زندگی من مثل همه مردم، مجموعه‌ای از تلخ و شیرین است، ولی من انتخاب کرده‌ام شیرینی‌های زندگی‌ام را با شما سهیم شوم. هرگز خیال ندارم وانمود کنم هیچ مشکلی در زندگی ندارم و یا هیچ عیبی در رفتار و کردارم نیست. من یک آدم معمولی هستم. اگر بتوانم لحظه‌ای در روز، نور شادی و امید را به قلب شما بتابانم، وظیفه‌ام را در این دنیای زیبا انجام داده‌ام. ریختن چرک آب زندگی بر سر خواننده‌ها، کار ناشایستی است. به نظر من نویسنده‌ای هنرمند است که بتواند امید و شادی را به قلب مردم هدیه کند، وگرنه گله و شکایت از زندگی، کار ساده‌ای است.

مهارت‌های زندگی

مهارت‌های زندگی

برای خانم‌های تحصیل‌کرده

مربی رشد فردی

دکتر آناهیتا چشمه علایی

راهنما


برای باز شدن صفحات بصورت همزمان

کلید ctrl   را پایین نگه داشته

سپس روی لینک کلیک کنید!

ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
دفترچه خاطرات گیس گلابتون
1394/07/28 08:00

دوبی 1392- بخش دوم

بخش اول را اینجا مطالعه کنید

دوشنبه هفت بهمن ۱۳۹۲- صبح

آقای شوشو معتقد بود من در نمایشگاه خسته می‌شوم. به جای آمدن به نمایشگاه، می‌توانم به مراکز خرید بروم. دیدم اصلا خوشم نمی‌آید از کار به این مهیجی کنار گذاشته بشوم. به همین دلیل زود‌تر از او از خواب بیدار شدم. حمام کردم، مو‌هایم را سه شوار کشیدم و لباس مرتبی پوشیدم.

نمایشگاه ساعت ده شروع می‌شد. ولی آقای شوشو بیدار بشو نبود. به رستوران رفتم و از سرپیشخدمت اجازه خواستم قدری غذا برای همسرم به اتاق ببرم. این کار مغایر مقررات است، ولی من یاد گرفته‌ام همیشه به زبان خوش درخواست کنم. در بد‌ترین حالت جواب «نه!» می‌گیرم. اما من همیشه پنجاه درصد شانس رسیدن به خواسته‌ام را دارم.

سرپیشخدمت گفت: «این یک دفعه اشکالی ندارد.» و یکی از گارسون‌ها را با صبحانه به در اتاقم فرستاد. آقای شوشو همچنان خواب بود. من منتظر بیدار شدن همسرم ماندم. طفلکی وقتی بیدار شد، وقت صبحانه خوردن پیدا نکرد
.

از هتل ما تا ایستگاه مترو ده دقیقه پیاده روی بود. دیروز مسیر را امتحان کرده بودیم. ولی چون دیر شده بود، تصمیم گرفتیم با تاکسی به نمایشگاه برویم. چه تصمیم عبثی. ربع ساعتی کنار خیابان ایستادیم، هیچ اثری از تاکسی نبود. چاره‌ای بجز مترو سواری نبود.

وقتی می‌خواستیم سوار مترو بشویم، آقای شوشو تصمیم گرفت از بلیتی که برای سیتی سنتر خریده بودیم، استفاده کنیم. من گفتم: «آن مسیر دو ایستگاه بود. این مسیر پنج ایستگاه است.» گفت: «کی می‌فهمه؟!» من هم نمی‌دانستم کی می‌فهمه ولی به نظرم می‌آمد یک کسی می‌فهمه! به توصیه آقای شوشو گوش دادیم. وقتی به ایستگاه نمایشگاه رسیدیم، گیت خروجی به ما اجازه خروج نداد
!

در سفرهای خارجی همیشه من اول حرف می‌زنم تا مکالمه انگلیسی را تمرین کنم. در تهران این کار را نمی‌کنم. همیشه کنار می‌ایستم تا همسرم با دیگران حرف بزند. آقای شوشو به انگلیسی تسلط کامل دارد و انگلیسی را به لهجه بریتیش صحبت می کند.

طبق قراری که گذاشته بودیم، من با لهجه غلیظ و شیرین پرشین! با غلط‌های فراوان گرامری و با یک لبخند گل و گشاد از این گوش تا آن گوش شروع به مذاکره با مامور گیت خروجی کردم.

مامور با کمال احترام توضیح داد بلیت ما برای این سفر درون شهری شارژ کافی نداشته و از من پرسید
:

-        آیا مطمئن هستید که بدرستی به مامور فروش بلیت گفته‌اید کجا می‌خواهید پیاده بشوید؟

-        حق با شماست. من اشتباه کرده‌ام و به اندازه کافی شارژ نخریده‌ام .

-        صبر کنید تا بلیت شما را شارژ کنم .

-        ببخشید باعث دردسر شما شدم .

-        من از شما معذرت می‌خواهم که معطلتان کرده‌ام .

خداییش از این همه ادب و احترام کفم بریده بود... این‌ها کجایند و ما کجاییم ...

جمعیت عظیمی برای ورود به نمایشگاه صف کشیده بودند. یک ساعتی طول کشید تا رجیستری ما تایید شد و توانستیم وارد نمایشگاه بشویم.




در مورد نمایشگاه می توانید اینجا مطالعه کنید.  اگر به تجارت خارجی علاقه مند هستید،
پیشنهاد می‌کنم پست چگونه در نمایشگاه‌های خارجی شرکت کنید؟ را مطالعه بفرمایید.

ساعت دو بعدازظهر، من از پا افتادم. هنوز یک دهم نمایشگاه را هم ندیده بودیم. به همین دلیل به هتل برگشتم، ولی آقای شوشو به کار خود ادامه داد. از این غرفه به آن غرفه. با این صحبت کن، با آن صبحت کن، کارت ویزیت و کاتالوگ مبادله کن .

من یک بلیت قابل شارژ مترو خریدم. بلیت قبلی یکبار مصرف بود. ماجرای گیس ممدلی و بلیت مترو همچنان ادامه دارد. به همین دلیل باز هم در مورد بلیت مترو تاکید می‌کنم!

در هتل ناهار خوشمزه‌ای خوردم. حمام کردم. قدری کتاب خواندم. خواستم ایمیل‌هایم را چک کنم، معلوم شد آقای شوشو از اینترنت
sign out نکرده و همه شارژ اینترنت هتلمان از بین رفته است. البته فدای سرش. دوباره شارژ خریدم و یک چک میل سریع کردم. باقی شارژ را برای او گذاشتم چون می‌دانستم حسابی با اینترنت کار دارد .

ادامه دارد

نظرات

نظر شما
نام :
پست الکترونیکی :
وب سایت :
متن :

تصویر :

خورشید خانم

گیس گلاب جون بخاطر همین کارات دوستت دارم .بغل
آره واقعا این همه ادب و احترام از اونها و این همه ادعای فرهنگ و ادب از ما . کاش ما هم با رفتارمون ثابت کنیم فرهنگ دیرینه وطنمون رو .

پاسخ
p_j_nodoost

سلام آناهيتاي عزيزم
همه اينايي كه گفتين چقدر شبيه ايرانه.....منم يه روزي تو ايستگاه مترو ميخواستم كارت بزنم و از قضا نگو كه كارتم شارژش تموم شده بوده، مامور ايستگاه يه جوري پريد جلوي من تا مانع از عبور من بشه ، كه منتظر بودم كه حركت بعديش اين باشه كه دستبند بزنه دستم، با صداي بلند گفت:خانم شارژ ندارين!!!
منم حس خلافكاري رو داشتم كه يكي مچشو گرفته....هاج و واج مونده بودم ،تعجب اضطرابگفتم : بله متوجه شدم الان ميرم شارژ ميكنم كارتو....بخاطر همينم هست كه اينجا باجه و كارمند شارژ بليط وجود داره....
من:سوالناراحت
مامور ايستگاه:مغرورنیشخند
هيچي ديگه... راه افتادم رفتم كارت بليطمو شارژ كردم و برگشتم همون كاري كه حتي اگه اون آقاي نسبتا محترم هم اونجانبود بازم انجام ميدادم...
به اميد دنياي بهتر....

پاسخ
meghnatis

گیسو جون حالا فکرش رو بکن این همه ادب و احترام توی دوبی بوده !! ببین دیگه کشورهای اروپایی چیه !!
خدا قسمت همه بکنه که برن و ببینن

پاسخ
ابی چون اسمان

اره بهتره ما هم تو احترام و ادب یه کارهایی بکنیم ، از خودمون شروع کنیم اول به خودمون احترام بذاریم و بعد با شخصیت دیگران درست رفتار کنیم تا این کارمون اپیدمی بشه و ان شاالله جامعه محترمی پرورش بدیم.گل

پاسخ
سارا2014

سلام رسيدن بخير گلامان از دست اين اقايون شوهر من هم همينطوره همه كاراش دقيقه 90 نیشخند

سارا2014
پاسخ
lightblue

سلام خانوم دکتر نازنین، ایام به کامتون
من چند وقت پیش تو سایت شما مطلبی خونده بودم در مورد خطاهایی که لیست بندی فرمونده بودین و اشاره کرده بودین خودتون اون ها رو مرتکب شده بودین تو رابطه با آقای همسر و ماحصل تلاشتون برای بهبود رابطه، جلوگیری از اون خطاهای کلامی- رفتاری بوده
یه پست محشر بود که من چندین بار خونده بودمش اما الان پیداش نکردم هرچی گشتم
خواستم خواهش کنم هروقت زمانشو داشتین لطف کنین لینکشو برام بذارین
از زحمات شما فرشته مهربون سپاسگزارم

پاسخ
سارانگ

خاطره خوبي بود و پر از نكات آموزنده البته... متشكرم

پاسخ
خانمی
http://kisslife.blogsky.com

چه مودب بود آقای مامور!! چه نمایشگاه شلوغی بوده!

پاسخ
تنها1

سلام
میدونم خیلی کار دارید اما بدونید اینجا کسایی مثل من هرروز منتظر شما هستن.عزیزم 2روززه منتظر ادامه هستم.سلامت و شاد باشی

پاسخ
مینا گلی

وقتی قصه هاتونو می خونم کامم شیرین می شه. گلماچ توشون پر حس خوبه.

پاسخ
ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه