زندگی من مثل همه مردم، مجموعه‌ای از تلخ و شیرین است، ولی من انتخاب کرده‌ام شیرینی‌های زندگی‌ام را با شما سهیم شوم. هرگز خیال ندارم وانمود کنم هیچ مشکلی در زندگی ندارم و یا هیچ عیبی در رفتار و کردارم نیست. من یک آدم معمولی هستم. اگر بتوانم لحظه‌ای در روز، نور شادی و امید را به قلب شما بتابانم، وظیفه‌ام را در این دنیای زیبا انجام داده‌ام. ریختن چرک آب زندگی بر سر خواننده‌ها، کار ناشایستی است. به نظر من نویسنده‌ای هنرمند است که بتواند امید و شادی را به قلب مردم هدیه کند، وگرنه گله و شکایت از زندگی، کار ساده‌ای است.

مهارت‌های زندگی

مهارت‌های زندگی

برای خانم‌های تحصیل‌کرده

مربی رشد فردی

دکتر آناهیتا چشمه علایی

راهنما


برای باز شدن صفحات بصورت همزمان

کلید ctrl   را پایین نگه داشته

سپس روی لینک کلیک کنید!

ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
دفترچه خاطرات گیس گلابتون
1394/07/28 08:00

دوبی 1392- بخش پنجم

بخش اول را اینجا مطالعه کنید
بخش دوم را اینجا مطالعه کنید
بخش سوم را اینجا مطالعه کنید
بخش چهارم را اینجا مطالعه کنید

چهارشنبه نهم بهمن ماه ۱۳۹۲


روز آخر سفر بود و باید ساعت دوازده اتاق هتل را تحویل می‌دادیم. بعد تا ساعت نه شب ویلان وسرگردان می‌ماندیم. با توجه به تجربه های سفرهای قبلیمان، تصمیم گرفتیم اصلا خودمان را اذیت نکنیم. خرید و پاساژگردی بکلی ممنوع، چون خیلی خسته کننده است.

وقتی داشتم چمدانم را می‌بستم متوجه شدم پالتویم را گم کرده‌ام. ‌‌‌ همان پالتوی قهوه‌ای که معرف حضور همه شماست. کلی دلم سوخت. به خودم گفتم یعنی مجبورم پس از چهار سال یک پالتوی جدید بخرم؟ یک جفت دستکش چرمی نوهم در جیبش بود.

خوشبختانه کاشف به عمل آمد من در بدو ورود به هتل با دیدن آن زوج مهربان مشهدی بقدری مشعوف و شاد شده بودم که پالتویم را در لابی جا گذاشته بودم. آخیش! شما تا ده سال آینده عکس‌های مرا با این پالتو در همین سایت خواهید دید. خیالتان راحت
!

پس از بستن چمدان و تحویل دادن اتاق، قدری زیر آفتاب دراز کشیدیم. بعد برای دیدن فیلم به مرکز تجاری القریر رفتیم. این مرکز تجاری نزدیک هتلمان بود و من در اکتشافات روز قبل سینمای آن را کشف کرده و فیلم «هرکولس» را نشان کرده بودم. چه گندی هم به این اسطوره زیبا زده بودند. اه! اه! فیلم آشغالی بود. ولی خب... فضای سینما... عالی... چه بگویم از صندلی‌های راحت و صدا و تصویر عالی فیلم .

وقت ناهار من گیر دادم که سوشی می‌خواهم. تا بحال سوشی نخورده بودم. در واقع از دیدن آن دچار تهوع می‌شوم، ولی می‌خواستم ببینم که چه مزه‌ای دارد. رفتم و به آشپز ژاپنی گفتم :

-        من تا به حال سوشی نخورده‌ام. می‌خواهم یک دانه امتحان کنم. پولش را می‌دهم، ولی یک پرس نمی‌خواهم، فقط یک دانه .

قبول کرد. جلوی رویم مشغول درست کردن سوشی شد. برنج را پهن کرد، بعد یک ورقه جلبک روی آن گذاشت. بعد تکه‌های ماهی را با سلیقه روی آن چید. این مجموعه را لوله کرد و مثل رولت به سه قطعه برش داد. سه تا سوشی را به من هدیه داد و حاضر نشد هیچ پولی بگیرد.

سه تا سوشی را نگاه کردم. انگار می‌خواستم از ارتفاع هشتصد متری پایین بپرم، همانقدر هیجان و ترس داشتم. سس سویا را روی سوشی ریختم و یکمرتبه تمامش را داخل دهانم چپاندم. بوی گند ماهی خام تمام دهن و دماغم را پر کرد. سعی کردم آن لقمه بدبوی بدمزه را قورت بدهم و در عین حال به آشپز ژاپنی لبخند بزنم و بگویم
:

-        پسر! عجب چیز محشریه! چرا تا حالا سوشی نخورده بودم؟ !

ولی موج تهوع، اجازه اجرای چنین نمایشی را نداد. دستمال را جلوی دهانم گرفتم و تا جایی که می‌توانستم بسرعت از آنجا دور شدم. تا مبادا روی آشپز بالا بیاورم. طفلک آقا ژاپنیه... در چشمانش نومیدی و ناکامی را دیدم... امیدوارم هاراگیری نکرده باشد. تا دو ساعت معده‌ام آرام نگرفت. عجب آشغالی بود. البته با عرض معذرت از تمام سوشی خوران محترم.

خدا را شکر سوشی هم خوردم. مادربزرگم دوستی داشت که سالی چند بار امتحان رانندگی می‌داد و رد می‌شد. افسر راهنمایی رانندگی ازش پرسید: «مادرجان! تو این گواهینامه را برای چی می‌خواهی که با این پشتکار بیست بار امتحان دادی؟» او هم با حاضر جوابی گفت: «می‌خوام وقتی مردم و نکیر منکر از م پرسیدند در این عمر دراز چه کردی؟ جواب بدهم تصدیق رانندگی گرفتم!» افسر هم فوری او را قبول کرد تا از دیدن دوباره روی ماهش راحت بشود. من هم الحمدالله سوشی خوردم که یک جوابی برای نکیر و منکر داشته باشم. والله بخدا
!

قصه ما بسر رسید . با کمال افتخار اعلام می کنم هیچ کدام از ما در طول این سفر جریمه نشدیم:) انگار بالاخره داریم یاد می گیریم چطور با هم خوب تا کنیم و خوش باشیم. خدا را شکر...

نظرات

نظر شما
نام :
پست الکترونیکی :
وب سایت :
متن :

تصویر :

مریم ص

خیلی خندیدم...عالی بود سفرنامه همیشه شاد باشین و منبع شادیه دیگرانقلب

پاسخ
آرزو86

گيسو جونم تبريك هم بابت جريمه نشدن هم پالتوي نو

پاسخ
گل مينا

دلم براي آشپز ژاپني سوخت طفلك با چه ذوقي سوشي هديه داد به شما ناراحت
اما خيلي خوشم آمد از اين همه پشتكار كه به خوردن ماهي خام هم تن دادي گيسو جان تعجب
يعني فقط قصد انجام كاري را بكني خدا هم جلو دارت نيست هااااا نیشخند

پاسخ
تنها1

ایشالله همیشه به سفر و خوشی

پاسخ
خانمی
http://kisslife.blogsky.com

سلام گیس گلابتون . همیشه به شادی باشی پلک من از تصور خوردن ماهی خام هم احساس بدی پیدا کردم چه برسه به خوردنش!! قرص امگا 3 هم بعد خوردنش همین طوره انگار ماهی خام خوردی ولی به شدت خوردن سوشی نیست!!

چه خوب بی جریمه تموم شد ، آفرین: )

پاسخ
خورشید خانم

خندهخیلی قشنگ تعریف میکنید.لذت بردم .ماچ

پاسخ
neda92

سلام.از هیجان طلبیتون لذت بردم.سوشی با مغز های گیاهی رو امتحان کنید.من سوشی دوست دارم ولی نه با ماهی خام.کلا خوردن گوشت خام مطابق ذایقه ی ما ایرانیها نیستلبخند

پاسخ
سمیرا بانو

سلام گیسو جان. خوبی عزیزم؟
ممنون از همه چیزایی که در این مدت ازت یاد گرفتم. یه چند وقتی هست که از مطالبت استفاده میکنم. وظیفه دونستم به خاطرش تشکر کنم. همیشه شاد و سلامت باشی

پاسخ
rose

سلام
خدا رو شکر سفر خوبی داشتید خانم دکترجون.

عکس صفحه اول، مربوط به همسر دلخواه، واقعا عالیه. حتی من رو هم که همسر دلخواهم سالهاست جذب شده، به وجد میاره.
ممنون از این خوش سلیقگی تون.گل

پاسخ
baloot

سلام سر پالتو از همه بيشتر خنديدم شاد باشين هميشه...

پاسخ
سارانگ

آفرين، ازتون ياد ميگيرم. خصوصا در پاراگراف آخر...

پاسخ
elhamkhanom

وااااااااای من که نمی خوام تجربه ش بکنم حتی یه سر سوزن سوشی هم نمی خوامممممممممممموحشتناک

پاسخ
sahara57

وای گیسو جان این ماجرای سوشی خیلی باحال بود، به نظر من سوشی عین کله پاچه است، یعنی یا عاشقش میشی یا ازش متنفر میشی، خود من البته یه استثناء هستم. یعنی زمانی که تو ژاپن بودم از روی ادب و احترام خیلی چیزا از جمله سوشی خوردم که نه می تونم بگم حالم بهم خورده و نا عاشقش شدم. مشکل اینجاست که همش هم ازت می پرسن خوشمزه بود؟! اون آشپز ژاپنی بی نوا هم یه کم بی تجربگی کرده، اگه برای اولین تجربه شما بجای رول جلبک یه سوشی سالمون ساده به شما میداد چنین تجربه وحشتناکی رو نداشتید ;)

پاسخ
zary66

ایشالا همیشه خوش بگذره خانمی

پاسخ
آشتی

خدا رو شکر که اینقدر بهتون خوش گذشته. منم با همسرم باید این جریمه رو قانون کنیم که کمتر عذاب بکشیم! راستی چرا دیگه تمرینات رو انجام نمیدیم؟

پاسخ
مینا گلی

خیلی خندیدم ...ماچ

پاسخ
sepidarsepid
http://sepidaram.blogfa.com/

چه دوست مادر بزرگه بامزه ای، عاشق اینجور پیرزنا هستمقلب
من دوس ندارم تجربش کنم ولی! سوشی رو میگم!

پاسخ
sarashadan

سفرنامه جالبي بود

مرسي كه نوشتي

پاسخ
farzane20

خانم دکتر یعنی محشر بود این سفرنامه تون
معرکه بود کلی خندیدم من خوندم و شوشو هم گوش داد...
تبریک میگم جریمه نشدین..این یعنی موفقیت ...
همیشه به سفر و شادی

پاسخ
jojoo

وای که چقدر بامزه و خوب بود.چقدر خندیدم قلب

پاسخ
DrZeynab

با سلام
بنده از همین تریبون رسما اعلام می‌کنم که به مطالعه این سایت معتااااااااد شدم پلک

پاسخ
madam

سلام گیس گلابتون عزیز.
من همیشه از خوندن خاطراتت جانی دوباره میگیرم.هر پنج بخش این سفرنامه را خواندم عالی بودگلگل

پاسخ
ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه