زندگی من مثل همه مردم، مجموعه‌ای از تلخ و شیرین است، ولی من انتخاب کرده‌ام شیرینی‌های زندگی‌ام را با شما سهیم شوم. هرگز خیال ندارم وانمود کنم هیچ مشکلی در زندگی ندارم و یا هیچ عیبی در رفتار و کردارم نیست. من یک آدم معمولی هستم. اگر بتوانم لحظه‌ای در روز، نور شادی و امید را به قلب شما بتابانم، وظیفه‌ام را در این دنیای زیبا انجام داده‌ام. ریختن چرک آب زندگی بر سر خواننده‌ها، کار ناشایستی است. به نظر من نویسنده‌ای هنرمند است که بتواند امید و شادی را به قلب مردم هدیه کند، وگرنه گله و شکایت از زندگی، کار ساده‌ای است.

مهارت‌های زندگی

مهارت‌های زندگی

برای خانم‌های تحصیل‌کرده

مربی رشد فردی

دکتر آناهیتا چشمه علایی

راهنما


برای باز شدن صفحات بصورت همزمان

کلید ctrl   را پایین نگه داشته

سپس روی لینک کلیک کنید!

ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
دفترچه خاطرات گیس گلابتون
1394/09/18 15:36

خرید پاییزه 1394

کمدم را از روپوش و شال‌های کهنه و نامناسب خالی کردم. حالا برای خرید پاییزه آماده هستم. سه تا ست لباس گرم دارم: روپوش، شال و شلوار. خیال دارم یک ست کرم قهوه ای بخرم. کفش و کیفم نو و مناسب است، ولی روپوش، شلوار و شال نیاز دارم. اینطوری چهار تا ست لباس دارم: دو تا رسمی و دو تا نیمه رسمی. همین چهار ست برای تمام دوره فصل سرما کافی است. البته این سلیقه من است، من ساده پوش هستم. این روش برای من خوب کار می‌کند، شاید شما با این شیوه موافق باشید و شاید نباشید.

 

(این پست وسطهای مهر نوشته شده است)

 

از حرفم دور نشوم. تصمیمی می‌گیرم برای خرید به تهران بروم، پس برنامه‌های پنجشنبه را سبک می‌کنم. آقای شوشو می‌گوید:

-           من هم به تهران می‌روم. همراه من بیا.

-          متشکرم، ولی من تنها به تهران می‌روم. با ماشین به ایستگاه متروی فرهنگسرا می‌روم. ماشین را همانجا پارک می‌کنم و به میدان هفت تیر می‌روم. اگر با تو بیایم، کار هر دو نفرمان بهم گره می‌خورد. تو به کار خودت برس و من هم خرید می‌کنم. موقع ناهار اگر هر دو بیکار بودیم با هم ناهار می‌خوریم.

 

او قبول می‌کند. من به همان طریقی که گفتم خود را به میدان هفت تیر می‌رسانم. سر فرصت مانتوها را می‌بینم. وسوسه می‌شوم چند دست مانتو اضافی بخرم، ولی می دانم کار بیهوده ای است، زیرا ست کردن لباس کار ساده ای نیست. اگر یک مانتو بخرم و بعد ندانم با آن چه روسری به سر کنم و یا شلوار مناسب نداشته باشم، باز هم باید خرید کنم. هر جا مانتویی چشمم را می‌گیرد، با دقت نام فروشگاه، طرح مانتو و قیمت آن را یاداشت می‌کنم و به تماشای مانتوها ادامه می‌دهم.

 

بالاخره مانتوی مورد نظرم را پیدا می‌کنم. تا دستم به مانتو می‌خورد، فروشنده مثل جن، جلویم سبز می‌شود و می‌گوید:

-          تن خورش عالیه. سایز بدهم؟

 

از صبح تا به حال بیش از بیست بار است این جمله کلیشه ای را شنیده‌ام: تنخورش عالیه! یعنی چی؟ لباسی که به تن من برازنده است، به تن دیگری زار می زند. لباسی که برای هیکل دیگری مناسب است، برای من زشت و بیقواره است. دفعات قبلی با شنیدن این جمله، لبخند زدم، سر تکان دادم و از مغازه بیرون آمدم، ولی این بار مانتو چشمم را گرفته‌ام. نمی‌گذارم رفتار غیرحرفه‌ای فروشنده، فراری‌ام بدهد. نفس عمیقی می‌کشم و به او می گویم:

-          ممنونم. اجازه می‌دهید سر فرصت لباس‌ها را ببینم، فکر کنم و تصمیم بگیرم؟

 

قاطعانه حرف می‌زنم و مستقیم به چشمان او نگاه می‌کنم. فوری موش می‌شود و گوشه ای می‌رود تا قایم شود. در مغازه چرخ می‌زنم و دو تا مانتو برمی دارم. او را صدا می‌کنم و می گویم:

-          حالا خواهش می‌کنم برای خرید به من کمک کنید. لطفاً سایز مناسب این دو مدل را برایم بیاورید. پشت در اتاق پرو باشید تا اگر سایز مناسب نباشد، آن را عوض کنید.

 

 به حرفم گوش می‌کند و برای پرو مانتو به من کمک می‌کند. شانه‌های مانتو مناسب من است، ولی در ناحیه شکم و باسن به تنم چسبیده. می‌خواهم مانتو را دربیاورم که می‌گوید با جابجا کردن دکمه‌ها می‌شود این مساله را حل کرد.

-          چه کسی دکمه‌ها را جابجا می ند؟

-          خیاط خود ما

-          این کار چقدر طول می‌کشد؟

-          پانزده دقیقه

 

در دلم به آن‌ها آفرین می گویم. فروشنده، روی مانتو محل مناسب دکمه را علامت می زند. می‌خواست شلوار و شال هم به من بفروشد، ولی یک نفر دیگر مسئول فروش شال و شلوار است، او محلم نمی‌گذارد. وقتی می‌بینم کسی به سؤالاتم پاسخ نمی‌دهد، از مغازه خارج می‌شوم. از مغازه بغلی، شال و شلوار می‌خرم و دوباره به مغازه اولی برمی گردم تا روپوشم را تحویل بگیرم.

 

به آقای شوشو زنگ می‌زنم و می گویم کار من تا 15 دقیقه دیگر تمام می‌شود. کار او هم تمام شده است. یک رستوران همان دور و بر پیدا می‌کنیم و غذا می‌خوریم. دلم برای مال‌های دوبی تنگ شده: اجناس متنوع، خوراکی‌های خوشمزه، توالت‌های تمیز، نیمکت‌هایی برای استراحت. مجموعه ای از تمام عوامل بالا، خرید را به تجربه ای شیرین تبدیل می‌کند. حیف و صد حیف از سطح سرویس دهی در ایران.

 

صرفه جوترین خانم ایرانی مجبور است دست کم سالی دو مانتو بخرد، یکی تابستانی و یکی زمستانی. یعنی اگر هر روز لباس تکراری بپوشد و لباس با شستن‌های مکرر، پوسیده نشود، باز هم مجبور است دست کم سالی دو مانتو بخرد. پس فروش مانتو در ایران یعنی داشتن یک معدن طلا، ولی برخورد نامناسب فروشنده‌ها تجربه خرید را دردناک می‌کند.

 

در این نیم روز، من چندین بار شاهد بودم فروشنده‌ها سر همدیگر داد می‌زدند و محیطی متشنج در مغازه‌ها بوجود می‌آوردند. یا خانم و آقای فروشنده دست در دست هم و در فاصله ده سانتی هم ایستاده بودند و به چشم‌های هم خیره شده بودند! نه به آن شوری شوری نه به این بی نمکی.

 

با هم اختلاف دارید؟ دور از چشم مشتری‌ها، حساب‌هایتان را صاف کنید. اصلاً خرخره همدیگر را بجوید، ولی جلوی چشم مشتری دعواهای خود را به نمایش نگذارید. عاشق هم هستید؟ مبارکه انشااله. بعد از ساعت کاری با هم قرار بگذارید، البته قرار گذاشتن با همکار، عملی غیر حرفه ای است و به کسب و کار صدمه می زند. حالا ما سخت نمی‌گیریم، خودتان می دانید و سیاست‌های کاری مغازه‌تان، اما وسط مغازه؟!

 

وقتی مشتری وارد مغازه می‌شود، او  را تحویل بگیرید، ولی مجبورش نکنید زود تصمیم بگیرد. اگر او را تحت فشار بگذارید، واکنش او فرار کردن از مغازه است. گاهی اوقات وارد مغازه که می‌شوم، فروشنده جوری با من رفتار می‌کند که احساس می‌کنم در بازی گرگم به هوا بازی می‌کنم. از هر طرف می‌روم فروشنده با چشم‌های گشاد و دست‌های باز، راه را روی من می‌بندد! من هم تلاش می‌کنم هرچه زودتر از مغازه خارج شوم، چون احساس می‌کنم الان مرا می‌گیرد و حبس می‌کند!

 

حیف است معدن طلا را این قدر دست کم بگیریم. حیف است. به من نگویید فروشنده ای که این طور عمل می‌کند، صاحب مغازه نیست، بلکه کارمند است و کارمندها برای مغازه دل نمی‌سوزانند. ببینید عزیزان دل من، 90% آدم‌های دنیا، کارمند هستند. کارمند بودن هیچ اشکالی ندارد و مانع پیشرفت شما نمی‌شود، مگر این که خودتان جلوی پیشرفت خود را بگیرید. هرجا هستید و در هر سمتی که هستید، خود را صاحب آن کسب و کار بدانید. جوری کار کنید که انگار سرمایه خودتان آنجاست. اینطوری پیشرفت می‌کنید و موقعیت اجتماعی شما بالا می‌رود.

 

 اگر همین الان کارمند هستید، به خاطر داشته باشید، وقتی صاحب کسب و کار ورشکست شود، مجبور است شما را اخراج کند. یعنی درآمد شما، کار شما و گذران زندگی شما در گرو سود بخشی کار صاحب کسب و کار است. پس به او سود برسانید. در کسب و کار می گویند اگر یک کارمند به اندازه ده برابر حقوق خود برای صاحب کسب و کار سود بوجود نیاورد، باید او را اخراج کنید. اگر می‌خواهید عزیز دل صاحب کار خود باشید، به اندازه ده برابر حقوقی که می‌گیرید، سود تولید کنید.

 

 به عنوان یک فروشنده، وقتی مشتری تصمیم دارد خرید کند، به او کمک کنید تا خرید ساده تر و لذت بخش تری داشته باشد. این کار یعنی فروشندگی. اگر الان کارمند هستید و در کار فروش، کلی کتاب و سی دی آموزشی در مورد فروشندگی موفق وجود دارد. فروشندگی را یاد بگیرید تا برای صاحب کار خود مفیدتر باشید.

 

همه ما فروشنده‌های خوب را دوست داریم و با خوشحالی برای خرید دوباره به آن‌ها مراجعه می‌کنیم. حتی به دیگران هم توصیه می‌کنیم از آن‌ها خرید کنند، زیرا همه ما عاشق خرید کردن هستیم. ما از صبح تا شب داریم کار می‌کنیم تا پول بیشتری کسب کنیم و بتوانیم چیزهایی که دوست داریم و یا نیاز داریم بخریم.

 

از برنامه خریدم راضی هستم. اقداماتی که انجام دادم عبارت بودند از:

  1. خالی کردن کمد لباس از لباس‌هایی که کهنه شده، اندازه‌ام نیست، دوستشان ندارم و و و
  2. بررسی لباس‌های مناسبی که الان دارم
  3. تصمیم گیری در مورد رنگ و طرح یک ست لباس
  4. و سپس اقدام به خرید

 

راضی هستم. هرچند الان به خاطر هوای آلوده تهران، کله‌ام به اندازه یک اتاق بزرگ شده و درد می‌کند. حالا نوبت شماست: شما چطوری برای فصل جدید لباس می‌خرید؟

 

 

نظرات

نظر شما
نام :
پست الکترونیکی :
وب سایت :
متن :

تصویر :

behnaz2c

من ادم لباس بازی هستم در واقع هرجا لباس خوبی ببینم که آف خورده و می ارزه می خرمش. همیشه هم از تمامی مدل ها و رنگ ها لباس میخرم. مثلا شلوارهای کتان در چند رنگ، شلوار دمپا، شلوار راسته و شلوار لوله از جنس جین. اینطوری مشکل ست ندارم و اکثر لباسهام با هم ست میشن.

پاسخ
p_j_nodoost

تجربه به من نشان داده که خریدم را زمانی انجام بدهم که به آن شی در آینده نزدیک نیاز دارم یا کلا جزو اقلامی هست که لازم هست داشته باشم ،مثلا تصور میکنم که به یه مهمانی رسمی و مختلط دعوت شده ام و یک بار مرور میکنم چه لباسی برای این مهمانی میخواهم بپوشم و همه داشته ها و نداشته هایم را مرور میکنم و در ذهنم ثبت میشود که من برای چنین مهمانی چه چیزهایی کم دارم ،بنایراین هرگاه که در پاساژی قدم میزنم یا از کنار مغازه ای رد میشوم اگر مورد مناسب،با قیمت معقول دیدم همان موقع خرید میکنم، و آن را با خیال راحت در کمدم جا میدهم ،با این روش من برای هر موقعیت متفاوتی لباس و وسایل لازم رو تو فرصتهای پیش اومده خرید کردم ومثلا وقتی به چنین مهمانی دعوت میشوم دست و پایم را گم نمی کنم و استرس نمی گیرم و از سر ناچاری خرید نمی کنم. ،پیشنهاد میکنم این روش رو امتحان کنید.حتی بعضی دقتها که از یه چیز خاصی خوشم میاد اونو به نیت هدیه خرید می کنم تا وقتی نیاز به هدیه دادن به کسی بود مجبور نشم با استرس برای خرید شال و کلاه کنم .

پاسخ
گیس گلابتون

جالبه... روش خوبی به نظر میاد
ولی من ویندوز شاپینگ نمی کنم و تا وقتی مجبور نشوم به فروشگاه نمی روم. به همین دلیل از این روش بی بهره ام. در موردش فکر می کنم. یکی از تفریحات شیرین هر خانمی ویندوز شاپینگ است. من هم آن را به لیست تفریحاتم اضافه خواهم کرد:)

پاسخ
mahsa.salari.ts@gmail.com

قسمت گرگم به هوا با فروشنده عااااالی بود!!!
منم وقتی فروشنده ها بهم میچسبن و سایه به سایه تعقیبم میکنن توی فروشگاه عصبی میشم و زود فرار میکنم. یبار هم اینقدر عصبی شدم که بهشون گفتم شما فکر میکنید من میخوام اینارو بدزدم؟ با تعجب گفت نه! گفتم پس میشه بذارید تنهایی ببینم! بعد فروشنده رفت تو افق محو شد!
من عادت ندارم بیخودی به مراکز خرید برم. یعنی اصولا ازین کار زیاد لذت نمیبرم. برای خرید کردن باید بدونم چی میخوام، کجاها اونو میفروشن؟ کجا میخوام برم. بعد میرم میخرم میام. معمولا هم تنها میرم یا نهایتا با مادر یا خواهرم. چون ازینکه وقتی میخوام شلوار بخرم همراهم بره همه ی کاسه بشقاب فروشیا و عروسک فروشیارم نگاه کنه خیلی بدم میاد. من باید برم توی پاساژ برای شلوار و فقط توی شلوار فروشیا برم و اگه شلواری که خواستم بود بخرم و زود از محل متواری شم! خنده
برای خرید فصل اول نداشته ها رو شناسایی میکنم. بعد خوب فکر میکنم که چه شکلی و چه جنسی میخوام. بعد براسا تجربه یا دیدن اون لباس تن کسی و ... میرم به مرکز خرید مربوطه
معمولا هم چندتا چیزو باهم نمیخرم چون اینکار باعث میشه به فروشگاهای پراکنده سر بزنم و این کار خسته م میکنه و وقتی خسته میشم نمیتونم خوب تصمیم بگیرم و احتمالا چیزای خوبی نمیخرم

پاسخ
گیس گلابتون

چه جالب! من هم خصوصیات شما را دارم. شما نوشته بودید مجرد هستید. درست یادم مانده؟
اگر مجرد هستید و مایلید ازدواج کنید البته، یاد بگیرید ویندوز شاپینگ کنید. از من به شما نصیحتچشمک

پاسخ
mahsa.salari.ts@gmail.com

بله من مجردم و حق با شماست. وقتی پستای شما رو میخونم میفهمم که یا باید خیلی چیزا رو در خودم تغییر بدم تا ازدواج کنم یا باید به همون رویه قدیم هی بچه بزرگ کنم و تحویل اجتماع بدم!
ولی بزرگترین مانع من اینه که از اینی که هستم راضیم و بهش افتخار میکنم. و میدونم که یه روزی پشیمون میشم. پس سعی میکنم ولی خیلی سخته و پیچیده و ...
میترسم که بیام راه رفتن کبکو یاد بگیرم راه رفتن خودمم یادم بره.
مرسی که مطالب خوب مینویسید برای ماماچ

پاسخ
animani
http://howtobehappy.blogfa.com

چه جالب
من تا یکی دوسال پیش، کلی ویندو شاپینگ می کردم، همه مغازه ها رو چک می کردم
اگه خارج از ایران بودم که هیچی. بدتر.
تازه روی سایت هم کلی مدلهای هوگوباس و رالف لورن رو نگاه می کردم چون خیلی تیپ های خانمانه کاری دارن، اما کم خرید می کردم، مثلا اگه یه پول خوب درآورده بودم، میپریدم و یه چیزی می خریدم که پول هف هضت دهتا مانتو بود. بعد تا یکسال هیچی نمی خریدم !
الان فکر کنم یه دوسالیه که کلا خرید نکردم. ته دلم تصمیم گرفتم هیچی نخرم تا این همه رخت و لباس و کفشو کلاهی که دارم تموم بشن
از همه عجیب تر پالتو خز بلندیه که خریدم به چه قیمتی!!! ولی همینطور مونده نپوشیده.
مریضم؟

پاسخ
گیس گلابتون

خیر شما بیمار نیستید، ولی از روش چهارحساب توانگری استفاده نمی کردید. نمی دانستید قرار است چقدر خرج کنید و کجا و چقدر پس انداز کنید. مدیریت مالی، خرج نکردن نیست. بلکه جای درست خرج کردن است. مدیریت مالی پس انداز کردن همه درآمد نیست، بلکه پس انداز کردن و خرج کردن و لذت بردن از درآمد است.

پاسخ
animani

الان در راستای ازدواج، دوباره شروع کنم به ویندو شاپینگ؟

پاسخ
گیس گلابتون

عزیزدل... کار شما در راستای ازدواج این است که خداحافظ خشم را تمرین کنید، جلسات مشاوره با روانشناس را طی کنید، احساس قربانی بودن را رها کنید. افسردگی را درمان کنید. این کارهای فعلی شما در راستای ازدواج است. چون با هم مشاوره داشتیم و شما را می شناسم عرض کردم.

پاسخ
animani

وای چقدر طولانی
ولی باشه. خداحافظ خشم نیاز به کار با مربی هم داره؟
من تنهایی چند بار انجام دادم اما هنوز خشم دارم

پاسخ
گیس گلابتون

ممنونم. خشم یک احساس طبیعی است. قرار نیست خشم نداشته باشید، بلکه قرار است یاد بگیرید ابراز خشم را مدیریت کنید. بعلاوه دست کم یک سال طول می کشد تا به مهارت مدیریت خشم مسلط شوید. تمرینات را باید هر شب انجام دهید. می توانید با مشاور روانشناس خود هم در این مورد صحبت کنید.

پاسخ
برچسب ها : 
ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه