مادرناتنی بودن دشوار است. مادران ناتنی همه زحمات یک مادر را به عهده دارند، بدون این که افتخارات یک مادر را داشته باشند. مادران ناتنی همه جا و در همه شرایط زیر ذره بین انتقاد همگان قرار دارند. ظاهرا بهشت زیر پای مادران ناتنی نیست. متأسفانه فرهنگ ما نسبت به مادران ناتنی بسیار بی‌رحم است و کار را برای مادران ناتنی دشوارتر می‌کند. ما با افسانه‌های سیندرلا، سفید برفی و اولدوز و کلاغ‌ها بزرگ شده‌ایم. نفرت و ترس از مادرناتنی از کودکی در وجود ما تزریق شده است. به همین دلیل هر مادرناتنی در خفا از خود می‌پرسد: "آیا من هم موجودی نفرت‌انگیز مثل زن باباهای افسانه‌ها هستم؟" مادران ناتنی دچار شرم و احساس گناه هستند، زیرا جامعه با آن‌ها به گونه‌ای رفتار می‌کند که انگار عفریته‌ای شریر می‌باشند. آمار طلاق در کشور ما بالا رفته است. در شهرهای بزرگ حدود نیمی از ازدواج‌ها به طلاق منجر می‌شود. پس هر روز تعداد کودکانی که با مادرناتنی بزرگ می‌شوند، افزایش می‌یابد. اگر طرز فکر ما و رفتار ما با مادران ناتنی عوض نشود، کودکان طلاق بیش از هرکسی از این موضوع آسیب می‌بینند. این بخش سایت به مادران ناتنی تقدیم می‌شود. کامنت دیگران حذف می‌شود. اینجا جایی است که مادران ناتنی می‌توانند با آرامش مشکلات خود را بیان کنند و جواب بسیاری از سؤالات خود را پیدا کنند. لطفاً با کلام محبت و احترام بنویسید. همان کلامی که شایسته شماست. ممنونم

مهارت‌های زندگی

مهارت‌های زندگی

برای خانم‌های تحصیل‌کرده

مربی رشد فردی

دکتر آناهیتا چشمه علایی

راهنما


برای باز شدن صفحات بصورت همزمان

کلید ctrl   را پایین نگه داشته

سپس روی لینک کلیک کنید!

ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
مادران ناتنی
1393/03/12 13:02

دو) من یک مادر ناتنی هستم!

 چهار سال پیش با مردی باهوش، مهربان و دوست‌داشتنی آشنا شدم که در حال حاضر او همسر من است. او از روز اول به من گفت یک پسر چهارده ساله دارد. پس از اولین ملاقات اصرار داشت با پسرش آشنا بشوم و گفت اولین بار است که خیال دارد خانمی را با پسرش آشنا کند. من قبول نکردم. به او گفتم: "بیشتر بچه‌های طلاق همیشه آرزو دارند، پدر و مادرشان دوباره در کنار هم زندگی کنند. وقتی تو خانمی را به پسرت معرفی می‌کنی، او را دچار استرس و فشار می‌کنی. درحالی‌که من و تو فقط یک بار همدیگر را دیده‌ایم و ممکن است دیگر هم نخواهیم یکدیگر را ببینیم. لازم نیست این فشار را به پسرت وارد کنیم. برای دیدار سوم باز هم همسر آینده‌ام دلش می‌خواست پسرش حضور داشته باشد.

 

من قبول کردم. به همسر آینده‌ام گفتم: "من خیال دارم تا دویست هزار تومان برای پسرت هدیه بخرم. او چه هدیه‌ای را دوست دارد؟" همسر آینده گفت: "کتاب! پسرم عاشق کتاب است." من نفیس‌ترین مجموعه کتاب داستان‌هایی که می‌دانستم پسران نوجوان اهل مطالعه دوست دارند، خریدم. حیف و صد حیف که پسر هیچ علاقه‌ای به کتاب و کتاب‌خوانی نداشت و ندارد. او دلش می‌خواست یک MP3 Player داشته باشد. وقتی خواستم این وسیله را برای او بخرم، پدرش اجازه نداد.

 

توصیه اول به خانم‌ها: اگر با مردی آشنا شدید که فرزند دارد، سه جلسه با او بیرون بروید و پس از آن تقاضا کنید فرزندش را ببینید. اگر آقا نمی‌خواهد شما فرزندش را ببینید، مطمئن باشید که برنامه درازمدتی برای شما ندارد.

 

توصیه اول به آقایان: اگر فرزند دارید و با زن رویاهای خود ملاقات کرده‌اید، از همان روز اول اصرار نکنید او فرزندتان را ببیند. این کار نشان می‌دهد شما به احساسات فرزندتان بیش از احساسات خانم توجه دارید و به شکل غیرمستقیم دارید می‌گویید اگر فرزندم تو را نپسندد، لازم نیست دیگر تو را ببینم. این رفتار حس بدی در خانم ایجاد می کند.

 

توصیه دوم به خانم‌ها: حتماً برای فرزند جدیدتان هدیه بخرید، یک هدیه عالی. می‌توانید با یک جعبه شکلات شروع کنید و بعد در ملاقات اول از زیر زبان او بکشید، چه می‌خواهد. دفعه دوم برای او آن هدیه را بخرید. نیازی به اجازه گرفتن از پدر نیست.

 

توصیه دوم به آقایان: در اولین ملاقات همسر آینده‌تان با فرزندتان، یک هدیه عالی و گران‌قیمت تهیه کنید و به خانم بدهید تا از طرف خودش به فرزند شما اهدا کند. شما فرزندتان را به خوبی می‌شناسید. می‌توانید به همسر آینده‌تان کمک کنید که با فرزند شما زودتر و بهتر کنار بیاید. کنار آمدن با فرزند دیگری، کاریی دشوار است، این کار را برای همسر آینده‌تان دشوارتر نکنید.

 

سه‌تایی به بام تهران رفتیم. روز خوبی بود و به هر سه نفر ما بسیار خوش گذشت. پسر از اطلاعات من نسبت به تکنولوژی، خواننده‌های روز و مدهای لباس ذوق‌زده شده بود. فکر کنم تا آن موقع هیچ آدم بزرگی با او مثل یک آدم بالغ صحبت نکرده بود. از آن پس قرارهای ما سه نفره بود و من احساس فشار زیادی می‌کردم. از طرفی می‌دیدم چقدر پسر از بودن در کنار ما خوشحال است. می‌دانستم در خانه‌شان در کنار پدربزرگی بیمار و مادربزرگی پیر، دنیای شادی ندارد. ولی من می‌خندیدم، شوخی می‌کردم، با او مثل یک آدم بزرگ رفتار می‌کردم و همه این‌ها باعث می‌شد که او برای ازدواج من و پدرش لحظه‌شماری کند.

 

ولی من به توانایی خودم شک داشتم. نمی‌دانستم می‌توانم از عهده این کار دشوار بربیایم یا نه. اول از همه متوجه شدم، انگور دانه دانه شده و با قاشق به دهان پسرخوانده‌ام  گذاشته می‌شود. هندوانه به ابعاد یک سانتیمتری در آمده، هسته‌هایش جدا می‌شود با قاشق به دهان او گذاشته می‌شود. به من توضیح داده شد که اگر پسر به این شکل تغذیه نشود، هرگز میوه نمی‌خورد و دچار سوءتغذیه می‌شود. این اولین باری بود که متوجه شدم، یک جای کار خیلی اشتباه است. مستقیم با همسر آینده‌ام صحبت کردم و گفتم: "من از عهده چنین کاری برنمی‌آیم. من نمی‌توانم میوه و غذا به دهن یک پسر چهارده ساله بگذارم. من خواستگاری تو را قبول نمی‌کنم."

 

همسر آینده‌ام به وضوح برایم توضیح داد از من چنین انتظاری ندارد و به خوبی می‌داند این شیوه رفتار با یک پسر بزرگ چه اندازه مخرب است. دلم آرام شد. خواستگاری را قبول کردم ولی شرط گذاشتم پیش مشاور برویم، چون به نظرم ازدواج دشواری پیش رو داشتم.

ادامه دارد...

 

نظرات

نظر شما
نام :
پست الکترونیکی :
وب سایت :
متن :

تصویر :

نگار93

آناهیتا جان سلام:
من خودم هنوز مجرد هستم ولی خیلی خوب می کنید که در مورد مادران ناتنی می نویسید. کاش در مورد پدران ناتنی هم می نوشتید. نوروز در سفر بودم. در هتل با بانوئی آشنا شدم که با همسرش و خانواده پدرش به سفر آمده بود. دلش خیلی گرفته بود و برای همین سر صحبت را باز کرد. گفت که از همسر اولش یک دوقلوی پسر و دختر دارد ولی از همسر اولش به خاطر اعتیاد او جدا شد و حضانت فرزندان را به عهده گرفت. همسر فعلیش نیز از ازدواج قبلی یک دختر دارد و جدا شده است. هنگام ازدواج قرار گذاشته بودند فرزندان همدیگر را بپذیرند و 5 نفری زندگی کنند. می گفت من دختر او را مانند دختر خودم دوست داشتم و هیچ فرقی در نحوه رفتارم بین آنها نبود ولی پس از مدتی همسرش زیر قولش زد و از پذیرش دوقلوها سر باز زد برای همین مجبور شده بود آنها را به پدر و مادر همسر قبلیش بسپارد. بعد خودش هم نسبت به دختر او این کار را انجام داد و دختر به مادرش سپرده شد. او همه چیز را از چشم خانواده همسر قبلی شوهرش می دید که دختر برای دیدارشان می رفت. واقعاً غصه دار بود ولی نمی توانست یک بار دیگر جدا شود.

پاسخ
گیس گلابتون

کار پدران ناتنی هم بسیار مشکل است. ولی چون خودم در این مورد تجربه ندارم، نمی توانم نظر بدهم. من تجربه های خودم را می نویسم.
ولی می دانم وقتی بین زن و شوهر مذاکره وجود نداشته باشد، همین لجبازی های زشت اتفاق می افتد. و چه کسی آسیب می بیند؟ بچه ها
دو تا آدم بزرگ مثل بچه های لجباز رفتار می کنند بعد سه تا بچه می سوزند...
رقت آور است

پاسخ
مهتاب؟؟؟

سلام آناهیتا جون

به شما افتخار میکنم بخاطر اینکه مارا محرن دانسته و به حریم خصوصیتان راه دادید واینکه چنین جسارتی دارید که این موضوع را به میان آوردید .چون متاسفانه در جامعه ما طوری جا افتاده که از این اسم وحشت دارند فکر میکنند خطایی انجام دادن آفرین به شما شیر زن . در واقع شما بهترین مادر هستید کسی که عین مادر با فرزند همسرش رفتار میکنه چه فرقی با مادر دارد فرزند شما باید به خودش ببالد که چنین مادری در حقش مادری میکند شما مادر نمونه هستید موفق باشیدگلگلگلگلگلگل

پاسخ
گیس گلابتون

مادر نمونه که نیستم مهتاب جون. ولی دارم نقش خودم را با بهترینم بازی می کنم. اگر چیزهایی که الان می دانستم قبلا می دانستم زندگی هر سه نفر ما راحت تر هم می گذشت.
بهرحال ممنونم از توجهات توقلب

پاسخ
sepidarsepid

سلام آناهیتای عزیز
من سیدی صوتی و کتابتون رو خریدم و گوش دادم، البته هنوز عملیش نکردم.
دوس دارم بهت بگم که خیلی شجاعانه و عاقلانه زندگیت رو ساختی.
همونطور که در پشت جلد کتاب گفتی واقعا قهرمان زندگی خودت بودی چون در سن 42 سالگی شرایط خودت رو شناختی و بهترین تصمیم ممکن رو گرفتی.
امیدوارم که من هم بتونم مث شما قهرمان زندگی خودم باشم .

پاسخ
گیس گلابتون

قلب

پاسخ
ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه