زندگی من مثل همه مردم، مجموعه‌ای از تلخ و شیرین است، ولی من انتخاب کرده‌ام شیرینی‌های زندگی‌ام را با شما سهیم شوم. هرگز خیال ندارم وانمود کنم هیچ مشکلی در زندگی ندارم و یا هیچ عیبی در رفتار و کردارم نیست. من یک آدم معمولی هستم. اگر بتوانم لحظه‌ای در روز، نور شادی و امید را به قلب شما بتابانم، وظیفه‌ام را در این دنیای زیبا انجام داده‌ام. ریختن چرک آب زندگی بر سر خواننده‌ها، کار ناشایستی است. به نظر من نویسنده‌ای هنرمند است که بتواند امید و شادی را به قلب مردم هدیه کند، وگرنه گله و شکایت از زندگی، کار ساده‌ای است.

مهارت‌های زندگی

مهارت‌های زندگی

برای خانم‌های تحصیل‌کرده

مربی رشد فردی

دکتر آناهیتا چشمه علایی

راهنما


برای باز شدن صفحات بصورت همزمان

کلید ctrl   را پایین نگه داشته

سپس روی لینک کلیک کنید!

ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
دفترچه خاطرات گیس گلابتون
1393/10/01 08:40

یلدای ۱۳۹۳


شب یلدای امسال مصادف با رحلت رسول خدا بود. به همین دلیل برای ما حال و هوای جشن همیشگی را نداشت. آقای شوشو روزه گرفت. وقتی روزه می‌گیرد، بی حال و بی رمق است. گوشه ای کز می‌کند. بیشتر اوقات خواب است. بداخلاق و بهانه گیر هم می‌شود. به همین دلیل من از خانم نظافتچی خواستم برای تمیزکاری بیاید. روز تعطیل و گشت و گذار که نبود، دست کم خانه تمیز شود.

 

خانم تمیزی است. لازم نیست بالای سرش بایستم یا پابه پایش کار کنم، ولی وقتی می‌آید، عمراً اگر بتوانم یک جمله بنویسم یا کاری جدی در سایت انجام بدهم. انگار ذهنش به ذهن من وصل است. تا بخواهم کمی در خودم غور کنم و چند تا کلمه را پشت سر هم قرار بدهم، می‌پرسد: «دستمال از کجا بردارم؟ حالا کجا را تمیز کنم؟ بیا ببین اینجا خوب تمیز شد؟» به همین دلیل وقتی می‌آید، نمی‌توانم کار مفیدی انجام بدهم. سرم را به پرینت گرفتن گرم کردم. او داشت کار می‌کرد، من پرینت می‌گرفتم و آقای شوشو زیر لحاف مچاله شده بود.

 

خانمه رفت، اذان شد و آقای شوشو روزه‌اش را باز کرد. بهش گفتم: «وقتی روزه می‌گیری، کم حوصله می‌شوی.» برای جبران کم حوصلگی‌اش گفت:

 - بیا بریم بگردیم!

-آخ جون!

- کجا بریم؟ آبعلی خوبه؟

- برف آمده. ممکنه جاده زیادی لغزنده باشه. بریم دماوند؟

- باشه!

 

جای شما خالی، دوری زدیم. برف دیدیم. در جاده مه آلود رانندگی کردیم. شب زیبایی بود. از صبح هوا حال و هوای زیبایی داشت. من مرتب از پنجره بیرون را نگاه میکردم و حسرت قدم زدن در هوای مه آلود و برفی را داشتم. آسمون خجالتمان داده بود و برای یلدا، برف باریده بود. حیف که خلق آقای شوشو بعد از باز کردن روزه هم سرجایش نبود. سر یک موضوع کوچک گیر داد. دیگر حوصله‌ام از دست بهانه گیری‌هایش سر رفته بود. گفتم: «چی شده؟ از کجا ناراحتی که داری سر من خالی می‌کنی؟» زود خودش را جمع و جور کرد و تریپ عاشقانه برداشت که «نه بابا! داریم حرف می‌زنیم. تو رو نمی‌دم دنیا رو بگیرم.»

 

خوب و خوش به خانه آمدیم و بساط یلدا را چیدیم. پسر را صدا کردیم. هندوانه و انار خوردیم. آجیل خوب نبود. همه‌اش را در سطل آشغال ریختم. کمی بازی خنده دار کردیم. از آقای شوشو خواستم فال حافظ بگیرد. او هم فالی زد که چندان تعریفی نداشت. معنای کلی‌اش این بود که همه بدبختی‌هایی که سرت می‌آید به خاطر کارهای خودت است...

 

همان موقع خبر دادند فامیل فلانی مرده! همین فردا بیایید مجلس ختم! من رک و پوست کنده گفتم: «این خانم جشن عروسی مرا بهم زده، اولین مسافرت متاهلی مرا بهم زده، آنجا اینطوری به من توهین کرده، آن یکی جا آن کار را کرده و و و . برای مردن خودش هم نمی‌آیم، چه رسد به مردن فامیلش!» تازه فهمیدم اوقات تلخی آقای شوشو از همین داستان سرچشمه گرفته است. نمی‌دانسته چطوری به من بگوید به محضر فلانی احضار شده‌ایم. وقتی داشتم آن خاطرات تلخ را به زبان می‌آوردم، تند تند حرف می‌زدم، صدایم بلند شده بود، قلبم تاپ تاپ می‌زد و داشت می‌آمد تو دهنم. فکر کنم باید دوباره وردنه را به دست بگیرم و حسابی بکوبم.

 

یلدای ما، تلخ و شیرین گذشت. انشاالله کام همگی شیرین باشد.

 

 


نظرات

نظر شما
نام :
پست الکترونیکی :
وب سایت :
متن :

تصویر :

pushana

حتما روز های خوبی در پیش است. یه معلم خیلی خوب داشتیم که یاد گیری زیست شناسی رو به اون مدیونم . واقعا تنها درسی بود که غیر از ادبیات از وقتی اون معلم ما شد با علاقه می خوندم و یاد میگرفتم واقعا سر کلاس همه چیز رو یاد می گرفتم با اینکه تازه کار بود بیان عالی داشت. همیشه می گفت هر وقت به جای سختی رسیدید بگید : چون می گذرد غمی نیست.

پاسخ
meghnatis

گیسو جان من واقعا نمیدونم چطوری در چنین مواقعی باید همسر رو توجیه کرد ک فلان جا بریم یا نریم. چون اگه قصور از سمت خاندان ایشان باشه ک کلا باید چشم پوشی و گذشت کرد .. اما امان از اینکه از طرف خانواده زن کوتاهی صورت گرفته باشد

پاسخ
maral.ahmadi

سلام خانوم دکتر عزیزم...اول از واقعا ممنون به خاطر این همه پستهای خوبی که می نویسید،واقعا خسته نباشید...
گیسوی عزیزم می شه خواهش کنم در مورد این مطلب هم اگه وقت داشتید بنویسید که وقتی از کسی دلگیر هستیم یا رفتار بدی باهامون شده که از طرف خانواده همسر بوده چه جوری به درستی اونو بگیم یا اگه به همین خاطر نخواستم پیش کسی یا خونش برم چه جوری خواستمو بگم...تا بحال برای این موضوع 1 یا 2 بار پیش مشاور رفتم ولی نتیجه خوبی متاسفانه نگرفتم...

پاسخ
گیس گلابتون

مارال جون
باید مذاکره کنی. در درسهای زندگی مثل عسل در این مورد مفصل نوشته ام.
البته همانطور که در متن دیدی، من عصبی شدم و خیلی هم خوب مذاکره نکردم. ولی خب... خوشحالم که حرفم را زدم. اگر پنج سال پیش بود، به شوهرم چیزی نمی گفتم.
زندگی مثل عسل، برای من مثل معجزه بود. امیدوارم برای شما هم باشد

پاسخ
maral.ahmadi

خانوم دکتر عزیزم من دوره ی زندگی مثل عسل رو خریداری کردم،مرداد ماه هم این دوره رو تمام کردم،راستش در انجام دادن بعضی از درسها کوتاهی از من بوده با جدیتی که شروع کردم ادامه ندادم،باید یکبار دیگه شروع کنم...

پاسخ
pushana

من گاهی نسبت به بعضی آدمها نه وردنه نه هیچی بران کارساز نیست.اونوقت اینو میگم.خدایا یه کاری کن که این ادمو بتونم ببخشم. هر چند ارتباط بعد از ببخشش بعضیا واقعا اشتباهه!

پاسخ
یاقوت سرخ

خخخخخخخ چ شب یلدایی!

پاسخ
یاقوت سرخ

خخخخ چ شبی!

پاسخ
برچسب ها : 
ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه