زندگی من مثل همه مردم، مجموعه‌ای از تلخ و شیرین است، ولی من انتخاب کرده‌ام شیرینی‌های زندگی‌ام را با شما سهیم شوم. هرگز خیال ندارم وانمود کنم هیچ مشکلی در زندگی ندارم و یا هیچ عیبی در رفتار و کردارم نیست. من یک آدم معمولی هستم. اگر بتوانم لحظه‌ای در روز، نور شادی و امید را به قلب شما بتابانم، وظیفه‌ام را در این دنیای زیبا انجام داده‌ام. ریختن چرک آب زندگی بر سر خواننده‌ها، کار ناشایستی است. به نظر من نویسنده‌ای هنرمند است که بتواند امید و شادی را به قلب مردم هدیه کند، وگرنه گله و شکایت از زندگی، کار ساده‌ای است.

مهارت‌های زندگی

مهارت‌های زندگی

برای خانم‌های تحصیل‌کرده

مربی رشد فردی

دکتر آناهیتا چشمه علایی

راهنما


برای باز شدن صفحات بصورت همزمان

کلید ctrl   را پایین نگه داشته

سپس روی لینک کلیک کنید!

ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
دفترچه خاطرات گیس گلابتون
1394/03/17 17:49

میخوام برم کوه ... شکار آهو ...

چند بار به آقای شوشو گفت بودم:

-          من حتم دارم اینجا گروه کوهنوردی و طبیعتگردی دارد. بیا پیدای شان کنیم . این دور و بر پر از جاهای زیبا و ناشناخته است.

پنجشنبه 31 اردیهبشت، برایم مژده آورد:

-          پیدا کردم! گروه کوهنوردی پیدا کردم. جمعه همراه رییس فدراسیون کوهنودری رودهن قرار است به گردش برویم

فکم افتاد!

-          بی خیال! رییس فدراسیون کوهنوردی رودهن؟ می دانی سطح مهارت این جور آدمها  چقدر زیاد است؟

-          خب هرقدر باشه!

-          من اصلا یادم نمی آید آخرین باری که کوه رفتم کی بوده. چطوری با رییس فدراسیون کوهنوردی، برم کوه؟

-          هرجا خسته شدیم برمی گردیم. مجبور که نیستم هرکاری بگویند انجام بدهیم.

-          چرا مجبوریم! وقتی با یک گروه کوهنوردی به کوه می روی باید تابع رییس باشی، ولی عزیز دلم، ما خیلی وقته کوه نرفته ایم. هم مراحم آنها می شویم و هم خودمان اذیت میشویم.

-          آمادگی بدنی من که خوب است. هروقت تو خسته شدی برمی گردیم

 

من کتلت سرخ کردم، آقای شوشو نان ساندویچی و خرما خرید و بساط کوهنوردی را آماده کردیم. ساعت چهار صبح من چند دقیقه به سایت سر زدم. یک فیلم کوتاه از گردش حلقه هدف ساخته بودم که نتونسته بودم در اینستاگرام آپ کنم. فکر کردم شاید صبح زود بتوانم، ولی باز هم آپ نشد. وقتی به رختخواب برگشتم آقای شوشو برای خواندن نماز و قرآن از اتاق خواب خارج شد. در اتاق ما را هم بست.

 

بشدت خوابالود بودم، ولی خیلی سردم بودم. دو تا پتو دور خودم پیچیدم، ای بابا چرا این قدر یخ کردم؟ پیش آقای شوشو رفتم، دیدم پنجره را باز کرده. غرغر کنان پنجره را بستم و به اتاق برگشتم و در را بستم. ولی باز سرد بود. خیلی سرد بود. نه که خوابالود بودم نمی فهمیدم سرما از کجاست. ساعت پنج صبح تازه فهمیدم پنجره بالای سر خودم باز است! دوباره سراغ آقای شوشو رفتم.

-          شما که در اتاق خواب نیستی چرا پنجره را باز می گذاری و می روی؟ از سرما یخ زدم.

 

راستی اگر از من بپرسید همسر گرامی من دو ساعت سحر چه می کند، خبر ندارم. ولی برای خودش وقت سحر، صفایی می کند. چندین چند رکعت نماز می خواند، قرآن می خواند، دیوان شمس می خواند، چرت می زند، دوباره این کارها را از سر می گیرد، ولی به نظرم آن شب برای کوه خیلی ذوق داشت و خوابش نمی برد و چرا تصمیم داشت مرا منجمد کند؟ خدا عالم است!

 

بالاخره من بیچاره یخزده توانستم بخوابم که یکمرتبه آقای شوشو روی تخت پرید و گفت:

-          ساعت هفت شده

فریاد زدم:

-          نه! خدای من! نه! نگو که هفت صبح است

-          فکرش را بکن اولین حرفی که اول صبح بزنی این باشد!

-          آقای شوشو از خیر من بگذر . خسته که بودم، منجمد هم شدم، نتوانستم خوب بخوابم، کلی کار در خانه دارم، خانه کثیف است، باید لباس بشورم، غذا بپزم، گردگیری کنم. بگذار بخوابم. تو برو.

 

آقای شوشو دمغ شد. عذاب وجدان گرفتم. مانده بودم مواظب جسم خودم باشم یا نگران ناراحتی آقای شوشو. کارهایم را مرور کردم:

 

من هفته پیش پنج روز در خانه نبودم. ظرف چند روز گذشته، غذاهای کپک زده را از یخچال بیرون آورده، کف آشپزخانه را شسته، هر روز آشپزی کرده بودم، ولی فرصت جارو و گردگیری نداشتم. خانه کثیف بود. به علاوه من هر ماه یک روز را صرف را بررسی امور مالی ام می کنم. طبق قرار همیشگی پنجشنبه 31 اردیبهشت لازم بود به این کار رسیدگی کنم. ولی 31 اردیبهشت تا ساعت چهار بعدازظهر کلاس حلقه هدف طول کشیده بود، زیرا همانطور که در پست دالان بهشت نوشته بودم، بخشی از کلاس در میان طبیعت برگزار شده بود. بعدازظهر هم به پختن کتلت.

 

بدنم از خستگی بیخوابی شبانه درد می کرد. می دانستم کوهنوردی امروز، یک کار سنگین است. بنابراین به فرض الان به خستگی ام غلبه کنم و یک جوری راه بیفتم، بعداز ظهر باید استراحت مطلق باشم. باز هم کارهای خانه عقب می ماند.

 

دندان روی جگر فشردم تا احساس گناه ازم دور شود. اگر به خاطر احساس گناه همراه همسرم به کوه بروم، وقتی برگردیم به بهانه های دیگر او را اذیت خواهم کرد.

 

آقای شوشو مصمم تر از این حرفها بود. لباس پوشید و رفت. من تا هشت و نیم خوابیدم و سرحال بیدار شدم. خانه را جارو کردم، گردگیری کردم. دو مدل غذا پختم. لباس ها را شستم، ملافه تختخواب را عوض کردم. حسابهای مالی ام را بررسی کردم و منتظر برگشتن آقای شوشو شدم.

 

او ساعت دوی بعدازظهر، کج و کوله و زخمی به خانه برگشت! آستین کوتاه پوشیده بود و کرم ضد آفتاب به دستش نزده بود و هر دو دستش مثل لبو قرمز بود. چی شده؟

 

گفت از صخره ها آویزان شده اند، از لبه پرتگاه ها عبور کرده اند. از ترس جان به سنگها چنگ زده بود. پوستش روی صخره های نوک تیز خراشیده شده بود و الان دستهایش داشت از شانه کنده می شد. ولی خوشحال بود. تجربه ای شگفت انگیز داشت. غذا خورد و خوابید. من ماندم و بقیه یک روز جمعه کشدار.

 

تجربه ای عالی را از دست دادم، ولی اگر خانه ام همچنان کثیف و نامرتب می ماند، انرژی ام تحلیل می رفت. اگر حسابهای مالی ام را بررسی نمی کردم، ترس و نگرانی مالی، اوقاتم را تلخ می کرد. نوش جانش. من تازگی از سفر برگشته ام. نوبتی هم باشد نوبت او بود.

نظرات

نظر شما
نام :
پست الکترونیکی :
وب سایت :
متن :

تصویر :

sahara57

خانم دکتر چه آقای شوشوی هیجان انگیزی دارید. من با وجود اینکه همیشه دوست دارم از یک ماه قبل تکلیف همه کارهام روشن باشه ولی دوست دارم یه همچین همسری نصیبم بشه، جالب تر از ماهاست که همش توی خط کشی هستیم. بخصوص اینکه سحر پاشه نماز بخونه، شاید منم به هواش نماز صبحم قضا نشه. برام دعا کنید :)

پاسخ
najme55

ایول به آقای شوشو...خوش به حال در و دیوار خونه تون...زمین و آسمونو با هم سیر میکنید.

پاسخ
m

گيس گلابتون عزيز پيشنهاد من اينه كه يه خانم مطمين پيدا كني و روزي دوساعت يا هفته اي يه روز بياد و تميزكاري كنه و غذا هم بپزه.فكر كنم وقت بيشتري براي خودتون باز بشه.البته اگر امكانش وجود داره.

پاسخ
گیس گلابتون

متشکرم
نظافتچی دارم. اشکالش اینه که روزی که ا می آید کل کارهایم باید تعطیل شود!
من هیچوقت پا به پای کارگر کار نمی کنم. ولی آنها به من فرصت تنها بودن نمی دهند. ذهنم متمرکز نمی شود. نمی دانم توانستم منظورم را برسانم یا خیر. به همین دلیل فقط ماهی یک بار می گویم بیاید.
کارگران و البته کارمندان ما برای کار کردن تربیت نشده اند.
امروز بالاخره منشی را اخراج کردم، چون بیست روز اخیر وقف آموزش دادن به او شده ام. آموزش می دهم ولی نمی ت انید به کسی که نمی خوهاد آموزش ببیند، آموزش بدهید

پاسخ
kafshghermezi

بیست روز آموزش از طرف گیس گلابتون؟ چه منشی خوش بختی داشته اید!

پاسخ
شاینا

گیسو جان امروز هر پستی را می خوانم برام مثل سیخونک است. خوب قضیه محیط زیست را که برایت گفته ام. خوب راستش اینه که من کوهنورد هم بودم در سطح آماتور. عضو گروه کوهنوردی بودم و تجهیزات کامل برای خودم خریده بودم و هر سال حداقل سه بار در برنامه های سبک شرکت می کردم. به طور مرتب هر روز می رفتم ورزشگاه. اما حالا... یک تکه گوشت شده ام.
دختری که انواع غذاهای جدید را با علاقه می پخت حالا شاید یک برنج دم کند.
حس می کنم دچار دگردیسی شده ام

پاسخ
محیا

خانم دکتر تا حالا شنیدید که تخم مرغ بسوزه؟
من امروز تخم مرغ آبپز میکردم برای صبحانه و در ضمن آنچنان غرق سایت شما بودم که تخم مرغام سوخت!
خانم دکتر شما و همسرتون لایق همدیگه ایید.امیدوارم در کنار عزیزانتون همیشه خوش حال باشید
خانم دکتر من از شما خیلیییی یاد میگیرم.ممنونم که مینویسید.لبخند

پاسخ
گیس گلابتون

خنده

پاسخ
nilpar

سلام گیس گلابتون عزیزلبخند شمارو کاملا درک میکنم اگر کارهای زیادی توی خونه برای انجام دادن داشته باشم اصلا دلم نمیخواد از خونه برم بیرون عین بچه ای که یه عالمه مشق ننوشته و کار مدرسه انجام نداده داره گریهباید سروسامانی بهشون بدم تا خیالم راحت بشه اوه

پاسخ
برچسب ها : 
ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه