زندگی من مثل همه مردم، مجموعه‌ای از تلخ و شیرین است، ولی من انتخاب کرده‌ام شیرینی‌های زندگی‌ام را با شما سهیم شوم. هرگز خیال ندارم وانمود کنم هیچ مشکلی در زندگی ندارم و یا هیچ عیبی در رفتار و کردارم نیست. من یک آدم معمولی هستم. اگر بتوانم لحظه‌ای در روز، نور شادی و امید را به قلب شما بتابانم، وظیفه‌ام را در این دنیای زیبا انجام داده‌ام. ریختن چرک آب زندگی بر سر خواننده‌ها، کار ناشایستی است. به نظر من نویسنده‌ای هنرمند است که بتواند امید و شادی را به قلب مردم هدیه کند، وگرنه گله و شکایت از زندگی، کار ساده‌ای است.

مهارت‌های زندگی

مهارت‌های زندگی

برای خانم‌های تحصیل‌کرده

مربی رشد فردی

دکتر آناهیتا چشمه علایی

راهنما


برای باز شدن صفحات بصورت همزمان

کلید ctrl   را پایین نگه داشته

سپس روی لینک کلیک کنید!

ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
دفترچه خاطرات گیس گلابتون
1394/09/18 16:12

اولین برف سال 1394

به خاطر سکوت شش هفته ای‌ام عذرخواهی می‌کنم و با وجودی که  خاطره‌های پاییزی‌ام بیات شده ولی منتشرشان می‌کنم. اینجا جایی است که خاطره‌های خوبم را می‌نویسم و با مرور آن‌ها شاد می‌شوم در عین حال تغییرات روحی و ذهنی خودم را مشاهده می‌کنم. این خاطره زمستانی را مطالعه بفرمایید تا سر فرصت بقیه خاطره‌های پاییزی را رو کنم.

 

یکشنبه، 16 آذر ماه، منشی‌ام لپ تاپش را روشن کرد و وااااااای ویندوز بالا نیامد. خودش ویندوز را نصب کرده بود. معطل نکردم. لپ تاپ را زیر بغلم زدم و دویدم به طرف یک مغازه نصب نرم افزار. طرف هم خیلی سریع و ساده دوباره ویندوز نصب کرد. لپ تاپ را که پس گرفتم، دانه‌های سفید برف شروع به باریدن کرد.

 

من هر چهار فصل را دوست دارم. شکوفه‌ها در بهار، گیلاس و زردآلو روی درخت در تابستان، برگهای طلایی پاییز و برف سپید در زمستان... نمی‌توانم هیچ کدام را به دیگری ترجیح بدهم. همه زیبا هستند. هر سال با بارش اولین برف، از خوشحالی پایکوبی می‌کنم. عجب قشنگ است.

 

از آن قشنگ تر امروز صبح  (17 آذر) بود که پنج و نیم صبح از خواب بیدار شدم و دیدم زمین سفیدپوش شده است. من در مقابل این منظره، بکلی دست و پایم را گم می‌کنم. دیگر خوابم نبرد. مثل بچه‌ها مرتب می‌رفتم دم پنجره و سرک می‌کشیدم. انگار سرزمین پریان است. سحر و جادویی چیزی در کار است. ساختمان‌های نیمه کاره، خیابان‌های جارو نشده، زباله‌های پخش شده اطراف سطل آشغال، منظره‌هایی که دلت نمی‌خواهد سرت را از پنجره در بیاوری و چشمت به آن‌ها بیفتد، با بارش برف، تبدیل به دشتی سپید می‌شود. سکوت روزهای برفی را خیلی دوست دارم. سکوتی غلیظ و احترام برانگیز است.

 

زمین بکلی یخزده بود. خیال نداشتم ماشین بیاورم. همراه آقای شوشو راه افتادم. او همیشه بدون صبحانه خانه را ترک می‌کند. یک لیوان شیر و دو خرما خوردم و خودم را به او رساندم. زودتر از همیشه به دفترم رسیدم و مشغول کار شدم.

 

منشی‌ام سروقت آمد. لپ تاپ را تحویل او دادم. تا ظهر داشت نرم افزار پرینتر را روی آن نصب می‌کرد. بالاخره هم نتوانست. فکر کردیم شاید ویندوز نصب شده اشکال دارد. ای وای در  این خیابان‌های یخزده چطوری خودم را به آن مغازه برسانم؟ مغازه‌اش سر کوه است که! وقتی منشی‌ام رفت، ناهارم را خوردم و فکر کردم یک بار هم خودم سعی کنم نرم افزار را نصب کنم. نرم افزار ظرف ده دقیقه نصب شد! انگار لپ تاپه با خانم منشی شوخی‌اش گرفته!

 

و حالا دوباره برف...

یعنی پاییز هم تمام شد! بعـــــــــــــله! تمام شد و رفت. امسال هم پاییز رفت. خدا را شکر که امسال جشن پاییز داشتم. حالا نوبت جشن آدم برفی است! یک برنامه مشتی خواهم چید! حالا ببینید!

نظرات

نظر شما
نام :
پست الکترونیکی :
وب سایت :
متن :

تصویر :

شاینا

من هم پاییز را دوست دارم چون تولدم آذر است.

پاسخ
گیس گلابتون

تولدت مبارک شاینا جون

پاسخ
سارانگ1

هورااااااااااااااا.... جشن آدم برفی!

پاسخ
nahidsa

هیچ وقت خاطرات شما برای ما بیات نمیشه من یک هفتس مرتب سایت رو چک کنم به امید یه مطلب جدید.البته خیلی خوشحالم که در کانال تلگرام و اینستاگرام دارمتونواینجوری انگار همیشه پیشمون هستین.کاش همیشه واسمون بنویسین

پاسخ
گیس گلابتون

ممنونملبخند

پاسخ
چاوان

واقعا ممنون .هزاران هزار بار تشکر از شما به خاطر نوشته های خوبتون

پاسخ
گیس گلابتون

من از شما متشکرمقلب

پاسخ
entertainment

خاطرات شما هیچ وقت بیات شده نیستند!
همیشه طراوت خاصی دارندگل
من که امروز از سر کار برگشته نهار نخورده شروع کردم به خودندنشون!!!نیشخند

پاسخ
گیس گلابتون

مرسی عزیزملبخند

پاسخ
Lotus77

به به.. به به.. جشن آدم برفی. از این آیکون های "چشمان از خوشحالی در حال برق زدن" نیاز دارم خوشحالی م رو ابراز کنملبخند

پاسخ
zj

ماچلبخند

پاسخ
شاینا

یاد برف شیره افتادم. خوش به حال قدیمی ها که چنین چیز خوشمزه ای می خوردند.
گیس گلابتون من علاقه عمیقی به خوردن برف دارم. هر جا می رویم و برف مطمئن و تمیز پیدا کنم مثل لواشک می خورم. دوست دارم یک قابلمه بزرگ برف تمیز توی فریزر نگه دارم و هر وقت خواستم با مربا یا شیره بخورم. اما چه کنم که نمی شود.

پاسخ
برچسب ها : 
ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه