زندگی من مثل همه مردم، مجموعه‌ای از تلخ و شیرین است، ولی من انتخاب کرده‌ام شیرینی‌های زندگی‌ام را با شما سهیم شوم. هرگز خیال ندارم وانمود کنم هیچ مشکلی در زندگی ندارم و یا هیچ عیبی در رفتار و کردارم نیست. من یک آدم معمولی هستم. اگر بتوانم لحظه‌ای در روز، نور شادی و امید را به قلب شما بتابانم، وظیفه‌ام را در این دنیای زیبا انجام داده‌ام. ریختن چرک آب زندگی بر سر خواننده‌ها، کار ناشایستی است. به نظر من نویسنده‌ای هنرمند است که بتواند امید و شادی را به قلب مردم هدیه کند، وگرنه گله و شکایت از زندگی، کار ساده‌ای است.

مهارت‌های زندگی

مهارت‌های زندگی

برای خانم‌های تحصیل‌کرده

مربی رشد فردی

دکتر آناهیتا چشمه علایی

راهنما


برای باز شدن صفحات بصورت همزمان

کلید ctrl   را پایین نگه داشته

سپس روی لینک کلیک کنید!

ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
دفترچه خاطرات گیس گلابتون
1395/03/15 13:05

بالاخره به ایران هم آمد!

من فقط وقتی به خرید لباس می‌روم که راستی راستی چیزی احتیاج داشته باشم. برای تفریح و سرگرمی یا رفع اضطراب خرید نمی‌کنم. بیشتر آتناها و آرتمیس‌ها همینطوری هستند. کسانی بیماری خرید دارند که آفرودیت یا پرسیفون خیلی فعالی دارند. قبلاً در مورد کهن الگوی آفرویت و کهن الگوی هرا نوشته‌ام. قول می‌دهم در مورد کهن الگوهای دیگر هم مطالب کاربردی بنویسم.

 

اگر از زیاد خرید کردن خودتان کلافه هستید، پیشنهاد می‌کنم کتاب "مرد، زن، پول" را مطالعه بفرمایید. در مورد درمان خرید بیمارگونه در این کتاب نوشته‌ام.

 

داشتم چی می‌گفتم؟ آهان! من فقط وقتی به خرید لباس می‌روم که به لباس جدید احتیاج داشته باشم. به همین دلیل عملاً دو بار سال خرید عمده انجام می‌دهم: یک بار پیش از شروع فصل گرما و یک بار پیش از شروع فصل سرما. وقتی به رودهن آمدیم، سعی کردم لباس‌هایم را از همینجا بخرم. متاسفانه از نتیجه راضی نبودم. برای لباس هزینه تهران را می‌پردازم، ولی در انتخاب رنگ، سایز و طرح لباس بشدت محدود هستم و از آن بدتر، جنس لباسهای بد است. پس از این چند بار حسابی پول آتش زدم، تصمیم گرفتم دیگر از اینجا لباسی نخرم.

 

ولی خرید کردن از تهران هم دشوار است.

 

من و آقای شوشو تمام روزهای هفته ساعات طولانی کار می‌کنیم و فقط جمعه را برای استراحت یا گردش وقت داریم. متاسفانه مجبور می‌شویم همین یک روز را هم برای خرید به تهران برویم.

 

از این مشکل بزرگ که بگذریم، وقتی به تهران می‌رسیم با چند مشکل بزرگتر روبرو می‌شویم: وقتی به تهران می‌رسیم، دستشویی داریم، تشنه‌مان شده و گرسنه هستیم.

کجا دستشویی برویم؟!

کجا آب بخوریم؟

کجا غذا بخوریم؟

 

 

برای تشنگی و گرسنگی توانسته‌ام راه حلی پیدا کنم: نفری یک بطری کوچک آب و یک ساندویچ و یک سیب همراهمان می‌بریم. قبلاً که این کار را نمی‌کردم، وقتی به تهران می‌رسیدیم به جای خرید لباس باید دنبال آب و غذا می‌گشتیم.

 

ولی خب... توالت را چه کنیم؟ در تهران توالت عمومی نیست. اگر یک جایی توالت باشد، بقدری کثیف است که دیدن آن کفاره دارد. در عجبم از مردمی که دین آن‌ها می‌گوید: النظافه من الایمان ...  

 

این دو سال خرید کردن بیش از هر زمانی برایم سخت شده بود، ولی... انگار خدا دعاهای مرا شنید!

 

دو بار اخیر که من و آقای شوشو برای خرید به تهران رفتیم، کلی خوش گذراندیم. یکی یکی خدمتتان عرض خواهم کرد:

 

بار اول: به هفت تیر رفتیم و تا برای تابستان روپوش بخرم. روپوش‌ها را خریدیم، ولی خب... همان عذاب‌های همیشگی! مثانه پر، دهان خشک و معده خالی. من پیشنهاد کردم برای غذا خوردن به پالادیوم برویم. تعریفش را شنیده بودم، ولی هنوز آنجا را ندیده بودم. پارکینگ داشت. هرچند پارکینگ تنگ و ترشی بود، ولی خب... بالاخره پارکینگ داشت. چه فودکورت زیبایی داشت. در فودکورت غذا خوردیم. از دستشویی‌های تمیز پالادیوم لذت بردیم. در کافه ویونا قهوه و چیزکیک خوردیم.

 

 در بوک لند، روی مبل‌های نرم و راحت نشستیم و کتاب ورق زدیم. راستش را بخواهید من روی موکت و روی زمین جلوی قفسه‌های کتاب چهارزانو نشستم! آخه خیلی مزه میده! قبلاً فقط در دوبی توانسته بودم از این لذت بهره مند شوم. بعد یک سی دی موسیقی به نام a more cup of coffee   خریدیم. محشر است. محشر! موقع برگشتن به خانه آهنگ‌ها را گوش می‌دادیم و می‌خواندیم.

 

وااااای! وقتی آهنگ Big in Japan را شنیدم، یهو پرت شدم به دوران دبیرستان. آن موقع ما کاست داشتیم. داشتن کاست موسیقی غربی، غیرقانونی بود. به چه زحمتی این آهنگ را پیدا کرده بودم. در اتاقم را می‌بستم. چراغ‌ها را خاموش می‌کردم و تنهایی با آن آهنگ شگفت انگیز می‌رقصیدم. آنقدر می‌رقصیدم که بکلی از خود بیخود می‌شدم. با شنیدن آهنگ Big in Japan همان شور و هیجان هفده سالگی را تجربه کردم.

 

من سفر جاده‌ای زیاد داشته‌ام، ولی این اولین بار بود که لذت شنیدن موزیک‌های ناب را در سفر چشیدم. 85 آهنگ در این سی دی وجود دارد. وقتی به رودهن رسیدیم، فقط 25 تا آهنگ را شنیده بودیم. باور کنید دلمان می‌خواست راهمان را تا شمال ادامه بدهیم تا بتوانیم بقیه آهنگ‌ها را بشنویم.

 

این برنامه خرید خیلی خوب بود! خیلی خیلی!

 

برنامه دوم: حالا نوبت لباس خانه بود. فکر کردیم اگر به منیریه برویم و چند تا تی شرت و شلوار کوتاه ورزشی بخریم، کارمان راه می افتد. وقتی به منیریه رسیدیم، جای پارک پیدا نکردیم. آقای شوشو گفت: تازگی یک مجتمع خرید این طرفها افتتاح شده. هنوز درست و حسابی راه نیفتاده ولی شاید پارکینگ داشته باشد. فکر می‌کنم اسم آن مجتمع صباست. واااااااای! به نظر من این یکی از پالادیوم هم بهتر است. پارکینگ بزرگ و پهن و پرنور، پله برقی عالی. توالت تمیز. کارفور هم داشت. من کارفور را خیلی خیلی دوست دارم.

 

بطری‌های آب را از کارفور برداشتیم. همانجا خوردیم. موقع خروج پولش را حساب کردیم. آب میوه تازه هم بود. ما آب آناناس، آب هویج، آب هندوانه و آب پرتقال خوردیم.  بعدش به خاطر آن همه آب میوه، شکممان باد کرده بود. ولی سر و جان فدای شکم!

 

من لباس‌های خانه را کارفور خریدم. چهار پنج تا تاپ، شلوار و پیراهن. رنگ و وارنگ. خدا کند جنس خوبی هم داشته باشند. آقای شوشو هم لباس‌های زیر خرید.

 

قسمت شیرینی پزی یک سرآشپز فرانسوی داشت. پرسیدیم: این آقا فارسی بلد است؟ یکی از آشپزهای محترم گفت: نه بابا! زبان نفهم است خاک بر سر! ما متوجه نشدیم چرا اگر کسی زبان فارسی نداند، می‌شود زبان نفهم. ولی ما که زبان انگلیسی و فرانسه را بلد نیستیم، زبان بفهم هستیم! من سر صحبت را با آقای فرانسوی باز کردم. به او گفتم چند تا کلمه فرانسه بلدم: سیل وو پله! مقسی بوکو! اوشانته! (خیلی بلدم. مگه نه!!!) بیچاره با شنیدن این سه تا کلمه بال درآورد. تا بیست دقیقه بدون توقف حرف زد. معلوم بود مدتها فرصت حرف زدن نداشته است.

 

گرسنه بودم و می‌خواستم ناهار بخورم، ولی گیر افتاده بودم. در دلم گفتم: عجب غلطی کردم ها! بالاخره توانستم حرفش را قیچی کنم. راستی شیرینی‌ها و نان‌هایش هیچ تعریفی نداشت.

 

برای ناهار، دلمه، کتلت، سنبوسه خوردیم. خوشمزه بود. جایی برای نشستن نداشت. بنابراین داخل ماشین نشستیم و  خوراکی‌ها را نوش جان کردیم.

 

دم در کارفور دستگاه قرعه کشی گذاشته بودند. به ازای هر پنجاه هزار تومان خرید، یک کارت قرعه کشی دریافت می‌کردید. جایزه‌ها از تلویزیون بود تا اتو. در مدتی که ما آنجا بودیم، سه نفر برنده شدند. چه شور و هیجانی بود.

 

فروشنده‌ها خوشرو و مؤدب. آدم حظ می‌کرد. پرسیدم:

  • میشه فقط دو تا دلمه بخرم؟
  • هرچند تا که دوست دارید بگویید من خدمتتان بسته بندی می‌کنم!

    به همسرم گفتم:

  • دیگه داره دوران مغازه‌های کوچک و تاریک، فروشنده‌های بی ادب و پرمدعا و خرید کردن با عذاب الیم تمام می‌شود. خدا را شکر!

 

بسادگی خریدهایمان را انجام دادیم. کلی چیزهای خوشمزه خوردیم. حیف که بقیه قسمت‌های مجمتع افتتاح نشده بود. موقع برگشتن باز هم سی دی a more cup of coffee را گوش دادیم و آواز خواندیم!

 

من از مدیران و کارمندان نازنین مجمتع پالادیوم و صبا تشکر می‌کنم. لذت خرید را در ایران به من چشاندند. لذتی که پیش از این فقط در دوبی چشیده بودم. متشکرم.

 

 

نظرات

نظر شما
نام :
پست الکترونیکی :
وب سایت :
متن :

تصویر :

m

گيس گلابتون عزيزم
اين مجتمع هاي جديد مثل الماس و كوروش و هايپر استار و پاساژهاي ديگه مثل تيراژه و ونك و ... اغلب فوت كورت و يا آبميوه فروشي و كافي شاپ ودستشويي هاي تميز دارند.ما هم كه ساكن تهران هستيم براي خريد به اينجور جاها ميريم چون فاصله ما با اينها گاهي اندازه رودهن تا تهرانه.ولي داخل پاساژ بر خلاف خيابون مثل هفت تير و منيريه بسيار خنك و با امكانات خوب و برندهاي مختلف هست.شرق تهران كه به شما نزديكه هم مجتمع هاي خوبي مثل الماس تو بلوار ارتش و يا تيراژه 2 داره كه همه جور برندي توش هست.تازه بعضياشون سينما و كارفورهم دارن و ميتونين يه روز كامل از امكاناتش استفاده كنين.به طور كلي من پيشنهادم براي خريد كلي همين مجتمع هاست كه با خيال راحت ميشه توش خريد كرد با همه امكانات

پاسخ
گیس گلابتون

ممنونم. الماس هم خوبه؟ چون به ما نزدیکتره. من از صبا بیشتر از همه خوشم آمد. حیف که هنوز همه جای آن افتتاح نشده است

پاسخ
ال پیکاسو

خوشحالم به خاطر خرید خوبتون.نمیدونم چرا من از خرید کردن از مجتمع یا فروشگاه بزرگ بدم میاد همش احساس می کنم پول زیادی باید بپردازم.تجربه شما رو یه بار امتحان می کنم.

پاسخ
گیس گلابتون

متشکرم. به نظرم قیمتش خوب بود. البته چون فقط دو بار خرید کردم، نمی توانم نظر قطعی بدهم. به نظر من یکبار امتحان آن ضرری ندارد. اگر گران بود، خرید نکنید و فقط تماشا کنید

پاسخ
ستاره شانس

سلام چقدر حرفاتون به دل میشینه اونقدر خوب تعریف کردید حس کردم خودمم اونجا بودم قلب

پاسخ
ملودي

سلام خانم دكتر عزيز شايد باورتون نشه اين اولين باره كه با خواندن پست شما دلم گرفت چون ما توي شهرستان از اين فروشگاهها نداريم گاهي وقتها خودم را با شرايط وفق ميدم ولي خيلي دلم ميخواست من هم تهران زندگي ميكردم

پاسخ
گیس گلابتون

من هم تهران زندگی نمی کنم. در سال دو بار خرید می روم. با این هوای آلوده قرار است بیشتر ساکنین تهران سرطان بگیرند. همه دارند از تهران فرار می کنند و شما دلتان می خواهد تهران زندگی کنید؟ البته که دل است دیگر... یک چیزی دلش میخواهد

پاسخ
abedini

سلام گیسو جان.میشه اسم کامل آلبوم موسیقی رو بگید.لبخندسپاس

پاسخ
گیس گلابتون

ممنونم. اسم کامل آلبوم موسیقی را نوشته ام

پاسخ
برچسب ها : 
ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه