زندگی من مثل همه مردم، مجموعه‌ای از تلخ و شیرین است، ولی من انتخاب کرده‌ام شیرینی‌های زندگی‌ام را با شما سهیم شوم. هرگز خیال ندارم وانمود کنم هیچ مشکلی در زندگی ندارم و یا هیچ عیبی در رفتار و کردارم نیست. من یک آدم معمولی هستم. اگر بتوانم لحظه‌ای در روز، نور شادی و امید را به قلب شما بتابانم، وظیفه‌ام را در این دنیای زیبا انجام داده‌ام. ریختن چرک آب زندگی بر سر خواننده‌ها، کار ناشایستی است. به نظر من نویسنده‌ای هنرمند است که بتواند امید و شادی را به قلب مردم هدیه کند، وگرنه گله و شکایت از زندگی، کار ساده‌ای است.

مهارت‌های زندگی

مهارت‌های زندگی

برای خانم‌های تحصیل‌کرده

مربی رشد فردی

دکتر آناهیتا چشمه علایی

راهنما


برای باز شدن صفحات بصورت همزمان

کلید ctrl   را پایین نگه داشته

سپس روی لینک کلیک کنید!

ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
دفترچه خاطرات گیس گلابتون
1394/08/17 10:03

کویر مرنجاب-3

بخش اول را اینجا مطالعه کنید
بخش دوم را اینجا مطالعه کنید

به کارونسرای عباسی برگشتیم. ساعت پنج بعداز ظهر بود. آفتاب از حدت افتاده بود و هوا داشت مطبوع و دلپذیر می شد. این ماشین های چهارچرخ اسم شان چیست؟ از این ها که روی شن می شود با آنها رانندگی کرد؟ حالا هر اسمی که دارند، یک پیست برای ماشین سواری بود ... من هم مشتاق یک تجربه جدید. ولی می دانستم که مینی بوس منتظر است.

داشتم با اشک و آه از این بازیچه جدید دور می شدم، که دیدم دسته ای از همراهان ما دارند ماشین سواری می کنند. این دسته همان ها بودند که وسط جمع ایستاده بودند و پشت سرهم سیگار دود می کردند و یک تذکر جانانه از من گرفتند که در تور طبیعتگردی، باید به حقوق غیرسیگاری ها  احترام بگذارند و دور از جمع سیگار بکشند. این جا هم بی توجه به محدودیت وقت داشتند ماشین سواری می کردند.

دویدم دنبال تور لیدر که من هم می خواهم ماشین سواری کنم. این مرا به آن پاس داد و آن مرا به این. دیدم که دارم وسط شنزار اینطرف و آنطرف می دوم. بی خیال هماهنگی شدم. به یکی از آنها گفتم که من دارم می روم ماشین سواری!

وااااااااااااااااااااای عجب تجربه ای بود! هم من راندم و هم آقای شوشو. من احساس می کردم که همه عمر پشت موتورهای کرایسلر (اسمش را درست نوشتم؟) در صحرا داشتم می راندم. حس قدرت، ماجراجویی، تسلط ... کلاه ایمنی به سر، باد به تنت می خورد، انگار شهسواری هستی سوار بر اسبی قوی هیکل ...

کل این ماجرا ده دقیقه طول کشید. ولی انگار زمان متوقف بود و من بودم و صحرا و صدای پرهیاهوی موتور.

خب ... قسمت نازیبای ماجرا این بود که ما تور را به اندازه ده دقیقه معطل کردیم و به اندازه ده ساعت احساس گناه به ما تحمیل شد. کار خوبی نبود. قبول دارم. ولی کودک شیطان درونم می گوید: "خوب کردی!" وقتی داشتیم زیر آفتاب "مخ پز" می شدیم و سایرین نفری هشت هزار عکس (به گفته خودشان!) گرفتند .... بگذریم.

 نیمه شب به تهران رسیدیم. تمام تنم درد می کرد. سرم به اندازه یک کوه سنگین بود. همانجا به آقای شوشو اعلام کردم که از این به بعد اگر من خواستم به یک تور یکروزه بروم، او هرگز موافقت نکند!

جالب آنکه بیشتر افراد گروه که تا لحظه آخر رقصیدند و خندیدند و پاسور بازی کردند، می گفتند که کاش شب راجایی بیتوته می کردیم و فردا صبح عازم تور بعدی می شدیم. من عاشق این تفاوت آرا هستم. جایی که من بسیار ناراضی بودم، دیگران به آنچه می خواستند یعنی آشنایی با آدمهای جدید، رقصیدن و بازی کردن رسیده بودند.

این جور تورها به درد من نمی خورد، چون منظور من شیرجه زدن به میان طبیعت است و یکی شدن با آن. طاقت ندارم پانزده ساعت در مینی بوسی حبس باشم تا بتوانم یک ساعت در بدترین شرایط راهپیمایی کنم. من باید درست انتخاب می کردم.

عکس های بسیار خوبی از ما گرفته شد. عکس هایی که نشان می داد ما اوقات زیبایی را در سرزمینی سحرآمیز گذرانده ایم. ولی واقعیت این نبود. ما در یک پارتی متحرک شرکت کرده بودیم. همین و بس.

جزیره ای مرموز و وهم آور در میان دریاچه نمک وجود داشت که نمی توانستم چشم از آن بردارم. حالا که به تهران برگشتم تازه فهمیدم که داشتم به  "جزیره سرگردانی" نگاه می کردم. چیزی که راهنماها در موردش چیزی نگفتند ...

کویر بسیار زیباست ... بالاخره هفته ای را در کویر سر خواهم کرد تا در مورد پیامبرانی فکر کنم که فرشته وحی درصحرا به آنها نازل شد: حضرت موسی، حضرت عیسی، حضرت محمد ...... شاید من هم مثل پائیلو کوئلو، فرشته نگهبانم را ملاقات کردم، پیمان کهنه را شکستم و پیمانی نو بستم.

نظرات

نظر شما
نام :
پست الکترونیکی :
وب سایت :
متن :

تصویر :

خوابگرد

قشنگ بود :)
من اگه بودم بهم خوش میگذشت احتمالا ... من جفتش و دوس دارم هم تو طبیعت بودن و چیزای جدید دیدن هم با آدمای جدید بودن و بازی کردن و جیغ جیغ کردن

پاسخ
جور دیگر باید دید!

شاید من هم مثل پائیلو کوئلو، فرشته نگهبانم را ملاقات کردم، پیمان کهنه را شکستم و پیمانی نو بستم.
از شما بعید نیست!!!!
کاش که با تور بهتری رفته بودین! یه گروه که کارشون رو بلد باشن و میتونستین بیشتر خوش بگذرونین.
میگم دفعه بعد دو تایی با جناب همسر برین مطمئنم بیشتر خوش میگذره! شاید هم یه سفر روحانی شد!نیشخند

پاسخ
Nasi

خوش به حالتون! من از هم اين برنامه ها خوشم مياد ولي وقت نميكنم. شما برنامه ريزيتون حرف نداره. همكار نازنين!

پاسخ
خانمی

فک کنم اون ده دقیقه سواری بهترین و اصلی ترین خوشگذرونیت باشه! مغرور

پاسخ
آتنا

من هم خیلی کویر دوست دارم گیس گلابتون عزیزم! عاشق این تجربه های نابت هستم که با اقای همسر انجامشون میدی!!
حتما در اینده به کویر خواهم رفت!!
کتاب اتش بدون دود مرحوم نادر ابراهیمی توصیفات فوق العاده ای از کویر داره!!
امیدوارم یه روز باهم بریم کویر گردی!!قلب

پاسخ
الی گولو

منم دنبال جیغ و داد و رقص نیستم، دلم میخواد آرامش داشته باشم و لذت ببرم، البته که تو این سفرها آدم خسته میشه ، از بس جاهای جدید و دیدنی هست واسه دیدن، اما یک روزه خیلی خیلی سختتر میشه. منم الان یه دفه دلم خواست فرشته نگهبانم را ملاقات کنم!!!!!!

پاسخ
آرزو

خداروشکر که عکسا و موتور سواری خوب بود....وگرنه حتما گریم میگرفتگریه

پاسخ
مهسا

گيس گلابتون عزيز ميشه براي كسايي كه تازه از سفر برگشتن تخفيف بهترين سال زندگي رو چند روز تمديد كني؟ :)

پاسخ
گیس گلابتون

مهسا جون، این درس را از من هدیه داشته باش: زندگی موفق یعنی شکار فرصت ها. قطار زندگی برای کسی منتظر نمی ماند. از این پس از این درس خوب استفاده کن. خوب باشی

پاسخ
خدیجه زائر

قلبگمان نکنم از این قشنگ تر می شد از سرابی که به جای اب تقدیمتان کردند نوشت.عزیزم کاش همه می توانستند این طور با چشمانی شسته به ماجرا نگاه کنند.امیدوارم بتوانی این بار واقعا به کویر بروی و از سکوت و نجوای بینظیرش لذت ببری.من هم مدت هاست دلم تنهائی و سکوت کویر را می خواهد اگر این پای لنگ بگذارد.ماچ

پاسخ
تخت شماره دوازده

سلام وای خیلی خوشحال شدم.عید شما هم مبارک . ماهم این دور وبرهاییم.گل

پاسخ
گیس گلابتون

تو کجایی؟ چرا نمی نویسی؟ چرا خبری ازت نیست؟ خدا رو شکر که حالت خوبه. عیدت مبارکگل

پاسخ
شیما

ای بابا...یادمه یه دفعه دیگه هم رفتی سفر با تور 2 3 روزه راضی نبودی...اصلا نمیشه به هر توری اعتماد کرد انگار:(
باید آشنایی چیزی باشه یا یکی قبلا رفته باشه باهاش...البته من قسمت توی اتوبوسشو دوست دارم اما برنامه ریزی اصل سفرشون واقعا بد بوده...

پاسخ
گیس گلابتون

شیما جون، آن هم تور یکروزه بود که تعریف کردم

پاسخ
مانا ( ماجراهای این روزهای من)

سلام دوست نازنینم........خواندن خاطره سفر برای کسی که چند ماه است معاف از مسافرت شده خیلی لذت بخش است......روزگارت همیشه خوش

پاسخ
خاطره-م

منم تور یکروزه با بهترین تور رفتم. پذیرایی و... بسیار خوب بود. اما متاسفانه کل مسیر رفت و برگشت فقط بزن برقص بود و ناچار باید پرده ها کشیده بود تا داخل اتوبوس دیده نشه و من که مشتاق دیدین طبیعت از پشت پنجره ها بودم، لذتی نبردم.

پاسخ
پس از باران

با سلام
دوست گلم سپاسگزارم که برای سوالات من وقت گذاشتید قلب وبه سوالاتم پاسخ مثل همیشه مناسب دادیدلبخند

پاسخ
ساميه

واي خوش به حالت
چقد منم دلم خواست كوير گردي رو !!!
بايد تو برنامه هام بزارم ..لبخند

پاسخ
حوا

من که فعلا با این دو تا بچه حتی به یه تور نیم روز هم نمیتونم فکر کنم .

پاسخ
افروز خانوم

گیسو جان ما سفرهای طبیعت گردی زیاد می ریم
سالی چند بار
و هیــــــــــــچوقت با تور نرفتیم!
همیشه چند ماشین می شیم و دو روزه جای جدیدی رو کشف می کنیم
این بهترین راهه
این تورها فقط پول می گیرن!!آخرش هم من یکی که اصلا راضی نیستم!
یه نکاتی داره که اگر خواستید می تونم بهتون بگم
آدم برنامه ی سفرش دست خودش باشه سفر شیرین و زیبا می شه..
مرنجاب فوقالعاده و مرموزه
کاش یک بار دیگه با یه آدم کار بلد و وارد برید..
چیزهایی رو خواهید دید که در باورتون نمی گنجه..

پاسخ
گیس گلابتون

افروز جون، من خودم تورلیدرم! استاد برنامه ریزی مسافرت. ولی چون با همسرم در این زمینه هماهنگ نیستیم، مسافرت های بدی داشتیم. از وقتی با هم هماهنگ تر شدیم، اوضاع بهتر است.
یک هفته کویر بوده ام... شفگت انگیز است

پاسخ
mahsa.salari.ts@gmail.com
http://triggered.blogsky.com

گیس گلابتون جانم بهتون پیشنهاد میکنم کتا جزیره ی سرگردانی نوشته ی سیمین دانشورو بخونین. در مورد همون جزیره که نه، و لی قصه ایه که به اون جزیره هم مربوط میشه

پاسخ
گیس گلابتون

ممنونم. من این کتاب را خوانده ام و متاسفانه اصلا دوستش ندارم.

پاسخ
ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه