زندگی من مثل همه مردم، مجموعه‌ای از تلخ و شیرین است، ولی من انتخاب کرده‌ام شیرینی‌های زندگی‌ام را با شما سهیم شوم. هرگز خیال ندارم وانمود کنم هیچ مشکلی در زندگی ندارم و یا هیچ عیبی در رفتار و کردارم نیست. من یک آدم معمولی هستم. اگر بتوانم لحظه‌ای در روز، نور شادی و امید را به قلب شما بتابانم، وظیفه‌ام را در این دنیای زیبا انجام داده‌ام. ریختن چرک آب زندگی بر سر خواننده‌ها، کار ناشایستی است. به نظر من نویسنده‌ای هنرمند است که بتواند امید و شادی را به قلب مردم هدیه کند، وگرنه گله و شکایت از زندگی، کار ساده‌ای است.

مهارت‌های زندگی

مهارت‌های زندگی

برای خانم‌های تحصیل‌کرده

مربی رشد فردی

دکتر آناهیتا چشمه علایی

راهنما


برای باز شدن صفحات بصورت همزمان

کلید ctrl   را پایین نگه داشته

سپس روی لینک کلیک کنید!

ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
دفترچه خاطرات گیس گلابتون
1394/07/28 08:00

دوبی 1392- بخش اول

دوبی بهمن ۹۲

یک شنبه ششم بهمن ۱۳۹۲ :

من و آقای شوشو به یکدیگر قول دادیم، این سفر بهترین سفر زندگیمان باشد. قرار گذاشتیم با کمال احترام و محبت با هم رفتار کنیم. جریمه تعیین کردیم: هرکس سر دعوا و بگومگو را باز کند، پنجاه هزار تومان جریمه بشود. 

به همین دلیل از فرصت استفاده کردیم و دو ساعت قبل از شروع مسافرتمان آنقدر سر یکدیگر داد زدیم و پرونده تمام دعواهای چهار سال اخیر را زیر و رو کردیم که گلویمان درد گرفت و هر کدام از شدت خستگی یک طرف افتادیم!!! اگر من بفهمم چرا زن و شوهر‌ها دعوا می‌کنند، خیلی خوب است.

در جواب آقایی که پرسیده بود، چطور ممکن است آدم به کسی که خیلی دوستش دارد، بی‌احترامی و بددهنی کند، باید بگویم: «خیلی راحت! بویژه اگر کسی در خانواده‌ای بزرگ بشود که فحش دادن و داد زدن کاری عادی باشد. در هنگام عصبانیت و خشم، آدم خیلی راحت به رفتار ناشایست خانوادگی‌اش برمی گردد.»

فحش دادن به کنار که اصلا قابل قبول نیست، ولی دعوا‌ها و بگومگو‌ها... گاهی اوقات انگار تن آدم می‌خارد که یک دعوایی چیزی بکند... والله من که در کار خودم مانده‌ام. لازم است یک چیزی، اساسی و عمیق در درونم پاک بشود و می‌دانم خواهد شد
.

بعد از دعوا همدیگر را بغل کردیم و اشک ریختیم. البته من ریختم... آقای شوشو که اصلا اشک ریختن بلد نیست. در حالیکه گاهی اوقات احساس می‌کنم اگر می‌توانست و خجالت نمی‌کشید، از دست من شیون می‌کرد... طفلک مرد‌ها. گریه هم نمی‌توانند بکنند که دلشان سبک بشود .

سفر بسلامتی آغاز شد. با خنده و شادی و آرامش. انگار آن داد زدن‌ها برای تمیز کردن اتمسفر لازم بود. با ماشین خودمان به فرودگاه رفتیم و آن را در پارگینگ گذاشتیم. من در فرودگاه و هواپیما خواب بودم. ولی آقای شوشو که از شوق مسافرت و نمایشگاه مثل بچه‌ها ذوق داشت و روی پایش بند نبود، یک لحظه هم نخوابید .

وارد فرودگاه دوبی که شدیم، یک دنیا رنگ به استقبال ما آمد. از شهر و فرودگاهی خاکستری وارد یک دنیای رنگی که بشوی، همه سلول‌های بدنت از شادی به رقص درمی آید. ما در ایران «رنگ» را کم داریم. رنگ، رنگ و باز هم رنگ. نمی‌دانم چرا ما ایرانی‌ها به سفید و سیاه و خاکستری چسبیده‌ایم. استفاده طولانی مدت از رنگ‌های تیره نشانه افسردگی و دلمردگی  و عدم سلامت روانی است. به لباس‌های خود و محل زندگی تان نگاهی بیندازید و ببینید آیا از نظر روحی سالم هستید؟

در بدو ورود به هتل، با زن و شوهری جوان از دیار مشهد روبرو شدیم. چقدر خوش برخورد و مهربان بودند. به ما گفتند: «ما هم مثل شما تازه ازدواج کرده‌ایم و برای ماه عسل به دوبی آمده‌ایم.» جل الخالق! ما که چهار سال از ازدواجمان گذشته. چرا فکر کردند به ماه عسل آمده‌ایم؟ البته خوشحالم که چنین تاثیری روی دیگران می‌گذاریم.

این زوج مهربان و دوست داشتنی، تمام تجربیات خود از سفر به یاد ماندنی شان را در طبق اخلاص گذاشتند و برای ما تعریف کردند. از پارک فراری و قطاری که ظرف سه ثانیه سرعتش به ۲۵۰ کیلومتر در ساعت می‌رسد و در مدت ۵۹ ثانیه شصت کیلومتر را طی می‌کند و اگر عینک مخصوص به چشمت نزنی، چشم‌هایت از کاسه در می‌آید، تعریف کردند. از پارک آبی ابوظبی و بازی‌های آبی هیجان انگیزش گفتند. حیف که تور ابوظبی از صبح تا شب طول می‌کشید و در این سفر برای ما مقدور نبود در آن شرکت کنیم
.

پس از صرف ناهار، من دوباره از خواب بیهوش شدم و آقای شوشو دوباره از شدت ذوق زدگی دور خودش می‌چرخید. وقتی بیدار شدم، سری به سیتی سنتر زدیم و یک جفت کفش ورزشی برای آقای شوشو گرفتیم. من، توان خرید نداشتم. چرا! خداییش یک کتاب خریدم:)))) با مترو رفتیم و با تاکسی برگشیتم. بلیت دوسره مترو را برای دفعه بعد ذخیره کردیم.

روی این بلیت مترو از قصد تاکید می‌کنم، چون فردا ادامه ماجرا را خواهم نوشت. وقتی به هتل برگشتیم، من دوباره خوابیدم. این بار آقای شوشو پس از چهل و هشت ساعت بی‌خوابی بالاخره خوابید
!
ادامه دارد

 

 

نظرات

نظر شما
نام :
پست الکترونیکی :
وب سایت :
متن :

تصویر :

roya.g

میدونم درون من هم باید چیزی پاک بشه اما نمیدونم چی و چجوری, کاش بشه به ما هم یاد بدی بانو...

پاسخ
mitra hasty

سلام گیس گلابتون عزیز.رسیدن بخیر.خیلی خوشحالم که بهتون خوش گذشته امیدوارم همیشه و همیشه در کنار هم و با عشق هم زندگی کنین و روزهای خوبی داشته باشین.

پاسخ
تنها1

گیس گلابتون عزیز سلام
از اینکه به سلامت و حتما خوش برگشتید خوشحالم همچنین از اینکه خاطراتتون رو اینجا برای ما می نویسید خیلی ایده جالب و شجاعانه ای است و من خیلی از خوندنشون هظ میکنم(امیدوارم هظ رو درست نوشته باشم)نیشخند

پاسخ
admin

من هم از حضور شما در اینجا حظ می کنم، دوست من:)

پاسخ
vahab56

خیلی ممنون ومتشکرم که جواب منودادین ازاینکه هموطن خانم دکتری چون شماهستم به خودم میبالم درمورد رنگ شهرهاباید بگم وضع تهران هنوز نسبت به بعضی از استانها وشهرستانها خیلی بهتره مثلا درمقایسه باشهرهایی مثل قم تاحدی یزد و سایرشهرستانهای حاشیه کویر

پاسخ
admin

من هم به وجود خواننده هایی مثل شما افتخار می کنم.
در جواب سوال دوم: عشق یعنی بده و بستان. هیچوقت یکطرفه نباش و گرنه دچار احساس اجحاف و ظلم می شوی. همان که در همان مطلب گفته ام. فقط خیلی سخته برم و در آن مطلب جواب بدهم.

پاسخ
vahab56

بازم ممنون اما ظلم خانما شیرینه انقدرلطیفن که هرچی هم ظلم وخشونت به خرج بدن تلخیش احساس نمیشه فقط درسنهای خیلی بالا انگارکه شبیه مردها میشن وفقط تواون برهه اززمان یکم ازاردهندس

پاسخ
ابی چون اسمان

خوش امدین ان شاالله همیشه به شادی و گردش گاوچران

پاسخ
خورشید خانم

قلب گیس گلاب جونم معلومه برای پاکسازی اتمسفر خیلی انرژی گذاشتیااااچشمک همش خواب بودیخواب

پاسخ
nahidnataj2

به نام خدا

سلام گيس گلابتون جون. خيلى ممنون بخاطر نوشته هاي زيباتون. استفاده ميكنيم. ايشالا خدا به خاطر كارهاى خيرى كه ميكنين گشايشهاي فراواااان در زمينه هاى مختلف براى شما و خانواده محترمتون بوجود بياره.
غرض از مزاحمت، در كنار همه نوشته هاى خوبتون ميخواستم خواهش كنم تجربياتتون در زمينه دعوا با همسر رو اگه ميشه كمتر بذارين توي سايت. همونطور كه شما احتمالا بهتر ميدونين انقدر ما آدمها زنجيروار بهم وصليم و انقدر رفتارهامون روي هم اثر داره كه شايد بهتر باشه تاريكيهاى روابط كمتر گفته بشه. بخصوص اينكه سايت شما خواننده زياد داره.
علت اين خواهشم فقط يك سليقه ى شخصي نيست. بنده باورمه كه حتي در حد شوخي و يا براى يك دقيقه كه با همسرم جدي ميشم روحم و قلبم تيره ميشه و اينكه بيايم عمدا وارد فضاي دعوا بشيم تا جلوي دعواهاي مسافرت را بگيريم به نظرم حتما حيفه و لزومي نداره. اصلا جسارت نميكنم در فضاى خصوصي شما نازنين وارد بشم. فقط منظور اينه كه قبح و تاريكي دعوا بين زن و شوهر انقدر بالاست و انقدر روح را سنگين و تيره ميكنه كه خوشحال ميشيم لطف كنين راههاى به حداقل رسيدنش را بيان كنين و زشتي قضيه را نشان بدين. از تمرينها و محاسبات شب و روزم اينه كه چطور در زندگي خودم هرگونه بچه بازي و عصبيت را به صفر برسونم و شكر خدا موفقيم. روي ماهتون را ميبوسم و باز هم تشكر

پاسخ
admin

ممنونم از نظرت عزیزم و سپاسگزارم که به نوشته هایم اهمیت می دهی.
زندگی زناشویی هم دعوا و تلخی دارد و هم شیرینی و شادی. قرار نیست به خانم های مجرد یک بهشت کاذب نشان بدهم. قرار نیست به خانم های متاهل بگویم زندگی من فقط خوبی و خوشی است.
از بیان همه قصه هایم قصد عبرت آموزی دارم. امیدوارم لابلای داستانها درسهایم را بخوبی جا داده باشم.
باز هم از نظرت ممنونم . در آینده هم مرا از نظراتت بی بهره نگذار.

پاسخ
baran.p68
http://delkhoshihaye1koodak.blogfa.com


سلام گيس گلابتون عزيز....مرسي كه بهم سرزدي و نظرتو گفتي ....خيلي خوشحال شدم....راستي اين روشي هم كه براي جلوگيري از دعوا انجام دادي خيلي جالبه...با اين كه مجردم ولي ميفهمم چه حسي داره...دعوا كردن جيغ زدن و خالي شدن....كاري كه من معمولا انجام نميدم چون همش حواسم به اينه كه همه با هم خوب باشن و دعوا نيفتن...ولي معمولا يه جا ميزنه بيرون...مثه همون قضيه كنترل خشمه من جز اون دسته خطرناكم نگران
خوبه كه آدم به خودش هم حق بده از بقيه ناراحت بشه

پاسخ
مینو123

خیلی باحال بود.من نمیدونم واقعا این خانمها و اقایون متاهل چی میشه که یهو شرو به دعوا میکنن اونم با موضوعات سالهای قبل.؟؟؟بعدشم خیلی رمانتیک اشتی میکننسوال واقعا برام جالبه بدونم.ولی به هر حال ایشالا که همیشه همه متاهلا شاد و عاشقانه باشن باهمتایید

پاسخ
نجمه

دکتر آناهیتا جان من به این نتیجه رسیده ام که جاذبه شدید دعوا با وجود طعم تلخش به دلیل هیجانیست که تولید میکند و این که فرصتی برا ی عشق ورزی دوباره و اعلام احساسهای درونی ایجاد میکند..آخ اگه یاد میگرفتیم یه جور دیگه زندگیهامونو رفرش کنیم..ایها الناس با تجربه ها ! کسی راهی بلده؟؟؟

پاسخ
نجمه

باربارا میگه هر روز به چشما ی هم خیره بشید روزی سه نوبت همدیگه رو بغل کنید(میان وعده عشق) و حرفای عاشقانه بزنید...اما مزه دوست داشتن بعد از دعوا بی بدیله...ضمنا من بلد نیستم توی چشای یارم خیره بشم یه چیزی انگار حائله...آخ که چقدر چیز باید بلد بشم..ایها الناس

پاسخ
nepton

سلام

بسیار عالی نوشتین
خیلی جالبه سبک نوشته شما طنز آمیز و خودمانی هستش
من هم دقیقا همین سب رو دارم
حتی در گویش
اصولا من رو به عنوان ادم شوخ طبع میشناسن این مسئله حتی در نوشتار من هم قابل مشاهده است
خیلی از نوع نگارش شما خوشممیاد
انگار همینجا وایسادین دارین تعریف میکنین
ادم خندش میگیره
حیف که من هیچ وقت پشتکار شما رو ندارم وگر نه تا حالا کلی کتاب ، نمایشنامه و .... نوشته بودم چیزی که ارزوس منه
بهتون تبریک میگم اهداف من هم خیلی نزدیک به اهداف شماست
وقتی هر روز زندگی شما رو دنبال می کنم ( نه شخصی منظورم مطالب اینجاست) می بینم که انگار یکی داره به من میگه تو هم همین راهو باید بری ببین چجوری داره به هدفاش میرسه
اینا همه ارزوهای توئه
سخنران سمینارهای موفقیت بودن
کتاب نوشتن
با مردم در ارتباط بودن و کمک کردن به اونها...همه و همه و همه

پاسخ
سحر میرزایی

رسیدن بخیر . همیشه به سفر قلب

پاسخ
المیرا
http://faratarazbavar.blogfa.com

سلام
خیلی خوبه که درک متقابل دارین

پاسخ
elhamkhanom

جاااااااااااااااااااااان ایشالله همیشه به خوشی و سفر باشین گیس گلابتون عزیز و دوست داشتنیگلقلب

پاسخ
dibat

گیسو جان سلام رسیدن بخیر.
هر از گاهی لازمه آقایون را با دادوبیداد گوش مالی داد .آخه یه مدت که میگذره مثل پیچ از جاشون در میرن ویکسری وظایف محبت آمیز یادشون میره.بعد دعوا تا یه مدت بیمه اند خندهنیشخند

پاسخ
admin

قهقهه والله بخدا!

پاسخ
نجوی

سلام...
خوشحالم که برگشتین.
دلمون واسه نوشته هاتون تنگ شده بود

پاسخ
admin

سه شنبه می بینمت:)

پاسخ
نجوی

حتما.
در خدمتم...

پاسخ
sun61

وای گیس گلابتون عزیزم واقعاً صداقتت رو خیلی دوست دارم وقتی نوشتی که با همسرت قبل از سفر دعواتون شده متوجه شدم که فقط من نیستم و این اتفاقات میتونه طبیعی باشه آخه دیگه بعد از 3 سال زندگی مشترک دارم خسته میشم،از اینکه هر سفری میخوام برم استرس اینو دارم که بحثمون نشه .آدمهای دیگه هم که فقط از خوشبختیهاشون و خوشیهاشون تو وبلاگ مینویسن در نتیجه یکی مثل من احساس میکنم که فقط من و همسرم اختلاف نظر داریم.باورت نمیشه با خوندن وبلاگ های دیگران که از خوشیهاشون میگن من به مرحله افسردگی رسیدم اینقدر که قید زندگی مشترکم رو بزنم...

پاسخ
ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه