خانم دکتر عزیز، سلام
من زهرا هستم. سال 98 در مورد استقلال مالی ام و اینکه چطور توانستم با استفاده از راهنمایی های شما و مقالات رایگان سایت، به استقلال مالی برسم برایتان نوشتم. خبر خوش آن در وبسایت شما منتشر شد: خبر خوش 210
در پایان آن ایمیل برایتان نوشتم که "میخوام ان تراول صد تومانی را در جعبه یادگاری ها بگذارم و یک اسکناس دیگر به جایش در کیفم بگذارم و امیدوارم یک سال دیگر به شما ایمیل بزنم و عکس این اسکناس جدید و ماجرای محقق شدن رویایم(که الان شده هدفم) را برایتان بنویسم." امروز که برایتان می نویسم می خواهم از آرزوی ساده ای بنویسم که بلاخره محقق شد.
بله، من ان تراول صد تومانی را به حسابم اضافه کردم و به جایش یک اسکناس صد دلاری در کیفم گذاشتم! آن روز ۳۸ ساله بودم. همیشه ارزوی من دیدن و زندگی کردن در سایر نقاط جهان و آشنا شدن با فکر و فرهنگ سایر مردمان بود. زمانی که دانشجوی لیسانس بودم قصد داشتم جهت ادامه تحصیل به کشورهای جهان اول بروم. متاسفانه به دلیل شرایط مالی نامناسب، اشتباهات فردی و مخالفت خانواده موفق نشدم.
آن روز که در 38 سالگی روی آن اسکناس صد دلاری ارزویم را نوشتم، وضعیت مالی و شغلی مناسبی داشتم و کاملا روند رو به رشدی را در ایران برای خودم متصور بودم، اما قلبم چیز دیگری می خواست. من دلم می خواست برای ادامه تحصیل از ایران بروم. مساله من سفر نبود، انچه می خواستم بدانم با زندگی در کشور دیگر برایم به دست می امد. تصمیم گیری اصلا و ابدا ساده نبود. من مجبور بودم تمام انچه که در ایران برای خودم ساخته بودم رها کنم.مجبور بودم تمام انچه با زحمت بسیار به دست اورده بودم را برای ارزویی که تحققش تضمینی نداشت، قمار کنم. مخالفت ها بسیار زیاد بود. اما من تصمیم گرفتم راهی را که دوست دارم انتخاب کنم و تبعات تصمیمم را بپذیرم.
امروز من در حال تحصیل در مقطع فوق لیسانس در یک کشور اروپایی هستم و تولد 40 سالگی ام را در حالی جشن گرفتم که ارزوی 20 سالگی را در 40 سالگی زندگی می کنم. بیان انکه امروز جایی هستم که روزی ارزویش را داشتم بسیار ساده است اما واقعیت انست که من تلاش بسیار زیادی کردم، استرس های زیادی را تحمل کردم، با مخالفت های بسیاری مواجه شدم و چیزهای زیادی را هم از دست دادم. می خواهم بگویم تحقق این رویا دست کم برای من با دشواری های زیادی به دست آمد. من مقاله های مربوط به هدف گذاری را خوانده بودم و در یک جلسه هدف گذاری هم سالها قبل شرکت کرده بودم. من دایم در حال بهتر کردن زندگی ام بودم و با این وجود، این تغییر با زحمت و دردسرهای زیادی همراه بود. امروز هم زندگی دانشجویی ساده ای دارم. تلاش می کنم در شرایط جدید زندگی خودم را بسازم و با تغییرات بسیاری مواجهم اما قلبم شاد است.
مثل همیشه، از شما که تجربیات خود را صمیمانه و خالصانه با ما به اشتراک می گذارید ممنونم. از شما بسیار یاد گرفته ام و برایتان همواره بهترین ها را آرزومندم.
گیس گلابتون: نمیدانم چطور بیان کنم که چقدر به شما افتخار میکنم.
میدانم علاوه بر محدودیت مالی، چه غل و زنجیرهای از طرف خانواده بهپای خانمها هست. میدانم چه جنگها و مبارزههایی کردید که توانستید حصار تنگ محدودیتهای بیهوده خانوادههای ایرانی را بشکنید.
به شما افتخار میکنم.
نوشتید رویای 20 سالگی را در 40 سالگی زندگی میکنید. این حرف، خنجر به قلبم زد، ولی سمت شیرین و روشن این است که دارید رویایتان را زندگی میکنید.
هزار بار درود میفرستم به شما و مطمئنم به همه خواستههای زیبا و عزیزتان برآورده خواهد شد. دعای همه ما گیس گلابتونیها پشت سر شماست.
میبوسم تون؛ گیس گلابتون
دلم میخواد همه شما عزیزان، دعا کنید آرزوی بعدی دوستمون برآورده بشه. میگن دعا وقتی اجابت میشه که آدم از صمیم قلب برای یه نفر دیگه، دعا میکنه. شما برای دوستمون دعا کنین، او هم برای تک تک شما دعا خواهد کرد. اولین دعا از طرف کی این پایین نوشته میشه؟