دوست عزیز و دوست داشتنی من
آیا دوست داری خاطره‌های شیرین و الهام بخش خود را برای ما تعریف کنی؟
ما که خیلی دوست داریم داستان شیرین آشنایی با همسر، ایجاد یک کسب و کار پرسود، شفای بیماری و یا هر خاطره الهام بخش تو را بخوانیم. شما می توانید خاطره خود را به آدرس زیر ایمیل کنید: gisgolabetoon0@gmail.com
لطفا در موضوع ایمیل بنویسید
: «خاطره الهام بخش »

مهارت‌های زندگی

مهارت‌های زندگی

برای خانم‌های تحصیل‌کرده

مربی رشد فردی

دکتر آناهیتا چشمه علایی

راهنما


برای باز شدن صفحات بصورت همزمان

کلید ctrl   را پایین نگه داشته

سپس روی لینک کلیک کنید!

ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
نوشته های زیبای شما
1390/08/20 00:00

سفر هندی جان نامه-2

فصل اول هندی جان نامه

تاکسیهای فرودگاه ، نو نوش مال 30 سال پیش بود و البته جالب که کولر هم داشت ماشین های وطنی بودن منظورم مال خود هند ، به رنگ سیاه. راننده تاکسی که نوبتش بود جلوی ما اومد و مقصد ما رو پرسید. ور  یو گو سر؟  ولی کاملا به لهجه هندی. رو به بانو کردم و بانو سر صحبت رو باز کرد که به محله ایی بنام پاهار گنج و هتل ...  و قیمت چند؟ در هند کلا باب چانه زنی کاملا بازه و میزان چانه زنی بصورتیه که فرضا اگر گفتن 100 شما بفرمایید 5 و مطمئن باشید اگر نا بلد هم باشید حداکثر روی 12 به توافق میرسید!! راننده عزیز که مسافرین خودش رو پیدا کرده بود صندوق عقب ماشین رو باز کرد که عجب صندوقی بود بیشتر به انباری شباهت داشت بسیار بزرگ و از وسایل دوست راننده ما هم مملو.

بانو و من هتل رو توی اینترنت پیدا کرده بودیم توی این کار کلا تجربه خوبی داشتیم. بانو قبلا بارها به هند تشریف فرموده بودن و هر از گاهی زیر چشمی من رو می پاییدن و شاید نگران عکس العملهای من بودن.!!!!

و اما دومین چیزی که جالب بود صدای زیاد بوق بود ، انگاری یک تعداد کارخانه با هم تعطیل شدن (این کارخونه بوقی های سابق بود ها!!) همین طور صدای بوق میآد بوق و بوق و بوق

به سمت محله ی بهار گنج روان بودیم و من به بیرون نظر انداخته بودم. تاکسیهایی رو بصورت ردیفی توی خیابون میدیدی پارک کرده بودن و پاهایی که از صندلی عقب ماشینها آویزون بود ، بندگان خدا در ماشین می خوابیدن ، خدا رو شکر کردیم و به حال این بنده خداها اظهار تاسف و دریغ. از محوطه فرودگاه که خارج شدیم دوستان تاکسی سوار رو فراموش کردم چرا که بندگان خدایی رو میدیدی که از قسمت بالای دیوار بصورت مورب پارچه و نایلونی رو با چند تا میخ توی زمین فرو کرده بودن و اینجا به اصطلاح سرپناهشان بود!!! بچه های کوچک البته آقا پسر  ، 3-4 ساله بصورت لخت در خیابان کنار سرپناهشون جولان میدادند. اینقدر دلمون سوخت که نیاز به کرم سوختگی رو احساس کردیم تا به دلمون بزنیم!! فقر و نداری از دید من کاملا غیر منصفانه میآمد اما و صد اما که در اونموقع هنوز هند رو نشناخته بودم (خدا وکیلی هنوزم خوب نمیشناسم). جالب اینکه صدای بوق در جای جای شهر پراکنده است. سرم رو از کنار خیابان به ماشینهای جلو دستی برگردوندم و دیدم جلوی تاکسی ما تاکسی دیگه ایی است که روش نوشته Please Horn   به عبارتی لطفا بوق بزنید و همینطور روی تاکسیهای دیگه و کامیونها !!! چشام که همون دو تا بود ولی دهنم به اندازه در جلویی غار علی صدر باز شد و رو بانو که در این تعجب من ایشان هم شریک باشند، خدمتشان عرض کردم و ایشان هم با لبخندی نکته را تایید کردند که در هند باید همینطور بوق زد. راننده ما هم در حین رانندگی همینطور مشغول بوقیدن بودن. و من به این نکته دست پیدا کردم که مردم در هند ابتدا بوق رو میخرن و سپس زواید دیگه ایی رو به اون وصل میکنند تا شکل ماشین بشن!!!

ساعت حوالی 1.5 یا دو صبح به وقت محلی وارد محله پاهارگنج شدیم تقریبا به نظر محله توریستی می اومد چرا که دو طرف خیابان پر از هتلهای مختلف بود. به هتلمون که رسیدیم راننده گرامی دست از بوق زدن برداشتن و  پس از خارج کردن چمدانها و بردن اونها به داخل هتل مارو ترک کردن.

ظاهر هتل تمیز و مرتب می آمد. پس از مقدمات برنامه هتل به سمت اتاقمون در طبقه 4 رفتیم. اتاقی تمیز و مرتب و کلا متفاوت با دنیای بیرون هتل. تا فراموش نکردم خدمتتان عرض کنم که رعایا همچنان در نزدیکیهای هتل در خیابان خواب بودن.

به همراه بانو که نای راه رفتن نداشت چمدانها رو کمی جابجا کردیم و آماده خواب شدیم.

صبح که از خواب بلند شدم پرده رو کمی کنار زدم به حدی که منظره بیرون رو نگاه کنم در حالیکه پنجره ها بسته بود. زندگی و یا عالم بیداری در حال شروع بود و مردم در حال حرکت به سمت کجاهای خودشون مثل همه جای دیگه دنیا ...

 




این هم محله بهارگنج که ما در آن مستقر شدیم!!!

ادامه دارد...

نظرات

نظر شما
نام :
پست الکترونیکی :
وب سایت :
متن :

تصویر :

ehsan1392

سلام

مطالب و عکسها خیلی جالبند

منتظر قسمتهای بعدی هستم

بهتره لینک قسمتهای قبلی را آخر مطلب بگذاری!

و در برچسب این مطالب هم بزنی "سفر هندی جان نامه" چون تگ "قصه های شما" کافی نیست و خیلی کلی است!

امیدوارم درباره غذا/مذاهب/ مراسم ازدواج و تدفین و مهمانیهای هند هم همسرتان مطلب نوشته باشند

پاسخ
admin

همیشه پیشنهادهای خوبی داری. ممنون

پاسخ
nepton

خوب خوب بقیه اش
بیشتر و زود زودتر بنویید لطفا

پاسخ
ابی چون اسمان

ممنون خیلی جالب بود

پاسخ
سحرسحر

لبخندخیلی خیلی جالب بود با قلمی شیوا و فصیح و روان واقعا لذت بردم بی صبرانه منتظر بقیه این سفرنامه زیبا هستم

پاسخ
پریسا-سادگی

http://www.52391.blogfa.com
سلام بانو جان،
راستش اومدم بپرسم:پس چی شد این قسمت های بعدی هندی جان نامه؟؟؟ که دیدم چی شد...خیلی بامزه بود:ابتدا بوق می خرن بعد زواید دیگری بهش وصل می کنن تا شکل ماشین بشه :)

پاسخ
ایران دخت

سلام!!!خب؟بعدش چی شد؟خیلی با حاله!!لبخند

پاسخ
ابی چون اسمان

ما همچنان در انتظاریمگاوچران

پاسخ
wishmaster

کلی منو شبنم ( همکار ) خندیدماااا
از تصور شما قبل سفر بعد سفر
در مورد عکس
دقت کردی تو ایران هم هر وقت می خوایم عکس بگیریم کلی سیم وکابلای برق توش میفته
مخصوصا تو ایالت خودم
خنده
ایشالاه یه بار مسافرت کنید به ایالت ما
بعدش سفر نامه بنویسید
اینقد جای با صفایی هستتتتتت

ئه
من سلام نکردم
سلام

سفید رود نزدیک خونه ماستنیشخند

پاسخ
ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه