زندگی من مثل همه مردم، مجموعه‌ای از تلخ و شیرین است، ولی من انتخاب کرده‌ام شیرینی‌های زندگی‌ام را با شما سهیم شوم. هرگز خیال ندارم وانمود کنم هیچ مشکلی در زندگی ندارم و یا هیچ عیبی در رفتار و کردارم نیست. من یک آدم معمولی هستم. اگر بتوانم لحظه‌ای در روز، نور شادی و امید را به قلب شما بتابانم، وظیفه‌ام را در این دنیای زیبا انجام داده‌ام. ریختن چرک آب زندگی بر سر خواننده‌ها، کار ناشایستی است. به نظر من نویسنده‌ای هنرمند است که بتواند امید و شادی را به قلب مردم هدیه کند، وگرنه گله و شکایت از زندگی، کار ساده‌ای است.

مهارت‌های زندگی

مهارت‌های زندگی

برای خانم‌های تحصیل‌کرده

مربی رشد فردی

دکتر آناهیتا چشمه علایی

راهنما


برای باز شدن صفحات بصورت همزمان

کلید ctrl   را پایین نگه داشته

سپس روی لینک کلیک کنید!

ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
دفترچه خاطرات گیس گلابتون
1402/05/21 05:41

سوتی‌های من

تا یکی دو هفته پیش با قاطعیت می‌گفتم: من هرگز چیزی رو گم نمی‌کنم!

متأسفانه ظرف دو سه هفته اخیر این‌ها را گم کرده‌ام:

  • 1-عینک
  • 2-دسته‌کلید خانه
  • 3-پادری جدیدمان

من پیرچشمی دارم. از 35 سالگی برای انجام کارهای ظریف عینک می‌زنم. برای جراحی، خواندن، نوشتن، کار با موبایل، کار با کامپیوتر و حتی ظرف شستن و آشپزی. دو تا عینک دارم، یکی برای خانه و یکی داخل کیفم برای خارج از خانه. عینک داخل خانه را مرتب گم می‌کنم و خوشبختانه سریع پیدایش می‌کنم. گاهی روی کابینت آشپزخانه است، گاهی روی میز آرایش و بعضی‌اوقات روی میزتحریر. بالاخره آن را یکجایی در گوشه و کنار خانه گذاشته‌ام. سه هفته پیش عینک داخل کیفم را گم کردم. یادم هست برای خریدن کادوی تولدم، همراه همسرم به مغازه‌های عطر فروشی سرک کشیدم. عینکم در دستم بود، چون بطری عطرها را بررسی می‌کردم. وقتی عطر را خریدیم و به خانه برگشتیم، عینکم ناپدید شده بود. کجا آن را جا گذاشتم؟ در کدام مغازه؟ هیچ یادم نمی‌آید. با توجه به وابستگی زیادم به عینک، مجبور شدم عینک جدیدی بخرم.

همسرم در حال گذاشتن ایمپلنت دندان است. حتماً می‌دانید که برای ایمپلنت باید چندین بار به مطب دندانپزشکی رفت‌وآمد کنیم. آن روز ساعت دقیق مراجعه به مطب معلوم نبود. من آماده نشسته بودم تا از مطب خبر بدهند و سریع دنبال آقای شوشو بروم و او را از داروخانه به مطب برسانم. وقتی خبر دادند، سریع کیفم را برداشتم، شالم را روی سرم انداختم و به‌طرف پارکینگ دویدم. وقتی به ماشین رسیدم، متوجه شدم ماسماسکی را در خانه جا گذاشتم که با آن آسانسور پارکینگ را راه می‌اندازم. این ماسماسک همیشه داخل ماشین است، ولی این بار بنا به دلایلی به داخل خانه آورده شده بود. به خانه برگشتم و ماسماسک را برداشتم. با توجه به این‌که همسرم زیر آفتاب داغ، کنار خیابان منتظرم بود، عجله داشتم. وقتی از مطب دندانپزشکی به خانه برگشتیم، کلید خانه در کیفم نبود. مجبور شدیم قفل خانه را عوض کنیم. هفته بعد کلید را پیدا کردم. داخل همان کیف بود! داخل یکی از جیب‌های درونی کیف.

تا سه نشه، بازی نشه. از تجریش یک پادری خریدیم. بعد برای خوردن هلیم خوشمزه حاج مهدی به مغازه‌اش رفتیم. هلیم را خوردیم و به خانه برگشتیم. در خانه فهمیدیم پادری گم شده است. من که یادم نبود آن را کجا گذاشتم، ولی همسرم می‌دانست که آن را در مغازه هلیم فروشی جا گذاشته‌ام. تلفن کردم و معلوم شد حدس همسرم درست بوده است. امروز پسرم رفت و پادری را پس گرفت.

امیدوارم سومین حواس‌پرتی‌ام، آخرین آن باشد. چقدر سخت است اگر نتوانم به ذهن متمرکزم اعتماد کنم.

 

یک هفته بعد: کارت بانکی م رو گم کردم!!!

 

حالا نوبت شماست: تازگی چه چیزهایی را گم کرده‌اید و چه سوتی‌هایی داده‌اید؟

نظرات

نظر شما
نام :
پست الکترونیکی :
وب سایت :
متن :

تصویر :

الهام

سلام
من هیچوقت چیزی گم نمی کنم و به ندرت چیزی را که باید بر می داشتم، جا گذاشته‌ام؛ اما جدیدا یک سوتی عجیب دادم😁
لب تاب ظریف گران قیمتی دارم؛ که جدیدا بس که قیمتش بالا رفته می ترسم با خودم جایی ببرم و دایم استرس گم شدن یا دزدیده شدنش را دارم.
چند روز پیش، وقتی می‌خواستم کارهای خانه را انجام بدهم یک کتاب صوتی پلی کردم و مشغول کارهای آشپزخانه بودم، یک تماس کاری داشتم و باید فایلی را ایمیل می کردم، رفتم لب تاب را از کیفم دربیارم دیدم نیست؛ روی میز، توی اتاق را گشتم نبود، رفتم داخل ماشین خودم و همسرم را نگاه کردم نبود.
نزدیک به یک ساعت و نیم تمام گوشه گوشه خانه را دنبال لب تاب گشتم.
با همسرم تماس گرفتم از جای لب تاب خبر نداشت. پریشان بودم و مطمین بودم لب تاب در خانه بوده چون دیشبش با آن کار کرده بودم و بعد از آن برای کار از خانه بیرون نرفته بودم که لب تاب ببرم. گفتم باید پلیس خبر کنیم. حتما یک ساعتی که رفتم سوپری و برگشتم کسی وارد خانه شده و لب تاب دم دست بوده و برده!
همسرم گفت در راه رسیدن به خونه هست ‌ به محضی که آمد اقدام می کند؛ من عصبانی و حیران باز هم دنبال لب تاب گشتم. و به قدری سرگردان بودم که حتی پخش کتاب صوتی را متوقف نکرده بودم و صدای شبنم مقدمی که کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم را میخواند کل خانه را پر کرده بود. همسرم که کلید انداخت من توی آشپزخانه بودم و داشتم با ناامیدی زیر میز آشپزخانه را برای یافتن لب تاب نگاه می کردم؛ سر بلند کردم و دیدم همسرم بهت زده در ورودی آشپزخانه ایستاده و یک نگاه به من می کند، یک نگاه روی اپن.
رد نگاهش را که روی اوپن دنبال کردم؛ دیدم لب تابم خیلی تمیز و مرتب روی اوپن سفید و تمیز و خالی از هر وسیله دیگری، باز است و دارد صدای شبنم مقدمی را پخش می کند!!!!

پاسخ
گیس گلابتون

ای واااااااینیشخند برای منم پیش اومده که خونه رو برای پیدا کردن عینکم زیر و رو می کنم و آخرش میفهمم عینک روی چشمم هستزبان

پاسخ
Farzaneh

راستش این روزا چیزیو گم نکردم من گیس گلابتون جان ولی کارایی ک باید انجام بدمو حتمااااا می نویسم ؛ لیست خرید ها، لیست کارهای روزمره، لیست ...
همیشه جلو چشمم هستن وگرنه فراموش می‌کنم یا حس می‌کنم گم شده ای دارم!

پاسخ
گیس گلابتون

منم همینطورم. برنامه روزانه، هفتگی، ماهانه و لیست خرید خانه و خریدهای شخصی م به جونم بسته س. بدون اونا، بیقرار میشم.

پاسخ
طراوت بهاری

دو دفعه منزل ما دزدی شد برای همینم وقتی یه چیزی رو قائم میکنم دیگه محاله پیدا بشه. شناسنامه هامون رو هم فکر کردم بردند تا چند ماه خونه رو میگشتم، آخر سر هم در خواست المثنی دادیم ولی دو سال بعد که از اونجا اثاث کشی کردیم، شناسنامه ها رو زیر موکت اتاق خواب در قسمت زیر تخت پیدا کردم. عقل جن هم به اونجا نمی‌رسید 😁

پاسخ
گیس گلابتون

نیشخند من هم مثل شما اگه تصمیم بگیرم یه چیزی رو پنهان کنم، جوری پنهان می کنم که بعدا خودم هم نمیتونم پیداش کنم!

پاسخ
ninakiani

گیس گلابتون تیزهوش و دانا 😘😍حتما فکرت درگیر مسائلی هست... مهم نیس فراموش کاری... من هیچ وقت چیزیهایی را که گم کردم را خودم نمیتونم پیدا کنم باید بیان نجاتم بدن😁

پاسخ
گیس گلابتون

نیشخند عزیززززم.

پاسخ
کفشدوزک

من رویاهایم را گم کرده ام هی پیدا می کنم و دوباره گم می کنم!

پاسخ
گیس گلابتون

نیشخند

پاسخ
برچسب ها : 
ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه