زندگی من مثل همه مردم، مجموعه‌ای از تلخ و شیرین است، ولی من انتخاب کرده‌ام شیرینی‌های زندگی‌ام را با شما سهیم شوم. هرگز خیال ندارم وانمود کنم هیچ مشکلی در زندگی ندارم و یا هیچ عیبی در رفتار و کردارم نیست. من یک آدم معمولی هستم. اگر بتوانم لحظه‌ای در روز، نور شادی و امید را به قلب شما بتابانم، وظیفه‌ام را در این دنیای زیبا انجام داده‌ام. ریختن چرک آب زندگی بر سر خواننده‌ها، کار ناشایستی است. به نظر من نویسنده‌ای هنرمند است که بتواند امید و شادی را به قلب مردم هدیه کند، وگرنه گله و شکایت از زندگی، کار ساده‌ای است.

مهارت‌های زندگی

مهارت‌های زندگی

برای خانم‌های تحصیل‌کرده

مربی رشد فردی

دکتر آناهیتا چشمه علایی

راهنما


برای باز شدن صفحات بصورت همزمان

کلید ctrl   را پایین نگه داشته

سپس روی لینک کلیک کنید!

ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
دفترچه خاطرات گیس گلابتون
1404/02/21 21:57

سفرنامه بابلسر – بهار ۱۴۰۴

سه‌شنبه ۱۶ اردیبهشت

هشت صبح بیدار شدم و کارهای پیج و اینستاگرام را روبه‌راه کردم تا در طول سه روز مسافرت مشکلی پیش نیاید. بعد حمام کردم. حمام کردن من فقط ۵ دقیقه طول می‌کشد، ولی مراسم بعد از حمام حدود یک ساعت است: لوسیون بدن، ماسک مو، سه شوار و آرایش. دردسرتان ندهم، یازده صبح راه افتادیم. از راه هراز راهی شمال شدیم.

من از ۱۸ سالگی رانندگی می‌کنم و از همان ابتدا، ماشین زیر پایم بود. الان حدود ۴۰ سال است که راننده‌ام، ولی از رانندگی در جاده‌ها، به‌ویژه جاده‌های کوهستانی و پیچ‌درپیچ می‌ترسیدم. دلیل دارم: وقتی ده‌ساله بودم، پدرم یک بی ام و ۵۱۸ به‌عنوان عیدی برای مادرم خرید. تعطیلات نوروزی به اهواز رفتیم. موقع برگشتن به تهران در جاده پرپیچ‌وخم لرستان، مادرم سرمست از راندن بی ام و جدیدش، سر پیچ از ماشینی سبقت گرفت و شاخ‌به‌شاخ یک کامیون شد! ماشین به فنا رفت، ولی خدا را شکر ما هیچ آسیبی ندیدیم. در این سفر توانستم این ترس قدیمی را پس از حدود ۵۰ سال دور بریزم و در جاده هراز راندم. چه کیفی داد و چه مزه‌ای داد!

ناهار را در رستوران «نح» خوردیم. سالن خوبی دارد، بزرگ است و به زیبایی چیدمان شده، ولی متأسفانه جوجه محلی ناردونی بدمزه و بدبو بود. دلم آشوب شد. الان که به خاطر آوردم، احساس تهوع پیدا کردم.

بعد سوئیتمان را تحویل گرفتیم. یک جای نقلی که کفاف من و همسرم را می‌داد. ۱۲۰ نفر نوشته بودند: بسیار تمیز! نمی‌دانم معیار تمیزی از این نظر این دوستان چیست؟! جای کثیفی نبود، ولی خیلی هم تمیز نبود.

وسایلمان را گذاشتیم و راهی ساحل شدیم. پیاده تا ساحل فقط ۳ دقیقه راه بود. صندلی‌های تاشوی‌مان را کنار دریا گذاشتیم و به تماشا نشستیم. هوا عالی! خوشبو! محشر! من چپ و راست عکس گرفتم. تعدادی نمونه خوب عکس سلفی دونفره از پینترست پیدا کرده و به کمک آن‌ها عکس گرفتم. سلفی های مان به نسبت همیشه عالی شد!

هوا که تاریک شد با آه و حسرت، ساحل را ترک کردیم. سری به ایران کتان زدیم و من یک بلوز مردانه اورسایز خریدم تا به‌جای روپوش بپوشم.

پوست من خشک است و هوای شمال بسیار با پوست من سازگار است. هرقدر پوستم در شمال خوب می‌شود، موهایم افتضاح می‌شوند! موهای فرفری من در آب‌وهوای شرجی، بشدت وز می‌کند و به شکل پشم گوسفند درمی‌آید. ده ها نوع ژل و کرم و ماسک امتحان کردم، ولی همچنان ناکام هستم. شما دوستان ساکن شمال چه پیشنهادی برای موهای وزوزی من دارید؟

خانم‌های محجبه با دیدن موهای طلایی و وزکرده من، چنان ابرو در هم می‌کشیدند که به‌خوبی احساس تنفرشان را نشان می‌داد. خانم‌هایی که روسری نداشتند، اصلاً نگاهم نمی‌کردند. خانم‌هایی که حجاب آزادتری داشتند، با لبخند از من استقبال می‌کردند. تجربه بسیار جالبی بود.

خواب راحت و آرامی داشتم. مدت‌ها بود که چنین خواب شیرین و عمیقی نداشتم.

 

چهارشنبه ۱۷ اردیبهشت

صبح میز و صندلی‌ها را زیر بغل زدیم و لب دریا بیتوته کردیم. هوا ابری بود و آفتاب تندی نداشت. تا ظهر همان‌جا نشستیم. به‌عنوان صبحانه، قهوه‌ای نوشیدیم و دیگر هیچ... همیشه آرزو داشتم ساعت‌ها امواج دریا را تماشا کنم و هیچ‌وقت فرصتش پیش نیامده بود. امروز به دو آرزوی خودم رسیدم: استفاده از میز و صندلی تاشو و چندین ساعت تماشای دریا.

برای صرف ناهار، مجبور شدیم ساحل را ترک کنیم. تا سه بعدازظهر دنبال رستوران خوب گشتیم. تا محمودآباد و بابل رانندگی کردیم و تک‌تک رستوران‌های معرفی‌شده در اینترنت را بازدید کردیم. یکی از یکی بدتر! به بابلسر برگشتیم و مثل همیشه در رستوران میزبان ناهار خوردیم. سر راه برگشتن به سوئیت، از یک بیکری کروسان و پیراشکی و گاتا خریدیم.

در سوئیت چرت کوتاهی زدیم و ساعت شش دوباره به کنار دریا برگشتیم. قهوه و پیراشکی و کروسان خوردیم. گاتا را برای روز بعد نگه داشتیم. چه کروسان خوشمزه‌ای بود. من تابه‌حال در ایران چنین کروسان خوشمزه‌ای نخورده بودم. دم بیکری بابلسر گرم!

آن‌قدر نشستیم که هوا تاریک شد. این بار به سراغ فروشگاه آل سی واکیکی رفتیم. من دو تی‌شرت و یک بلوز مردانه اورسایز خریدم. پس از خرید لباس، دو تا سمبوسه خریدیم و خوردیم. تازه و خوشمزه بود. فکر می‌کنید بعدش کجا رفتیم؟ بله! برگشتیم لب دریا! یک‌ساعتی نشستیم و با هزار آه‌وافسوس دل کندیم و به اقامتگاهمان برگشتیم. چه روز خوشی بود.

مثل خرس خوابیدم. اثرات آرامش‌بخش دریا روی من شگفت‌انگیز است.

 

پنجشنبه ۱۸ اردیبهشت

هشت صبح بیدار شدیم. وسایل را جمع کردیم و هشت و نیم سوئیت را تحویل دادیم و کجا رفتیم؟! باز لب دریا بساط کردیم. قهوه و گاتا خوردیم. سری به بازار بابلسر زدیم و زیتون‌پرورده و سیرترشی و برنج ایرانی خریدیم. سپس به جاده فیروزکوه زدیم. از کنار جاده کاهو و توت‌فرنگی خریدیم. توت‌فرنگی‌های درشت و آبدار و شیرین! عالی بودند.

ناهار را در یک رستوران بین‌راهی جوجه ناردونی خوردیم. متأسفانه تازه نبود.

چهار بعدازظهر به خانه رسیدیم. چه سفر خوبی بود. ساده و آرام و دل‌چسب...

ممنونم در این سفر همراه ما بودید. آرزو می‌کنم سفرهای عالی و شیرین نصیب تک‌تک شما باشد.

نظرات

نظر شما
نام :
پست الکترونیکی :
وب سایت :
متن :

تصویر :

مریم معتمد پویا

چه روایت تأثیرگذاری! اینکه بعد از این همه سال، ترسی به اون ریشه‌داری رو کنار گذاشتید واقعاً الهام‌بخشه. خیلی‌ها با چنین خاطره‌ای از بچگی، تا آخر عمر حاضر نمی‌شن سمت اون ترس برن. رانندگی تو جاده‌های کوهستانی جسارت می‌خواد، به‌ویژه وقتی پشتش چنین خاطره‌ای باشه. آفرین به شما که با شجاعت، خودتون رو به چالش کشیدید. حتماً اون لحظه‌ای که از پیچ‌های هراز رد می‌شدید، طعم خاصی از آزادی و رهایی داشت. نوش جانتتون، واقعاً لذت بردم از خوندن این تجربه.

پاسخ
گیس گلابتون

ممنونم... حس می کردم مثل یه پرنده از قفس آزاد شده املبخند

پاسخ
زهرا

چقدر خواندن سفرنامه شما لذت بخش بود خانم دکتر

پاسخ
گیس گلابتون

نظر لطف شماست. متشکرمگل

پاسخ
نرگس

سلام
چه خاطره زیبا و لذت بخشی.در کمال سادگی اما بسیار دلچسب بود. امیدوارم همیشه خوش و خرم باشید...

پاسخ
گیس گلابتون

همچنین شما نرگس خانم نازنینقلب

پاسخ
شادی

سلام
قشنگ بودقلب

پاسخ
گیس گلابتون

نظر لطف شماست. متشکرمگل

پاسخ
عفت حیدری

سلام خانم دکتر جان عالی بود

پاسخ
گیس گلابتون

شما عالی هستین خانم حیدری عزیز و دوست داشتنیقلب

پاسخ
سوده

سلام به گرمی آفتاب از دل کویر و شب های پر ستاره اش..
چقدر خوب..
دل من هم دریا خواست
ان شاء الله همیشه به شادی و سلامتیگل

پاسخ
گیس گلابتون

ایشالا یه سفر عالی به کنار دریا بزودی زود قسمتتون میشه. ممنونم بابت آرزوهای خوبتونگل

پاسخ

برای مو از روش کراتین کردن استفاده می‌کنیم.رستوران نح افتضاح است.در غذای من هم مو بود.کاش وقتی رستورانهای بد رو معرفی می کتید رستورانهای خوب رو هم معرفی کنید.

پاسخ
گیس گلابتون

متشکرم. پس تنها راه چاره برای موهایی شبیه به موهای من کراتین است. رستوران نح خیلی بد بود. حتما اگه به رستوران خوبی برخوردم معرفی خواهم کرد. شما در بابلسر کدوم رستوران باب میل تون هست؟

پاسخ

همان رستوران میزبان

پاسخ
گیس گلابتون

متشکرم

پاسخ
lمعصومه

ممنو از خاطره خوبتونقلب
پیشنهاد من پروتیین تراپی با درصد کمی کراتین هست
تجربه من اینه که اولین بار که کراتین کردم با ریزش موی شدید مواجه شدم و خشکی مو.
ولی چند ماه قبل یه ارایشگر خوب پیدا کردم که موهامو احیا کرد با درصد پایین کراتین و بسیار راضی هستمچشمک

پاسخ
گیس گلابتون

مبارک باشه و ممنونم تجربه تون رو با من سهیم شدینلبخند

پاسخ
خوشبخت.

سلام خانم دکتر عزیز چقدر خواندن خاطراتتان لذت بخشه من الان با خوندن خاطراتتون شارژ شدم با اینکه قبلش کسل بودم،ما زیاد بابلسر میریم چون پدرم ویلا گرفتن چند ساله شهر فوق العاده زیباییه با رودخونه زیبا در وسط شهر من خودمم عاشق بابلسرم همینطور اون بازار پر از رنگ و طعم ترشی و مربا و ماهی و ...میدونین که بهنمیر شهر توت فرنگیه در بهترین زمان هم سفر کردین پدر و مادر منم تازه برگشتن.خانم دکتر یه چیزی که تو دلمه اینکه بشینم باهاتون ساعتها حرف بزنم از توصیه هاتون راهکارهاتون بشنوم خیلی پر از حرفم بعضی وقتا میگم بنویسم براتون ولی نمیدونم از کجا شروع کنم!زود زود برامون بنویسین از روزمرگیاتون من که لذت میبرم🌻

پاسخ
گیس گلابتون

عزیزم من هستید نازنینگل

پاسخ
سوده

با سلام خانم دکتر عزیز رستوران چاشت و نماشون هم غذای خوبی دارند و چاشت فضای بسیار زیبایی هم دارد

پاسخ
گیس گلابتون

خیلی متشکرمگل

پاسخ
سوده

و هر دو بعد محمو آباد هستند

پاسخ
گیس گلابتون

سپاس

پاسخ
ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه