نمیدانم کتاب زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست را خواندهاید یا خیر، ولی چندین نقد حرفهای از طرف دوستان صاحبقلم به دستم رسیده که حیف دیدم آنها را با شما در میان نگذارم. از کافه بوک، سایت حرفهای معرفی و نقد کتاب، شروع میکنم:
کتاب زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست از دکتر آناهیتا چشمه علایی رمانی عاشقانه است که به زنان و مردانی تقدیم شده که دستکم یکبار شوریده سر عاشق و شیدا شدهاند.
عنوان کتاب نیز مصرع اول از غزل شماره 30 حافظ است. بیت اول این شعر که به غزل شیدایی معروف است، چنین میباشد:
کتاب زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست / راه هزار چاره گر از چار سو ببست.
خلاصه کتاب کتاب زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست
داستان این رمان درباره شیدا، پزشک 25 سالهای است که در شهر کوچکی به اسم هورماش مشغول گذراندن طرح است. شیدا دختر خونگرمی است و عاشق مهمانی و جوشیدن با مردم است. اما در این شهر کوچک مردم و همکارانش سرد هستند و کسی به دنبال برقراری ارتباط عمیق نیست. بهنحوی این شهر برای آنها یک مکان موقت است که دیر یا زود آن را ترک میکنند. تنها چیزی که برای شیدا میماند تنهایی است:
دلم به مبل روی بالکن خوش است و منظره زیبای زاگرس. غروبها من هستم و آسمان و کوهها و یک لیوان چای پررنگ... و خدایی که همین نزدیکیهاست. (کتاب زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست – صفحه 20)
هنگامی که تنهایی شدت میگیرد و شیدا دیگر تحمل آن را ندارد به فکر پیدا کردن همدمی برای خود میافتد. کسی که در کنار او احساس خوبی داشته باشد. خاطرات خود را مرور میکند و از خواستگاریهای عجیب و غریباش میگوید. از آدمهایی که هیچکدام او را آنطور که باید درک نکردهاند. در این میان به یاد بهروز، اولین کسی که با او رابطهای خوب داشت، میافتد. کسی که سالها پیش در دانشگاه با او آشنا شده بود ولی او را ترک کرده بود.
در ادامه یک پیشنهاد عالی پیش روی شیدا قرار میگیرد. دوستش سمیرا به او پیشنهاد میدهد که با هم به هند سفر کنند:
اول ماه می سال 2000 جشنهای زیادی برپا میشود، چون وارد هزاره سوم میشویم. یک جشن هم در شهر چنای هند است. من میخواهم بروم. آیا تو میآیی؟ (کتاب زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست – صفحه 45)
شیدا به شدت از این پیشنهاد استقبال میکند و خود را آماده سفر میکند که پس از سالها بهروز دوباره وارد زندگی او میشود. احساسات شیدا نسبت به بهروز هنوز به شدت خود باقی است اما به دلیل شرایط خاصی که وجود دارد، شیدا سفر را کنسل نمیکند. او به سفر میرود تا بهروز نیز در این مدت کارهای ناتمام خود را انجام دهد. اما همهچیز طبق نقشه پیش نمیرود و...
درباره رمان زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست
این رمان اولین کتاب داستانی نویسنده است. کتابی که به ماجرای عاشقانه و تا حدودی عجیب شیدا میپردازد. شیدا شخصیت برجستهای دارد، دختری فهمیده است که اساطیر یونانی را میشناسد، با بزرگان آشنایی دارد و کتابهای آنان را مطالعه کرده است. اما با همه اینها در زندگی سردرگم است.
گرفتار عشق بهروز است اما نمیداند که آیا باید همچنان گرفتار بماند یا نه. رفتارهای عجیبی از خود نشان میدهد و به طور کامل اجازه نمیدهد عشق مسیر زندگیاش را مشخص کند. از طرف دیگر، بدون عشق هم چیزی ندارد و زندگیاش پوچ به نظر میآید. شاید سفر هند بهترین اتفاق برای او باشد. برای اینکه به ذهنیات خودش سر و سامان بدهد و بتواند مسیر مشخصی را دنبال کند.
ماجراهای کتاب بسیار محدود هستند و مخاطب در این کتاب 296 صفحهای با حجم زیادی از اتفاقات جدی روبهرو نیست. بیشتر اتفاقات کتاب در حاشیه اتفاق میافتد و حتی اگر رخ نمیدادند، به داستان کتاب لطمهای وارد نمیشد. به عنوان مثال، در سفر هند، شرح ماجراها و اتفاقات جزئی بسیار زیاد است. هرچند خواننده ممکن است از خواندن آنها لذت ببرد اما باید در نظر گرفت که نباید سهم بیشتر کتاب را به خود اختصاص دهد.
داستان عاشقانه این کتاب بسیار ساده و سرراست است و لحظههای پیچیده همراه با تصمیمگیریهای دشوار در آن بسیار کم هستند. انگار اتفاقات به نحوی تنظیم شدهاند که همیشه چیز طبق نقشه پیش برود و خواننده با یک پایان خوب روبهرو باشد. موضوع ساده بودن داستان کتاب، میتواند نقطه ضعف رمان نیز باشد. نقطه ضعف از آن جهت که کتاب شما را درگیر نمیکند. روایت داستان به شکلی نیست که بتواند شما را به چالش بکشد و از شما بخواهد که در یک رابطه عاطفی بهتر عمل کنید.
البته باید اشاره کنم که کتاب به یک ویرایش جدی نیاز دارد تا یکدست شود. در نهایت باید اشاره کنم که اگر شما به رمانی ایرانی، عاشقانه، ساده و خوشخوان که تفکر خاصی لازم ندارد علاقه دارید، میتوانید این کتاب را در ذهن داشته باشید.
جملاتی از متن رمان زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست
ما آمدهایم وظیفهای را انجام بدهیم و آنگاه اینجا را ترک خواهیم کرد؛ اما گویا ماهیت موقتی بودنمان را باور نمیکنیم. بهجای ساختن خاطرههای خوب و یادگاریهای عالی، وقتمان را صرف فضولی در زندگی دیگران، حرصوجوش خوردن و رقابت بیهوده میکنیم. (کتاب زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست – صفحه 15)
دانایی به تحصیلات ارتباطی ندارد. آدم در دانشگاه زندگی هم میتواند تعلیم ببیند و با مدرک دکترای افتخاری فارغالتحصیل شود. (کتاب زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست – صفحه 34)
عشق در گذر ایام کمرنگ نمیشود. عشق نمیفهمد شش دقیقه گذشته یا شش ساعت یا شش روز یا شش سال... فرقی نمیکند. عشق همان عشق است که هست. (کتاب زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست – صفحه 60)
به محض این که چشمم روی هم بسته میشد کابوس میدیدم. در صحرایی بیانتها به دنبال مردی میدویدم. مردی که پشتش به من بود و حتی یک بار هم سر برنگرداند تا مرا نگاه کند ولی میدانستم بهروز است. هرچه میدویدم فاصلهام از او کم نمیشد. بلکه انگار او مرتب از من دور و دورتر میشد. نفسنفسزنان از خواب پریدم. این کابوس چندبار تکرار شد. (کتاب زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست – صفحه 127)
مادرم میگفت: «اگر دست مردی را در دستهایت بگیری و قلبت چنان دیوانهوار بتپد که سرت گیج برود، از او دور شو. این مرد برای ازدواج با تو مناسب نیست. ولی اگر دست مردی را در دستهایت بگیری و احساس کنی قلبت از احساس امنیت و آرامش گرم شد، بدان که همسر مناسب خود را یافتهای.» آیا مادرم درست میگوید؟ (کتاب زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست – صفحه 161)
چه کسی گفته اگر مردی از نظر احساسی به من نزدیک شود، قرار است قلب من بشکند؟ بعلاوه شکستن قلب یعنی چه؟ قلب برای عشق ورزیدن است. نمیتوانیم به قلب بگوییم عشق نورز! مثل این است که به ریه بگوییم نفس نکش! با نفس نکشیدن، جسم ما میمیرد و با عشق نورزیدن روح ما. (کتاب زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست – صفحه 261)
زندهبودن کافی نیست، باید زندگی کرد. باید زندگی را چلاند و تا آخرین قطره آن را بیرون کشید و نوشید. (کتاب زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست – صفحه 262)
سرکار خانم شیما محمدخان، نویسنده وبلاگ و کتاب سفرهای شیما و علی (البته به همراه همسرشان جناب دکتر علی نیاکان)
سلام خانوم دکتر عزیز
خوشحالم که بگم کتابتون رو خوندم و لذت بردم و دوست داشتم! کاملا زیبا و روان بود و ما رو با خودش تا انتهای قصه برد.
قسمتهایی که توی هند میگذشت خیلی خوب و جذاب بود. برای من که هند رو دیدم هم جذاب بود فکر کنم کسایی که هند نرفتن رو برای دیدنش تشنه تر کنه. تو قسمتهای عشق و عاشقیش برای لحظاتی برگشتم به بیست سال پیش و خاطرات دوران جوانی و عاشقی برام زنده شد!
جملات کوتاه و موجز و مختصر و روان بودن که خیلی به نظرم کتاب رو روان و خوش فهم کرده بود.
تبریک میگم بهتون که اینقدر پرانرژی و با پشتکار هستید که تو این مدت کم کتاب رو نوشتید. بهتون غبطه می خورم.
اما چند تا پیشنهاد هم براتون داشتم.
1- من خیلی آدم ریزبین و ملانُقَطی ای هستم برای همین غلطهای تایپی کتاب خیلی موقع خوندن اذیتم می کرد حتی مجبور شدم با یه مداد در دست کتاب رو بخونم! برای یک چنین کتابی شایسته نیست که غلطهای تایپی یا ویرایشی داشته باشه. اگه خواستید بعدا عکس صفحاتی که کلماتی در اونها اشتباه تایپی داشتند رو تو تلگرام میفرستم.
2- تو کتاب قسمتهایی بود که به نظرم اگه بیشتر بهشون می پرداختین کتاب جذابتر میشد مثل لحظات مراقبه. به شخصه دوست داشتم بیشتر در موردش توضیح میدادین. از حس و حالتون، از اینکه تو اون لحظات به چی فکر میکردین یا به چی فکر نمی کردین. در مورد اشرم. اینکه کجاست؟ چی هست؟ چیکار میکنن اونجا و چرا چنین تورهایی برگزار میکنن؟ برای کسی که در مورد این دوره اطلاعاتی نداره یه مقدار گنگ بود اینجای کتاب. میدونید کتایهای رمان همه در مورد عشق هستند که یه چیز جذابه ولی وقتی کتاب متفاوت تر می شه که به شما یه اطلاعات اضافه ای میده و برای شما انگیزه ایجاد میکنه که در مورد چیزهایی که تا حالا نمیدونستید اطلاعات کسب کنید مثل کتابهای پائولو کوئیلو. من فکر می کنم اگه در مورد دوره های مراقبه بیشتر توضیح میدادید کتاب جذابتر میشد.
3- بعضی شخصیتها رو خیلی سطحی توضیح داده بودید انگار فقط برای خالی نبودن عریضه اونها رو مطرح کردید مثل علیرضا. به نظرم یا باید اونها رو توی مکالمات بیشتر درگیر می کردید یا کلا اونها رو حذف میکردید.
سرکار خانم آزاده اعرابی، مترجم گرانقدر
با سلام و خسته نباشید از بابت نوشتن چنین کتابی پربار و تاثیرگذار
واژه رمان را برای کتابتون استفاده نمیکنم،به این دلیل که این کتاب تنها یک رمان عاشقانه صرفا عامه پسند نیست ،بلکه مجموعه ای است از مطالب پر بار و آموزنده،از قبیل نکات روانشناسی،معرفی کتاب آموزنده در خلال داستان و سفرنامه ای جذاب به هند(من شخصا هرگز به هندوستان سفر نکرده ام اما در سفری که با خواندن این کتاب داشته ام اشتیاقم برای دیدن هند و اقامت در اشرم چندین برابر شده)
یک نویسنده باید خوش ذوق ،متبحر و در عین حال متعهد به وقت خواننده اش باشد تا بتوانددر کنار رقم زدن اوقاتی خوش برای خوانندگان ،جملاتی که هر یک بمبی از انرژی مثبت هستند را به مخاطب القا نماید.
به عنوان مثال"ما زندگی مان را مفت و مجانی بدست آورده ایم،ولی قرار نیست آن را مفت از دست بدیم".
بعلاوه خوانندگان چگونگی عبور از مرز پر تلاطم شکست عشقی را در این کتاب می آموزند.
در پایان ضمن تشکر از شما نویسنده عزیز ،خالصانه شما را به ادامه این راه تشویق می نمایم
سرکار خانم لیلا رعیت، مدیر تحریریه مجله وزین راز
زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست همانطور که از اسمش برمیآید یه رمان عاشقانه. آن هم نه یک عشق دونفره، بلکه یک مثلث عشقی. مثلثی که دو ضلع متخاصم روبرو به هم شباهتی ندارند و هریک به نحوی دخترک عاشق پیشه را به سمت خود فرامیخوانند.
این داستان از دو زاویه نوشته شده. یکی سفرنامهای مهیج و شیرین به هند، و دیگری کشمکشی عاشقانه و سراسر مهرودلدادگی.
ابتدا نگاهی به زاویه نخست میاندازیم: سفر به هند. مشخص است نگارنده بارها رهسپار سرزمین هفتادودو ملت شده و به خوبی با آدابورسوم و زیروبم ماجرا آشناست. خواننده این داستان بدون آنکه متوجهباشد ناگهان خود را در این سرزمین به همراه یک سری همسفر ایرانی سوار بر قطاری بیدروپیکر میبیند که با سرعتی عجیب درحال حرکت است. هوا آنقدر گرم است که آنها باید کاسه کاسه آب روی سروبدن خود بریزند. قطار میرود و میرود. مسافرین با شوخی و خنده لذت میبرند. خواننده به همراه مسافرین به مقصد میرسند. چند شهر زیبا و دیدنی را میبیند و تمام جزئیاتش را با گوشتوپوست لمس میکند. نگارنده تمام جزئیات لازم را برای خواننده به خوبی تصویرمیکند. وقتی حرف از حمام میزند، خواننده حس میکند خودش داخل آن حمام نشسته، آن هم چه حمامی! از وان و دوش خبری نیست، او خود را روبروی سطل زیر شیر آب میبیند، آن را پرمیکند و با کاسهای که آنجا دم دست است از داخلش آب برمیدارد و روی سروبدن خود میریزد. تروتمیز میشود. به محل مراقبه میرود. گرسنه که میشود باید غذاهای تند هندی بخورد. فرقی ندارد صبحانه باشد یا ناهاروشام. غذاها همیشه تندند. در این کتاب همهچیز با چنان جزئیات ظریفی توصیف شده که خواننده تکتکشان را به خوبی حس میکند. مطالعه این داستان عملاً چیزی مرادف با یک سفر مفتومجانی، بسیار مهیج و لذتبخش به سرزمین عجایب است.
و اما زاویه دوم، یعنی همان بخش عشق و عاشقی.
اتفاقات عشقی در خلال جزئیات سفر به هندوستان رخ میدهد. خواننده خود را سوار بر ریکشا میبیند، غذاهای تندوتیز میخورد، لباسهای رنگووارنگ هندی میپوشد، و تماموقت به این معمای عشقی فکرمیکند.
زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست. خواندن این کتاب جذاب یعنی با یک تیر دو نشان زدن. هم سفری مجانی به هند را تجربه میکنید و هم وارد کشوقوس یک ماجرای عشقی میشوید. قلم نویسنده روان و لذتبخش است. از مطالعه این کتاب لذت بردم و حداقل یک بار خواندنش را به هر فردی با هر سلیقهای در دنیای کتاب توصیه میکنم.
خانم رعیت لطف کردند و مطالعه کتاب زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست را به همه آدمها توصیه کردند، که به نظر من نهایت محبت ایشان است. من تصور نمیکنم این کتاب، بتواند همه سلیقهها را راضی کند. به همین دلیل از ایشان تقاضا کردم به دو سوال صادقانه پاسخ بدهند:
یک) از یک تا ده به رمان زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست... چه نمرهای میدهند؟ من بهشخصه نمره ده را به رمان غرور و تعصب جین آستن میدهم، در رده کتابهای عاشقانه.
دو) کتاب باید چه تغییراتی کند تا بتواند نمره ده بگیرد؟
خانم رعیت گرامی، لطف کردند و به این دو سوال پاسخ دادند:
.
.
.
داستان شما بیشتر از اون که یک داستان عاشقانه باشه یک ماجرای آموزنده درعین حال بسیارجذابه
صادقانه می گم داستان شما در عالم خودش نمره ده از ده رو می گیره
شما خواننده رو با یک وابستگی اشتباه عاطفی آشنا می کنید، بعد او را مسافر دیار هند می کنید و با روایتی موشکافانه در کنار مردی قرار می دهید که می تونه نقش منجی رو بازی کنه
این داستان بار آموزشی خوبی داره، از لحاظ روانشناسی قابل قبوله. ازطریق سفرنامه هند ماجرا رو جذاب کردین. و مهمتر از همه به طور منطقی به داستان پایانی خوب بخشیدید
خواننده بعد از تکمیل مطالعه احساس می کنه وقتش رو هدر نداده بابت خوندن این کتاب و از اینکه این کتاب رو خریده و خونده راضیه. این نظری نیست که هرکتابی بتونه به خودش جلب کنه
اگه غروروتعصب تو دنیای خودش کتاب قابل قبولی بود، کتاب شما هم در دنیای خودش ارزشمنده. هیچی کم نداره
.
.
.
پس از دریافت جواب ایشان، من دیگر حرفی نداشتم که بزنم. برایم جالب است نظرات افراد چقدر میتواند متفاوت باشد. برای مثال آقای سروش فتحی معتقد است کتاب زیادی به هندوستان پرداخته و علیرغم اینکه خواندن این مطالب جذاب است، نباید سهم زیادی از کتاب را در بر میگرفت و خانم شیما محمدخان عزیز، طالب مطالب بیشتری درباره مراقبه و اشرم و ... هستند. به نظر ایشان آنچه یک رمان عاشقانه را از سایر رمانها متفاوت میکند، اطلاعات اضافی است. آقای سروش فتحی، طالب چالش بیشتر در عشق هستند و درحالیکه مگر در غرور و تعصب چه چالش دشواری وجود دارد؟ غیر از یک مجلس رقص و یک نامه؟ از نظر آقای سروش فتحی، این کتاب باعث نمیشود آدم بتواند رابطه عاطفی بهتری برقرار کند و از نظر بقیه، این رمان، بار آموزشی زیادی دارد. تفاوت نظرات جالب است و من از همه دوستانی که زحمت کشیدند کتاب را خواندند و بعد لطف کردند و نظرات تخصصیشان را مکتوب کردند، تشکر فراوان دارم.
خب... حالا نوبت شماست. کتاب زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست... را خواندید؟ نظر شما چیه؟