کنار هم هستیم. بقیه مواقع، پسر با آرامش خاطر درس می‌خواند و من به کار‌هایم می‌رسم. فکر کنم اگر از اول چنین برنامه‌ای را ترتیب می‌دادیم، هر سه نفر آسایش بیشتری داشتیم

ممنونم که کنار من هستید. من عاشق اینترنت هستم. انگار نه انگار از تهران خارج شده ام، چون شما باز هم کنار من هستید


نظرات

نظر شما
نام :
پست الکترونیکی :
وب سایت :
متن :

تصویر :

nowruzi

سلام خانم دکتر فوق العاده می نویسید . از نوشته شما تماماً صداقت و درستی دریافت می شود . شاد باشید

پاسخ
گیس گلابتون

قلب

پاسخ
salimi

مرتب شدن کامل خانه دو یا سه ماه زمان میبرد. برای من که این طور بود. ان شاالله خانه شما زودتر از اینها مرتب شود.

پاسخ
گیس گلابتون

فعلا که یک ماه گذشت! به نظرم همان دو سه ماه طول بکشد

پاسخ
shatab

بوووووووووووووووووووووووووووووسقلب

پاسخ
ستاره سها

گيس گلابتون عزيزم دلم ميخواهد برايتان مطلبي را بگويم (راستي چند شب پيش خوابتان را ديدم )

تقديم به شما ،

ادم هايي هستند در زندگي كه نميگويم خوبند يا بد ،"چگالي وجودشان بالاست"........
افكار ،حرف زدن ،رفتار ،محبت داشتنشان ،و هر جزئي از وجودشان امضا دار است ...
يادت نمي رود هستن هايشان را بس كه حضورشان پر رنگ است و بسيار خواستني....
رد پا حك مي كنند اينها روي دل و جانت...
بس كه بلدند كه "باشند "
اين آدمها را بايد قدر بداني ...وگرنه دنيا پر است از آن ديگرهاي بي امضايي كه شيب منحني حضورشان ،هميشه ثابت است

پاسخ
گیس گلابتون

قلب

پاسخ
بهار

گیس گلابتون عزیزم
خوندم هم لذت بردم همگل
چیز یاد گرفتمگل

پاسخ
raheshab

امیدوارم زودتر همه چی مرتب و منظم بشه گیس گلابتون عزیز.
خسته نباشیقلبماچ

پاسخ
raheshab

راستی پیامتون برام اومد.
دیشب خوابتون رو دیدم که برام جملات پر انرژی فرستادینماچ

پاسخ
آوا بهار

سلام خوندم و خوندم لذت بردم و ياد گرفتم چيزايي كه خيلي به درد ميخوره گيسوي مهربون خسته نباشي و ممنون از اينكه مارو محرم زندگي خصوصيت ميدوني و برامون از حسات تجربه هات و اتفاقاتت مينويسي قبلا گفتم بازم ميگم چقدر سخاوتمندانه مارو آموزش ميدي و تجربه هاتو در اختيارمون ميزاري برات روزاي خوب و خوبتر و لحگلظه هاي شيرينتر از عسل از خدا ميخوام دوستت دارم گل

پاسخ
avang79

سلام خانوم دكتر.تبريك ميگم بهتون شما خيلي قوي ،باهوش و مهربان و منطقي هستين.
فقط يك چيزي را ميخواستم بهتون بگم طبق تجربه شخصي خودم،اصلاً اجازه ندهيد كه كسي با عصباني كردن و خشمگين ساختن شما ،كنترل شما را به دست بگيره! خونسرد باشين.ميدونم خيلي سخته اما غيرممكن نيست.پيشاپيش شكرگزاري كنيد كه هميشه همه چيز عالي پيش ميره.همه چيز! اينجوري بيشتر استرس ها و دلشوره ها و غصه ها خود به خود رفع ميشه.نوشته هاي شما از جنس زندگي،از جنس صميميت و سادگي و خيلي ملموس هست.شاد و موفق باشيد

پاسخ
گیس گلابتون

لبخند

پاسخ
elin

راستش من با خوندن این 3 متن کوچ به رودهن به یه مساله ی خیلــــــــــــــــــی بغرنج و البته محو درون خودم پی بردم که تازه الان ریشه اش رو درک کردم.و میخوام اعتراف کنم.
وقتی من خردسال بودم ،خانواده ام از قیطریه به کرج نقل مکان کردند.
از طبقه ی دوم اپارتمان 50-60متری پدربزرگم به یه ویلای بزرگ 1300متری تو حوالی کرج...ما اینجا هیچ کس رو نداشتیم و به همین دلیل تمام اخرهفته ها و تعطیلات و عید و ...رو تهران بودیم و میتونم بگم کودکیم تو تهران گذشت نه کرج.من همیشه بصورت ناخوداگاه از کرج متنفر بودم چون فکر میکردم با زندگی تو تهران امکانات تحصیلی ،کلاس و مدرسه ها و تفریحات بهتری رو خواهم داشت تا خونه ی فعلی مون که برای هر کلاس زبان یا نقاشی درجه چندم باید حداقل 2 کورس ماشین عوض میکردم و با توجه به دور بودن مسیر و سن کم من پدر و مادرم به سختی رضایت میدادند.
همیشه دلم میخواست تو یه جایی حوالی انقلاب یا امیراباد زندگی کنم حتی تو یه اپارتمان 40متری یا یه سوئیت کوچیک ،چون عاشق محیط و فضای اونجا بودم و همیشه و همیشه کلاسهای اموزشی خوب و کتابهای ناب مثل اکسیژن بودند برام و واقعا داشتن اون امکانات رو به خونه ی بزرگ و لوکس ولی دور، ترجیح میدم.
نمیدونم چطور باید با این مساله کنار بیام حتی الان که خیلی از شرایطم عوض شده و وشاید واقعا پیشرفت فعلیم لزوما محیط اونجا رو طلب نمیکنه ولی خوب...! دل است دیگر!
ضمن این که تو این مساله پدرم رو هم مقصر میدونم و نمیتونم ببخشمش.میدونم به نظرتون مسخره است ولی احساس میکنم اون با دیدگاه خودش و مثلا تدارک محیط زندگی بهتر ظلم بیشتری به ما کرده.و در واقع از چرخه ی زندگی عقب تر انداخته.یا میتونست با اومدن تو این منطقه ،حداقل سعی اش رو میکرد تا دسترسی به امکانات تحصیلی خوب هم واسمون فراهم کنه که این کار رو نکرد و من به همین دلیل مسئول میدونمش.
واقعا نمیدونم چطور باید زندگی کنم که هم خودم رو گول نزنم و هم شرایط رو بپذیرم...شما چه فکر میکنید؟

پاسخ
گیس گلابتون

با توجه به شرایطی که در حال حاضر داری، مراجعه به یک مشاور روانشناس را توصیه میکنم تا کم کم خشم را رها کنی و بتوانی پدرت را ببخشی.
نبخشیدن پدرت، زندگی ات را تلخ خواهد کرد و روی روابط تو با مردان تاثیر بدی می گذارد
می بوسمت الی

پاسخ
elin

ماچ
من قبلا با کمک فایل پاکسازی شما اون رو به خاطر تمام بدی هاش بخشیدم ولی این اقدامش (فراهم نکردن امکانات تحصیلی عالی)رو که تو ناخوداگاهم بود تازه کشف کردم و فکر میکنم با این کارش ظلم بزرگی بهمون کرده که کاملا تو سرنوشتمون تاثیرگذار بوده...میتونم بپذیرمش ولی بخشیدن نه!
یعنی فکر میکنم میتونست زحمت بیشتری برامون بکشه و این کارو نکردباور کنید ازش طلبکار نیستم ولی برای خودم درس بزرگی میدونم و هرگز همچین جفایی رو در حق فرزندم نمیکنم.

پاسخ
گیس گلابتون

خود دانی عزیزم. هرجور راحتی

پاسخ
نیلا

از نیلای مجرد به گیس گلابتون
سلام
خوبی خوشگل خانم؟ منزل نو و تمام خوشیهای شیرینت مبارک و مستدام.
اینجا یعنی این سایت محل اصلی قرار بچه های این سایت باشماست، وقتی برخی مطالب رو توی اینستاگرام و لینکدونی میذارید و بعضی از ما نمیتونیم بخونیم یا ببینیم حس دور شدن بهم دست میده، دلم نمیخاد ازم دور بشی، انگار اونجا مثل رقیب هستن یا هووی این سایتچشمک
دور نشی از،ما نازنین بانو؟گل

پاسخ
گیس گلابتون

مقر اصلی همیشه اینجاست. همیشه و همیشه.
ولی عکس گذاشتن تو اینستاگرام خیلی ساده است.
در لینکدین هم به کلی آدم دیگر معرفی میشوم که پیش از این مرا نمی شناختند.
این دو جا برای تقویت کار همین سایت است.
اسم خودت را نیلای مجرد نگذار. مجرد می مانی ها!
بوس

پاسخ
نیلا

عزیزم سلام
برای اینکه فرموده بودید 2 تا نیلا هست اون متاهل و من مجرد، گفتم اینجوری باعث شناسایی صحیح بشم.

اما اطاعت امر.

پاسخ
برچسب ها : 
ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه