زندگی من مثل همه مردم، مجموعه‌ای از تلخ و شیرین است، ولی من انتخاب کرده‌ام شیرینی‌های زندگی‌ام را با شما سهیم شوم. هرگز خیال ندارم وانمود کنم هیچ مشکلی در زندگی ندارم و یا هیچ عیبی در رفتار و کردارم نیست. من یک آدم معمولی هستم. اگر بتوانم لحظه‌ای در روز، نور شادی و امید را به قلب شما بتابانم، وظیفه‌ام را در این دنیای زیبا انجام داده‌ام. ریختن چرک آب زندگی بر سر خواننده‌ها، کار ناشایستی است. به نظر من نویسنده‌ای هنرمند است که بتواند امید و شادی را به قلب مردم هدیه کند، وگرنه گله و شکایت از زندگی، کار ساده‌ای است.

مهارت‌های زندگی

مهارت‌های زندگی

برای خانم‌های تحصیل‌کرده

مربی رشد فردی

دکتر آناهیتا چشمه علایی

راهنما


برای باز شدن صفحات بصورت همزمان

کلید ctrl   را پایین نگه داشته

سپس روی لینک کلیک کنید!

ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
دفترچه خاطرات گیس گلابتون
1394/04/25 21:15

همسایه جدید ما

ساختمان ما هفت طبقه است و هر طبقه سه واحد دارد. ما در طبقه پنجم ساکن هستیم. در طبقه ما، سایر واحدها خالی بود. تازگیها از واحد مجاور ما صدای دریل و چکش می‌آمد. حدس زدم قرار است همسایه دار شویم. دیروز که به خانه آمدم دیدم کلی کارتون خالی در راهروی طبقه ماست. شستم خبردار شد که همسایه آمده .است

 

این روز و روزگار، همسایه از قوم و خویش به آدم نزدیک‌تر است، بویژه همسایه دیوار به  دیوار. شاید هم مال این روز و روزگار نیست. حضرت محمد می‌گوید جبرییل آنقدر در مورد رفتار خوب با همسایه توصیه کرده که من تصور کردم همسایه از ما ارث می‌برد. (منظورشان این است که همسایه مثل خانواده ماست)

 

خربزه شیرینی داشتیم. آن قاچ را کردم و به در خانه همسایه رفتم. به آن‌ها گفتم همسایه دیوار به دیوارشان هستم و ورود آن‌ها را به ساختمان خوش آمد گفتم. چقدر خوشحال شدند. فکر می‌کردند واحد ماخالی است. حق هم دارند. ما فقط شب‌ها به خانه می‌آییم، تلویزیون هم روشن نمی‌کنیم، بلکه کتاب می‌خوانیم. همسایه کم سر و صدا هستیم.

 

به نظر من وقتی خانواده جدیدی وارد ساختمان می‌شود، لازم است به آن‌ها خوشامد بگوییم. البته این رسم پسندیده تا به حال در هیچکدام از پنج خانه ای که در مدت متاهلی در آن‌ها ساکن شدم، در مورد ما رعایت نشد.

 

اولین خانه ای که رفتم که نوبر بود، همسایه‌ها مثلاً دوستان صمیمی همسرم بودند. ولی حتی ازدواج ما را تبریک نگفتند، خوشامدگویی به ساختمان که پیشکش. من هم متوجه نمی‌شدم آن‌ها دارند نارضایتی خود را نسبت به ازدواج ما اعلام می‌کنند. لابد می پرسید چرا آنها ناراضی بودند؟ و من می پرسم اصلا به آنها چه مربوط بود که ناراضی باشند؟!

بهرصورت چون نمی فهمیدم آنها دوست نداشتند همسر من ازدواج کند، کلی تلاش می‌کردم با آن‌ها رابطه خوبی برقرار کنم. بعدها که کلی آتش به زندگی‌ام ریختند تازه فهمیدم که هیهات. من چه فکر می‌کردم و واقعیت چه بود. شش سال پیش از نظر اجتماعی چقدر کم هوش بودم، آن هوشه اسمش چیه؟ آهان
EQ 

بله همان!  هوش هیجانی‌ام پایین بود. خدا را شکر دارد کم کم بالا می‌آید. دوزاری‌ام زودتر می‌افتد. از این حرف‌ها بگذریم.

 

داشتم می‌گفتم به نظر من وقتی خانواده جدیدی وارد ساختمان می‌شود، لازم است به آن‌ها خوشامد بگوییم.

 

حالا نوبت شماست:

  • آیا شما در آپارتمان زندگی می‌کنید؟
  • آیا به همسایه‌های تازه وارد خوش آمد می گویید؟
  • چطوری؟
  • آیا همسایه‌ها به شما خوش آمد گفته‌اند؟
  • چطوری؟
  • می‌آیید رسم زیبای خوشامدگویی را در آپارتمان‌های مان مرسوم کنیم؟
  • می‌آیید همسایه‌های مان را مثل قوم و خویش مان عزیز  بداریم؟

 

آدمی مرغ محبت است. اگر به آدم‌ها محبت کنید، آن‌ها شیفته مهربانی شما می‌شوند. حاضر هستید برای مهربانی به همسایه پیشقدم شوید؟

 

نظرات

نظر شما
نام :
پست الکترونیکی :
وب سایت :
متن :

تصویر :

FARZANEH-M

سلام،
مستاجر قبلی ما که تازه اسباباشو آورده بود و همه شون خسته بودن از کارای اسباب کشی و این حرفا مامانم یه هندونه قاچ کرد و برد براشون، فک کنم اون خوشامدگویی خیلی بهشون چسبیده بود چون سه سال مستاجرمون باقی موندن!!!!!

و یه مورد دیگه هم اینکه چندروز پیش که مهمونی افطار داشتیم تو خونه مون ، من یکی یه ظرف از غذاها کشیدم و بردم برای همسایه ی طبقه پایین مون، فک کنم اوناهم خیلی خوش شون اومده بود آخه خورشت غذا دست پخت من بود!لبخند

پاسخ
Lotus77

بزرگترین تعجب ما در آپارتمان نشینی زمانی بود که دو تا واحد اطراف ما که با هم سالها سلام و علیکی داشتیم، وقتی داشتند از خانه خود می رفتند هیچ خبر و خداحافظی ای با ما نداشتند. مادرم بخصوص که با خانم های آن دو خانواده بسیار آشناتر بود، هنوز هم هر وقت همسایه جدیدی وارد ساختمان می شود یاد آن دو تا همسایه می افتد. به نظرم بد نیست وقتی در حال اسباب کشی به منزل نو هستیم هم از همسایه های منزل قبلی خداحافظی کنیم.
متاسفانه ما اینقدر همسایه ها را نمی شناسیم و نمی بینیم که بدانیم چند نفرشان جدیدند یا قدیمی.. اما خب سعی می کنیم در مواقع مختلف به بهانه ای باب آشنایی و صمیمیت را با آنها باز کنیم.

پاسخ
محیا

سلام
خاطرات شما برای من خیلی شیرینه.
این خاطره شما منو برد به هفت سال پیش با خواهر همسرم مشغول تمیز کردن خونه بودیم که همسایه طبقه بالایی مون با یه سینی شربت و شیرینی اومد خوشامد گویی و خیلی خوشحالم کرد. هر کجا هستند دلشون شاد.
منم یاد گرفتم و چند سال بعد که اونا رفتند و جاشون مستاجر دیگه اومد براشون میوه بردم و خوشامد گفتم.و یه کمک کوچلو هم کردم که خیلی خوسحال شدند و همیشه میگفت اون روز شما مثل خواهر با من رفتار کردید.

پاسخ
golpari

سلام
من و همسرم در شهری به جز زادگاهمون ساکن هستیم، و در آپارتمان های سازمانی مربوط به محل کار همسرم زندگی میکنیم. قبل از آن برای مدتی مستاجر بودیم و برای اساس کشی به منزل جدید کاملا دست تنها این کارو انجام دادیم که خیلی سخت بود. اما خاطره خوبم اینه که وقتی داشتیم به منزل سازمانی اساس کشی میکردیم همسایه دیوار به دیوار ما در حین اساس کشی برایمان آب معدنی خنک و چند لیوان یک بار مصرف آورد، به همراه قوری چایی تازه دم و سینی استکان قندان، و بعد از آن هم با یک قابلمه آش ذغالخته! به عنوان ناهار به دیدن ما آمد. به قدر به ما چسبید که مطمئنم کلی ثواب برده(ایشان فرد بسیار مذهبی هستند). با این که این همسایه دیوار به دیوار دو بچه شلوغ دارد و به ناچار گاهی سر و صدای زیادی از آنها میشنویم اما چون برخورد آنها به عنوان همسایه بسیار مودبانه است و گاهی به خاطر سرو صدا عذر خواهی میکنند ما هم کاملا با سعه صدر تمام مدارا میکنیم.(چون خودمون خیلی بی سر و صدا هستیم) منظورم این است که اگر برخورد مهربانانه اولیه آنها نبود شاید تحمل این مسئله سخت میشد.

پاسخ
maryam65

ما تا کنون دو خانه مستاجر بودیم و هیچ کس به ما خوش آمد نگفت! خونه اول ک نو عروس بودم یکی از همسایه ها اومد ک جهیزیه رو ببینه ک من اصلا دوست نداشتم بعد از گذشت یکماه از عروسیمون بره داخل یخچالو نگاه کنه ک اینکارو کرد و جهیزیه منو با دخترش مقایسه کرد این دو رفتارش باعث شد ک رفتارم کمی سنگین بشه و در حد سلام احوالپرسی
همسایه پایینمونم ک تازه عروس و کمی حسود بود (خودش اعتراف کرد ک صدای خندیدنتونو ک میشنیدم آتیش میگرفتم!!!) چند بار اومدخونمون ذهن منو داشت شستشو میداد بر علیه همسرم و من هم. کمی خام شده بودم ک یکدفعه به خودم اومدم و کاتش کردم
این خونمونم هیچ کدوم از ۱۹ همسایه بلوکمونو نمیشناسم بارها به بهونه مناسبت های مختلف کیکی چیزی بردم واسه تک تکشون اما اونا حتی توی آسانسور هم ک همدیگه رو میبینن سرشونو یه جور گرم میکنن ک حتی سلام هم نکنن!!
خلاصه من از همسایه شانس نیووردم و از این بابتم نمیدونم چرا خوشحالم شوخی

پاسخ
nefertiti6464

بعلههههههههههههههههه
کلی خاطره دارم!!!
- خونواده ما با دو تا بچه کوچولو(من و خواهرم)به یه آپارتمان 5 طبقه دو واحدی کوچ کردند.اسباب کشی مابه شب افتاد.یه خونه کاملا شلوغ با یه کامیون وسیله!بعد یکی از همسایه ها برامون بالش و ملافه آورد و حتی پیشنهاد داد من و خواهرم شب بریم خونه اونا بخوابیم.صبح زود همسایه روبرویی فلاسک چای و صبحانه تو یه سینی آورد....
واقعا همسایه های خوبی بودن و دقیقا مثل اعضای خونواده.ما حتی یه وقتایی از هم تخم مرغ و سیب زمینی هم می گرفتیم!یه بار هم فریزر ما جا نداشت و چند بسته میگوی پاک شده دادیم که برامون تو فریزرشون نگه دارن و بعد یه مدتی درست وقتی لازمشون داشتیم فهمیدیم همسایمون همشو خورده!!!!!!!!خندهخنده
همسایه خوب واقعا نعمت بزرگیه

پاسخ
nasim(nafsepak)

سلام
اتفاقا من در شرف اثاث کشی هستم و قراره به خونه جدیدی نقل مکان کنم اونم از نوع آپارتمانیش... حالا نمیشه اگر کسی به ما خوشامد نگفت ما بریم سلام علیک کنیم و خودمون رو معرفی کنیم و بگیم همسایهء جدید هستیم و یه پیش دستی کیک خونگی هم براشون ببریم؟
من میخوام اینکار رو بکنم...من کلا آدم خیلی کم رفت و آمدی هستم و خیلی اهل معاشرت در ابتدای آشنایی نیستم و ممکنه سالها هم یه جا بشینم و در حد سلام و خداحافظی با همسایه ها باشم ولی اینبار تصمیم گرفتم کمی معاشرتی تر برخورد کنم ببینم چی میشه
تنهایی تو شهر غریب انگار خیلی بهم فشار آوردهلبخند

پاسخ
گیس گلابتون

بسیار کار نیکویی است. موفق باشید عزیز دل

پاسخ
zahra_67

سلام
نه ما در آپارتمان زندگی نمیکنیم اما به تازگی به منزل جدید اومدیم.
اتفاقا من خیلی دلم میخاد با همسایه هامون آشنا بشم چون بقول گیس گلابتون توی کتابش باید باب آشناییهای زیادی رو باز کرد و رفت وامد زیادی داشت برای ایجاد موقعیتهای زیاد برای ازدواجخجالتاصلا بنظر من خانواده دختر دار باید زیاد رفت وامد کنند اما متاسفانه خانواده و بخصوص مادرم زیاد اهل رفت وامد نیست. حتی برای گرفتن یک مراسم قرائت قران توی خونه مقاومت میکنه و بهانه های بیخود میاره.ناراحت در مدت 6 ماهی که به خانه جدید امدیم هیچکدام ازهمسایه ها سراغی از ما نگرفتندناراحت
منم که نمیتونم یه کاسه آش دستم بگیرم برم در خونه همسایه ها! زشت نیست بنظرتون؟؟؟
نمیدونم برای برقراری این رابطه چه بکنم!خنثی

پاسخ
foroughpd@gmail.com

سلام
مادر یم ساختمان نه طبقه زندگی میکنیم و طبقه اول ساکنیم .دقیقا شب سال تحویل 1393 به خونمون نقل مکان کردیم و همسایه های طبقه نه و هشت چند وقت بعد به دیدن و خوشامدگویی ما اومدن ..لبخند

پاسخ
bahar_skbm

سلام
چطور میشهEQ رو ارتقا داد و تو هوش اجتماعی پیشرفت کرد؟!دوزاری من هم دیر میافتد و اگر هم زود بیافتد جوابش دیر در ذهنم می آید!!؟؟

پاسخ
گیس گلابتون

متشکرم چه سوال خوبی
حیف که جواب کوتاهی ندارد
در موردش خواهم نوشت

پاسخ
nilpar

سلام گیس گلابتون عزیز تا چند سال پیش هروقت همسایه جدیدی به آپارتمان ما میومد که چند تایی شون هم نوعروس بودن بهشون سلام میکردم و با لبخند خوشامد میگفتم باور نمیکنین اگه بگم مات بهم نگاه میکردن و بعضیاشون جوابی هم نمیدادن تعجبانگار پیشی زبونشونو خورده باشه !! جالبتر اینکه هر بار منو میدیدن انتظار سلام داشتن ! من فکر میکردم این خانوم جوون رو چطوری تربیت کردن که ساده ترین آداب معاشرت رو هم یادش ندادن یا شاید نخواسته یاد بگیره

پاسخ
گیس گلابتون

بله. من هم با این پدیده روبرو هستم. نه در مورد زنان جوان، بلکه به طور کلی در مورد همه مردم.
ایرانی ها سلام کردن بلد نیستند!
سلام که نمی کنند، هیچ! جواب سلام هم نمی دهند.
اگر خاطرات مرا بخوانید می بینید من مرتب به این موضوع اشاره می کنم
متشکرم که نوشتید

پاسخ
atussa

یادمه ما هم تقریبا همزمان با شما اسباب کشی داشتیم (شهریور 93)، همسایه ما از اول خیلی خوب ظاهر شد و ضمن خوش آمد گویی رفتار صمیمانه هم داشت. من خیلی خوشحال بودم که همسایه خوبی داریم (در هر طبقه 2 واحد هست که ایشون همسایه روبرویی ما هستند)
اما بعد از حدود 2 ماه یک شب سر شام در خونمونو زد و یهو بی مقدمه گفت تو آدم مغرور و خودخواهی هستی و از اینکه شاغل هستی (خودشون خانه دار هستن) به من فخر می فروشی!!!!!
من هم که در خیالات خودم یک دوست خیلی خوب ÷یدا کرده بودم با یک لبخند ماسیده فقط نگاهش کردم و اونم گفت و گفت و گفت و بعدش رفت خونشون
من موندم و یک دنیا علامت تعجب
از اون روز به بعد هم سعی می کنه با من روبرو نشه
امیدوارم هیچکس و همینطور شما با رفتار نا متعادل همسایه مواجه نشید!

پاسخ
گیس گلابتون

بهت حسودی کرده آتوسا جون
به دل نگیر
البته او نمی تواند دوست خوبی باشد چون احساس حقارت دارد.

متاسفانه بسیاری از خانمهای خانه دار، قدر کار مهم و فوق العاده ای را که دارند نمی دانند و احساس کمبود می کنند.
در حالیکه خانه داری، شغل است. شغل مهمی است و باید درست انجام بشه

پاسخ
mina70
http://dokhtaremosafer.blogsky.com

سلام گیسو بانو

نوشته هات رو دوس دارم خیلی زیاد..
همه چیز رو قشنگ توصیف می کنی..
دوستت دارم بانو
گل

پاسخ
سمان

من وقتى قبل از عروسى دنبال خونه بودم ب سختى خونه فعلى رو پيدا كردم، چند روز بعد فهميدم معلم قديمى خودم ك همكار مامانم هم هستن همسايه ما هستن از خوشحالى داشتم بال در مى آوردم، روزى ك داشتيم جهاز ميبرديم يه آقايى جلو در آسانسور خفت مارو چسبيد خوش آمد گويى ك هيچى جواب سلام مارو هم نداد و مارو مورد عتاب و خطاب هم قرار داد ك حق نداريم از آسانسور استفاده كنيمتعجبفك كن با هزار ذوق دارى جهاز ميبرى اينطورى بخوره تو برجكت
از شانس جاى پارك اين شخص بزرگوار كنار ماست و همچنان بعد ٤ ماه نميدونم از چى ميسوزه ك حالا سر جاى پارك اذيتمون ميكنه، اون كسى ك فكر ميكردم بهترين دوستم هست توى ساختمون حالا شده دشمن
گریه

پاسخ
گیس گلابتون

متشکرم
ما برای خودمان خوب هستیم و نه برای اینکه دیگران ما را دوست داشته باشند.
وقتی ما خوبی می کنیم برای دریافت خوبی نیست. برای دل خودمان است.

آدمهای مودب، به خوبی ها پاسخ خوب میدهند. متاسفانه بیشتر آدمها بی ادب هستند. پس به دل نگیر و به زندگی ات ادامه بده عروس خانم

پاسخ
سمان

البته من بعد از عروسى رفتم جلوى در تك تك همسايه ها، از ميوه عروسى و گل عروسى بهشون دادم خودمو معرفى كردم و از بابت سرو صداى ك ممكنه اذيتشون كرده باشه عذر خواهى كردم دوتاشون تبريك گفتن بقيه فقط گرفتن و در و بستن زودى، خيلى دلم گرفته ازشون ما طبقه اول هستيم و صداى كوبيدع شدن در شب و نصفه شب آسايش نزاشته برامون مدير گفت رو برد بزنين كاغذ زدم رفتم ديدم كندن، با ماژيك نوشتم رفتم ديدم پاك كردن
ب مدير هم ميگم اصلا نشنيده ميگيره

پاسخ
ال پیکاسو

من دو جا که اسباب کشی کردم صاحب خانه هایم ازمان استقبال کردند.یکی با چایی و شیرینی و دیگری با خربزه شیرین و دادن وسایل برای تمیزکاری.....
خانه سوم مال خودمان بود که هیچ کس نیامد خوشامدگویی و خانه چهرم که رفتیم خودمون بودیم و خودمون ..و من در اینجا جای خالی همسایه را بی نهایت احساس کردم.تابستون بلاخره خونه ما هم همسایه اومد واحد روبروییمون.قلب
و من با چایی و بیسکوییت ازشون پذیرایی کردم و لوازم تمیزکاری بهشون دادم.
اونروز خانومه از من کلی تشکر کرد بابت چایی.
این رسم بسیار پسندیده است.بهتر است ادامه یابد.

پاسخ
برچسب ها : 
ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه