زندگی من مثل همه مردم، مجموعه‌ای از تلخ و شیرین است، ولی من انتخاب کرده‌ام شیرینی‌های زندگی‌ام را با شما سهیم شوم. هرگز خیال ندارم وانمود کنم هیچ مشکلی در زندگی ندارم و یا هیچ عیبی در رفتار و کردارم نیست. من یک آدم معمولی هستم. اگر بتوانم لحظه‌ای در روز، نور شادی و امید را به قلب شما بتابانم، وظیفه‌ام را در این دنیای زیبا انجام داده‌ام. ریختن چرک آب زندگی بر سر خواننده‌ها، کار ناشایستی است. به نظر من نویسنده‌ای هنرمند است که بتواند امید و شادی را به قلب مردم هدیه کند، وگرنه گله و شکایت از زندگی، کار ساده‌ای است.

مهارت‌های زندگی

مهارت‌های زندگی

برای خانم‌های تحصیل‌کرده

مربی رشد فردی

دکتر آناهیتا چشمه علایی

راهنما


برای باز شدن صفحات بصورت همزمان

کلید ctrl   را پایین نگه داشته

سپس روی لینک کلیک کنید!

ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
دفترچه خاطرات گیس گلابتون
1396/02/17 12:22

سفری کوتاه برای اهالی سرزمین فرهنگ

چند سال اخیر، موقع نمایشگاه کتاب، یک روز در غرفه نسل نواندیش حضور پیدا می‌کنم. دیدن شما به من انرژی می‌دهد که یک سال دیگر ادامه بدهم. به طور کلی، حضور در نمایشگاه کتاب، به من حس خوبی می‌دهد. انگار در میان فرهنگ و ادب، غسل می‌بینم. آدم‌های عاشق کتاب به نمایشگاه کتاب می‌آیند. من هم عاشق کتاب هستم، پس دوست دارم آدم‌هایی با علاقه مندی های خودم را ملاقات کنم.

 

من انتشاراتی ندارم و ناشر مؤلف هستم. به همین دلیل خودم نمی‌توانم در نمایشگاه غرفه بگیرم. پارسال قرار بود با یک ناشر هماهنگ شویم و غرفه بگیریم. هماهنگ که چه عرض کنم... قاراشمیش شدیم و هیچکدام نتوانستیم غرفه بگیریم. امسال به خاطر همایش زن جذاب، بی خیال غرقه گرفتن شدم و به همان حضور یکروزه در غرفه نسل نواندیش بسنده کردم.

 

آقای شوشو گفت: من بیست و چند سال است به نمایشگاه کتاب نرفته‌ام، در حالیکه خیلی دوست دارم به نمایشگاه کتاب بروم. هر سال یک بهانه‌ای آوردم: وقت ندارم، پول ندارم، کار دارم، حال ندارم.

  • امسال حتماً به نمایشگاه کتاب بیا
  • آخه تو میخوای دوشنبه در نمایشگاه حاضر شوی. نمی‌توانم داروخانه را تعطیل کنم
  • من روزهای وسط هفته را برای حضور در نمایشگاه انتخاب می‌کنم که وقتی دوستان می‌آیند در غلغله و هلهله روز تعطیل غرق نشوند. بتوانیم چند کلمه حرف بزنیم. ولی حاضرم روز جمعه همراه تو به نمایشگاه بیایم. یک جور سفر فرهنگی است دیگه

     

    آقای شوشو حسابی از این پیشنهاد استقبال کرد. قرار شد ماشین نبریم و با مترو به نمایشگاه برویم. من ساعت شش صبح بیدار شدم تا کارهای سایت را سر و سامان بدهم. با دستگاه ساندویچ میکر، چند تا ساندویچ درست کردم. آقای شوشو هم میوه و آب برداشت و کوله پشتی را آماده کرد. صبحانه مفصلی خوردیم. کفش ورزشی و لباس راحت پوشیدیم و از خانه خارج شدیم.

     

    وقتی سوار مترو می‌شوم احساس اروپایی بودن می‌کنم. می دانید چرا؟ چون اولین بار در اروپا متروسواری را تجربه کردم و باورم نمیشد کشورم ظرف چند سال صاحب مترو شود. به نظرم مترو به اندازه یک کهکشان از کشور ما دور می آمد. مترو شلــــــــــــــــــوغ بود و همه عازم شهر آفتاب، نمایشگاه کتاب. همه رده‌های سنی هم بودند. کودک، جوان، میانسال و مسن. بچه‌ها چقدر ذوق زده بودند. آفرین به والدینی که کودکان کتابخوان تربیت می‌کنند.

     

    ایستگاه متروی شهر آفتاب، بزرگ است، نه! کلمه بزرگ حق مطلب را ادا نمی‌کند. ایستگاه متروی شهر آفتاب عظیم است. محوطه نمایشگاه گلکاری شده است. ماشین برقی برای جابجایی شما فراهم است، ولی راه رفتن زیر باران نم نم و بوییدن عطر گل‌ها، لذتی بود که حاضر نبودیم آن را از دست بدهیم. قدم به قدم توالت‌های سیار وجود دارد. غرفه‌های فروش غذا ساماندهی شده است. روز جمعه چه جمعیتی آمده بود. حظ می‌کردم از این جمعیت کتابخوان... پس چرا می گویند مردم کتاب نمی‌خوانند؟ در رادیو با یک نفر از رجال سیاسی (نمی‌دانم چه کسی بود) مصاحبه می‌کردند. از او پرسیدند: چرا کتاب در ایران گران است؟

  • کی گفته گران است؟ کتاب در ایران بسیار ارزان است. کتاب در ایران هم نسبت به سایر کشورها بسیار ارزان است و هم نسبت به خوراکی‌ها. کتاب در کشورهای کتابخوان چهارپنج برابر ایران قیمت دارد. قیمت پیتزا و همبرگر و کفش و لباس را با قیمت کتاب مقایسه کنید؟ آدم خنده‌اش می‌گیرد چرا اینقدر ارزان است.

    البته من حرفهای ایشان را کلمه به کلمه ذکر نمی‌کنم، محتوای حرف ایشان این بود.

     

    بعضی انتشاراتی‌ها خیلی خیلی خیلی شلوغ بود. در یکی از انتشاراتی‌ها یک میز زیبا گذاشته بودند و نویسنده‌ای پشت میز نشسته بود و کتاب‌ها را امضا می‌کرد. صف طویلی از دوستداران نویسنده با نظم و ترتیب تشکیل شده بود. حظ کردم. اسم کتاب و نویسنده را نمی‌نویسم چون کتابش را خریدم و پس از صد صفحه خواندن، به خودم گفتم: حیف از عمر عزیزم که صرف خواندن این کتاب بشود! با وجود این که از کتاب خوشم نیامد، از کاری که انتشاراتی کرده بود، از استقبال خوانندگان و از موفقیت نویسنده بسیار خوشحالم.

     

    راه رفتیم، کتاب خریدیم، با ناشرها گپ زدیم، عکس گرفتیم. من با بنیاد نیکوکاری دستهای مهربان آشنا شدم. پرسیدم چطوری می‌توانم جزو حمایتگران باشم؟

  • یک بچه را انتخاب کن
  • این‌ها عکس‌های بچه‌ها هستند و من می‌توانم هر کدام که دلم بخواهد انتخاب کنم؟
  • بله

     

    دلم لرزید. انگار می‌خواستم فرزندی را به خانه‌ام بیاورم. نوشته‌های جین وبستر جلوی چشمانم می‌رقصید. عینکم را به چشم زدم تا با دقت فرزندم را انتخاب کنم، ولی همان اولین عکس را که دیدم دلم رفت. یک دختر کوچولوی چشم درشت با لباس صورتی. فاطمه نام دارد.

  • همینو میخوام
  • این‌ها دو قلو هستند. فاطمه و زهرا
  • هر دو را می خوام

 

عکسشان را در اینستاگرام قرار داده‌ام. دقت کردم نام فامیلشان معلوم نشود. قیافه معصوم این دو دختر کوچولو شبیه همه دختربچه‌های سه ساله چشم و ابرو مشکی است، ولی دلم را برده‌اند. گفته بودم که یک دختر افغانی داشتم. از بس رفتن او و بی خبر گذاشتنش دلم را شکست، دلم نمی‌خواست دختر دیگری را به فرزندی قبول کنم، ولی ذات من "مادر" است. این بار دوقلو دارم، وااااای خدا جون! چه باحال! تازه هر وقت بخواهم می‌توانم آن‌ها ملاقات کنم... من و این همه خوشبختی... خدایا شکرت...

 

همه نمایشگاه را ندیدیم، ولی دیگر خسته شده شدیم. غنیمت‌هایمان را به کول گرفتیم و با مترو به خانه برگشتیم. خوش گذشت.

 

پی نوشت: متاسفانه امسال به خاطر کسالت نتوانستم به وعده ام عمل کنم و در نمایشگاه کتاب حاضر شوم. ببخشید.

 

 

نظرات

نظر شما
نام :
پست الکترونیکی :
وب سایت :
متن :

تصویر :

ال پیکاسو

سلام گیس گلابتون
من و همسرم هم جمعه نمایشگاه کتاب بودیم.من از 5 سال پیش که با همسرم عقد کردم هرسال به نمایشگاه کتاب می آییم و برای تکرار چنین روزی لحظه شماری می کنیم.متاسفانه من شما رو ندیدم.
همه حرفای شما رو تایید میکنم.حجم جمعیت انقدر زیاد بود که همش توی ترافیک جمعیت بودیم ولی خیلی خوشحال بودم از انبوه جمعیتی که اومده بودن.
البته ما امسال سفیر کارت اهدای عضو بودیم دوساعت توی انجمن فعالیت می کردیم دو ساعت به غرفه ها سر میزدیم.در راه برگشت خیلی خسته بودم.اما لذتی که کتاب خریدن و کتاب خواندن داره به همه چی می ارزه...
ببخشید زیاد شد.

پاسخ
گیس گلابتون

در آن شلوغی مگه میشد کسی را پیدا کرد. خیلی خیلی شلوغ بود. سفیر کارت عضو بودید؟ چه کار خوبی

پاسخ
ال پیکاسو

بله من و همسرم سفیر کارت اهدا عضو بودیم.من به واسطه همسرم که سه سال پیش پیوند کلیه شده اند با انجمن اشنا شدم.ابتدا همسرم سفیر شد و در جشن ها و نمایشگاهها به عنوان سفیر شرکت می کرد.من اولین بارم بود که شرکت کردم.واقعا کار لذت بخشی هست.بخصوص اینکه اشتیاق مردم را در ثبت نام برای کارت اهدای عضو میبینی...
به امید سلامتی همه انسانها...

پاسخ
گیس گلابتون

به امید سلامتی و خوشبختی همه انسانها. درود بر شماگل

پاسخ
Firuze

عالی بود و من مثل همیشه با تأنی و آرام و کلمه کلمه خواندم تا دیرتر تمام شود
گویا سرنوشت به روی این دو دختر کوچک لبخند زده و قرار اتفاقات خوبی برایشان رقم بزند، امیدوارم این آشنایی فتح بابی برای پیشامدهایی نیکو برای شما و این کوچولوهای معصوم و دوست داشتنی باشدگل

پاسخ
Stella

سلاماز خاطراتتون لذت می برم، مادرشدنتون رو هم تبریک میگم.
گیس کلابتون عزیز، چند پیشنهاد برای سایت شما دارم، سایت شما به نظر آشفته می یاد و یافتن مطلبی در اون گاهی تقریبا غیر ممکنه:
1- خیلی عالی خواهد شد اگرحداقل امکان راست کلیک کردن روی لینک‌های موجود در متن وجود داشته باشد. با کلیک روی لینک‌ها از صفحه‌ی شما خارج به صفحه‌ی لینک داده شده هدایت می‌شویم. (شیوه‌ی استاندارد پایین نگه داشتن کلید کنترل نیست).
2- گرافیک سایت در شان شما و مطالبتون نیست. گرافیک بسیار جذاب‌تر، گیراتر و مدرن‌تر از این می تونه باشه که مخاطبین رو جذب خواهد کرد.
3- فونت مطالب رو عوض کنید. زیبایی و خوانایی این فونت در مقایسه با فونت‌های بسیار زیبای دیگر موجود واقعا پایینه.
کلا با این که مطالبتون رو خیلی دوست دارم اما سایتتون اصلا جذبم نمی‌کنه.
برادر من در طراحی سایت بسیار مهارت داره و همینطور در طراحی لوگو اگر خواستید هماهنگ کنم با ایشون صحبت کنید.

باز هم از مظالبتون متشکرم

پاسخ
madam

mobarak basheh
Ey jaaaaaaaaan
kheili nazanلبخند

پاسخ
الا

گیسو جان چقدر دوست دارمت که اینقدر مثبت و باآرامشی،ماچ به لپت...من در یک شهر کوچک در خوزستان زندگی‌میکنم و هنوز نتونستم به نمایشگاه کتاب برم هر سال با شروعش ذوق زده میشم پ به افراد بازدیدکننده غبطه میخورم ...امیدوارم سال دیگه ارشد قبول بشم و به آرزوم برسم😄کاش عکس‌کتابهای قشنگت رو هم پست کنی💗

پاسخ
گیس گلابتون

متشکرم. من عکس ها را در اینستاگرام می گذارم. در واقع خواندن سایت و تماشای عکس های اینستاگرام مکمل هم هستند.

پاسخ
برچسب ها : 
ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه