زندگی من مثل همه مردم، مجموعه‌ای از تلخ و شیرین است، ولی من انتخاب کرده‌ام شیرینی‌های زندگی‌ام را با شما سهیم شوم. هرگز خیال ندارم وانمود کنم هیچ مشکلی در زندگی ندارم و یا هیچ عیبی در رفتار و کردارم نیست. من یک آدم معمولی هستم. اگر بتوانم لحظه‌ای در روز، نور شادی و امید را به قلب شما بتابانم، وظیفه‌ام را در این دنیای زیبا انجام داده‌ام. ریختن چرک آب زندگی بر سر خواننده‌ها، کار ناشایستی است. به نظر من نویسنده‌ای هنرمند است که بتواند امید و شادی را به قلب مردم هدیه کند، وگرنه گله و شکایت از زندگی، کار ساده‌ای است.

مهارت‌های زندگی

مهارت‌های زندگی

برای خانم‌های تحصیل‌کرده

مربی رشد فردی

دکتر آناهیتا چشمه علایی

راهنما


برای باز شدن صفحات بصورت همزمان

کلید ctrl   را پایین نگه داشته

سپس روی لینک کلیک کنید!

ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
دفترچه خاطرات گیس گلابتون
1401/07/17 10:07

عروسی نوه عمو جان

 

هفتم مهر 1401، نوه عمو جانم عروس شد. عمو قلب بزرگی داشت و همه را دوست داشت، ولی این عروس خانم و خواهرش را خیلی خیلی دوست داشت. نوه‌هایش را می‌انداخت داخل جیپ و می‌زد به دل جاده. سه‌نفری چه سفرهایی رفتند و چه خاطرات شیرینی ساختند. کاش بود و عروس شدن او را هم می‌دید.

من از خواستگاری خبر داشتم. می‌دانستم مراسم کوچک و جمع‌وجوری در پیش است، با تعداد کمی مهمان. نمی‌دانستم جزو مدعوین هستم یا خیر. یک هفته قبل از عروسی دعوتم کردند. مراسم در تالار هتلی برگزار می‌شد، به صرف ناهار. ای‌وای!!! من چی بپوشم؟!

مجلس مختلط بود، البته با حفظ حجاب و پوشش اسلامی. باید کت‌وشلوار یا مانتو شلوار می‌پوشیدیم. خوشبختانه به‌تازگی یک مانتوی کتی (سفید با گل‌های درشت آبی) خریده بودم. تی‌شرت و شلوار و شال سفید داشتم، ولی کفش و کیف سفید نداشتم. باعجله یک جفت کفش نود پاشنه‌بلند و یک کیف کلاچ نود خریدم. گفته بودم از خرید عجولانه و دقیقه نودی بدم می‌آید؟! امسال این دومین بار است که مجبور شدم باعجله خرید کنم. خوشبختانه از هر دو خرید راضی بودم.

روز جشن دستی به صورتم بردم و کت‌وشلوار پوشیدم. گردنبند مروارید به گردنم و گوشواره‌های مروارید را به گوش‌هایم آویختم. همسرم که کارش از من هم ساده‌تر بود. کت‌وشلوار سرمه‌ای پوشید و کروات قرمز به گردن بست. کفشش را واکس زد. همین! در کمتر از پانزده دقیقه حاضر شد.

عروس خانم کت و شلوار سفید به بر و شال سفید به سر داشت، با آرایش بسیار ساده و ملیح. داماد، جوانی خوش‌رو و خوش‌قیافه بود. چقدر به دلم نشست. فکر کنم ما مهمان‌ها چهل‌نفری بودیم. با میوه و شیرینی و چای از ما پذیرایی شد.

چه سفره عقد زیبا و مبتکرانه‌ای چیده بودند. عمو جان وسایل چوبی می‌تراشید. ظرف‌های سفره عقد، ظرف‌های چوبی ساخت عمو جانم بود. هر آنچه را کم و کسر بود، پسرعمویم ساخته بود. مادر عروس و دخترعموهایم گل‌آرایی کرده و محتویات ظروف را باسلیقه چیده بودند. حضور عمو جان سر سفره عقد کاملاً حس می‌شد.

عروس و داماد سر سفره عقد نشستند و صیغه عقد جاری شد. نگاه‌های پرمحبت تازه‌عروس و تازه‌داماد به یکدیگر، دل آدم را آب می‌کرد. چه جوان بودند... خیلی جوان...

کیک عروسی، کیک دوطبقه سفید، مینی مال و بسیار شیک بود. حظ کردم.

ناهار سرو شد، کیک بریده شد، آخرین چای نوشیده شد. بالاخره نخود نخود، هرکه رود خانه خود. انشاالله خوشبخت باشند. انشاالله همه جوانان کشورم شاد و خوشبخت باشند. الهی آمین...

 

 

نظرات

نظر شما
نام :
پست الکترونیکی :
وب سایت :
متن :

تصویر :

khorshid

سلام گیس گلابتون عزیز. چه خوب کردین ازش نوشتین. توی این روزها، خوندن این متن و گزارش زیبا، مث یه نسیم خوب می مونه. امیدوارم خوشبخت باشن و سلامت و شاد.

پاسخ
گیس گلابتون

متشکرم خورشید بانو جانگلگلگل

پاسخ
بهار

واقعاآره مثل یک نسیم خوب بود

پاسخ
گیس گلابتون

قلب

پاسخ
بهار

چه زیبا، وای امروز فهمیدم خیلی از مقاله ها و خاطره ها..تون عقب افتادم قبلا پای به پای نوشتن شما میخوندم.میگفتم میخواهم در سخت کوشی ونظم وشادی شبیه گیس گلابتون باشم. ❤️🙂

پاسخ
گیس گلابتون

یه دختر کوچولو دارین؟ درسته؟ یه وظیفه تمام وقت و بسیار مهم. مطمئنم منظم و سختکوش و شاد هستین نازنینگلماچ

پاسخ
Marya.nor

با خوندن خاطره روز فوت عموتون از شدت گریه و بغض چشام صفحه رو نمیدید ،یاد فوت پدرم که بخاطر کرونا و ۱۷ اردیبهشت لعنتی بود افتادم ،خیییلی دلم براش تنگ شده خیییییلی

پاسخ
گیس گلابتون

تسلیت میگم... خیلی باید سخت باشه... خدا صبرتون بده...

پاسخ
برچسب ها : 
ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه