زندگی من مثل همه مردم، مجموعه‌ای از تلخ و شیرین است، ولی من انتخاب کرده‌ام شیرینی‌های زندگی‌ام را با شما سهیم شوم. هرگز خیال ندارم وانمود کنم هیچ مشکلی در زندگی ندارم و یا هیچ عیبی در رفتار و کردارم نیست. من یک آدم معمولی هستم. اگر بتوانم لحظه‌ای در روز، نور شادی و امید را به قلب شما بتابانم، وظیفه‌ام را در این دنیای زیبا انجام داده‌ام. ریختن چرک آب زندگی بر سر خواننده‌ها، کار ناشایستی است. به نظر من نویسنده‌ای هنرمند است که بتواند امید و شادی را به قلب مردم هدیه کند، وگرنه گله و شکایت از زندگی، کار ساده‌ای است.

مهارت‌های زندگی

مهارت‌های زندگی

برای خانم‌های تحصیل‌کرده

مربی رشد فردی

دکتر آناهیتا چشمه علایی

راهنما


برای باز شدن صفحات بصورت همزمان

کلید ctrl   را پایین نگه داشته

سپس روی لینک کلیک کنید!

ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
دفترچه خاطرات گیس گلابتون
1394/02/31 19:16

پنج روز تایم اوت-4

بخش سوم را می توانید اینجا بخوانید

روز دوم، 24 اردیبهشت:

صبح زود بیدار می‌شوم که وضعیت ثبت نام‌ها و سایت را بررسی کنم. اینجا وای فای عمومی دارد، ولی فقط ساعت پنج تا شش صبح می‌توانم از وای فای استفاده کنم. بقیه ساعات روز، همه دارند از آن استفاده می‌کنند و سرعت اینترنت به شکل دردناکی پایین است.

 

زمان ورزش است، خیلی خسته‌ام و نمی‌توانم به جمع ورزشکارن بپیوندم. بقیه هم اتاقی‌ها هم خواب هستند. دوباره می‌خوابم. ساعت هشت بیدار می‌شوم. وقتی می‌خواهم از اتاق خارج شوم یکی از هم اتاقی‌ها بیدار می‌شود و اولین حرفی که می زند این است: این اتاق چقدر سرده. قبل از خروج از اتاق پتوی خود را روی او می‌اندازم.

 

هوای خوش صبحگاه، عطر بهارنارج، صبحانه، کلاس درس.

 

کلاس درس با حرفهای منفی آغاز می‌شود. قبلاً دو بار به این طرز صحبت معلم، مؤدبانه و واضح اعتراض کرده بودم. ولی او به کار ناخوشایند خود ادامه می‌دهد. گوشش به اعتراض‌ها بدهکار نیست. دوباره شانه و گردنم درد می‌گیرد. یکی از تکنینک های مدیریت خشم، ترک محل است، ولی خجالت می‌کشم محل را ترک کنم.

 

می‌نشینم و سعی می‌کنم نفسهای عمیق بکشم. ولی مفید نیست، لحظه به لحظه درد شانه‌ام بیشتر می‌شود. این دو ساعت به کندی می‌گذرد. در فاصله تنفس تصمیم می‌گیرم دیگر سر کلاس این آموزگار نروم. زیرا دوبار مؤدبانه اعتراض کرده‌ام و یک بار به شکل کتبی به مقام بالاتر اعتراض نوشتم. اما ترتیب اثری داده نمی‌شود.

 

قرار نیست وجود نازنینم را در معرض حرفهای منفی قرار بدهم. پس سر کلاس نمی‌روم. دم در آنقدر منتظر می‌شوم تا مدت تدریس او تمام شود، سپس داخل کلاس می‌شوم. چه نتیجه خوبی دارد. سرحال و پر انرژی هستم.

 

فکرم درگیر هزار مطلب است. هزار مطلب. بیمارانم مرتب تلفن می‌کنند، دم در مطب می‌آیند، با همسرم تماس می‌گیرند. چطوری هم به کار سایت برسم و هم به کار مطب؟ خدایا! چه کنم؟ زیر بار این همه تقاضا و فشار دارم خرد می‌شوم. خدا را شکر که این همه مورد نیاز هستم. خدا را شکر که وقت ندارم سرم را بخارانم، ولی داغ کرده‌ام. له شده‌ام. چکار کنم؟

 

مرتب به خودم می گویم:

گیس گلابتون! الان همین جا باش! از لحظه لذت ببر! می دانی این پنج روز در واقع time out برای تر و تازه کردن فکر و روح است. پس نگرانی را کنار بگذار. وقتی آشفتگی ذهنی‌ات آرام شود، جواب‌ها خود را نشان می‌دهند. با خود تکار می کنم:

همین حالا! همین جا!

همین حالا! همین جا!

همین حالا! همین جا!

ادامه دارد...

 

 

نظرات

نظر شما
نام :
پست الکترونیکی :
وب سایت :
متن :

تصویر :

mahya gol

خدا رو شکر که انقدر انسان مفیدی هستین
امیدوارم از سفرتون بهره کافی ببرید
سلامت باشین

پاسخ
گیس گلابتون

قلب

پاسخ
ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه