زندگی من مثل همه مردم، مجموعه‌ای از تلخ و شیرین است، ولی من انتخاب کرده‌ام شیرینی‌های زندگی‌ام را با شما سهیم شوم. هرگز خیال ندارم وانمود کنم هیچ مشکلی در زندگی ندارم و یا هیچ عیبی در رفتار و کردارم نیست. من یک آدم معمولی هستم. اگر بتوانم لحظه‌ای در روز، نور شادی و امید را به قلب شما بتابانم، وظیفه‌ام را در این دنیای زیبا انجام داده‌ام. ریختن چرک آب زندگی بر سر خواننده‌ها، کار ناشایستی است. به نظر من نویسنده‌ای هنرمند است که بتواند امید و شادی را به قلب مردم هدیه کند، وگرنه گله و شکایت از زندگی، کار ساده‌ای است.

مهارت‌های زندگی

مهارت‌های زندگی

برای خانم‌های تحصیل‌کرده

مربی رشد فردی

دکتر آناهیتا چشمه علایی

راهنما


برای باز شدن صفحات بصورت همزمان

کلید ctrl   را پایین نگه داشته

سپس روی لینک کلیک کنید!

ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
دفترچه خاطرات گیس گلابتون
1396/09/18 11:51

تعطیلات شیرین و آرام

تعطیلات 17-15 آذر تعطیلات شیرینی بود. دو هفته قبل از آن من بیمار شده بودم. هفته قبل، آقای شوشو بیمار شده بود. وقتی نوبت به ولادت حضرت رسول رسید، خدا را شکر که هر دو سالم و سرحال بودیم.

 

سه شنبه شب بیدار ماندیم و تا دو صبح فیلم دیدیم: آتش بس دو. فیلم خوبی است. در نتیجه من صبح ساعت ده بیدار شدم. فوری صبحانه خوردیم و زدیم به کوچه باغهای دماوند. دو ساعتی راه رفتیم. از خدا که پنهان نیست، از شما هم پنهان نباشد که می‌خواستیم فقط یک ساعت راه برویم، ولی راه را گم کردیم و توفیق اجباری دو ساعت پیاده روی نصیبمان شد. بعد خریدهای خانه را انجام دادیم. ناهار آماده بود. زرشک پلو با مرغ. ناهار را خوردیم و خوابیدیم. ساعت شش و هفت از خواب بیدار شدیم. خریدها را نصفه نیمه سر و سامان دادیم. کم خوابی و پیاده روی طولانی، باعث شد، خیلی زود از پا بیفتیم.

 

پنجشنبه: آقای شوشو به داروخانه رفت. من بقیه کارهای خانه را سر و سامان دادم. ساعت دوازده با تاکسی به در داروخانه رفتم. همراه آقای شوشو به تهران رفتیم. چند کار اداری کوچک و چند خرید داشتیم. ناهار پیتزا، همبرگر و جوجه سوخاری خوردیم! مثلاً رژیم داریم و خود را از خوراکی‌های خوشمزه محروم کرده‌ایم. ولی دو تا شکمو وقتی باهم بیفتند، رژیم و مژیم را بی خیال می‌شوند. پس از آن، من به خانه برگشتم و آقای شوشو به داروخانه. من بقیه وقتم را صرف نوشتن کردم. نوشتم و نوشتم و نوشتم. خدایا... چقدر نوشتن شیرین است. تا دو صبح کتاب خواندم! تازه با کارآگاه مگره آشنا شده‌ام. وقتی یک کتاب از او گیر می‌آورم، نمی‌توانم زمین بگذارم.

 

جمعه، من یازده از خواب بیدار شدم... از شدت خوابالودگی تلوتلو می‌خوردم. از بس شبها زود می‌خوابم، وقتی دیر می‌خوابم، کل زندگی‌ام بهم می‌ریزد. خوشبختانه بقیه روز عالی بود:

 

  • خرد کردن پیاز برای گوشت چرخ کرده
  • تهیه آب میوه تازه از هویج و کیوی
  • پختن کتلت، سیب زمینی سرخ کرده و سس گوجه فرنگی، ذرت پخته

 

من و آقای شوشو با هم کار کردیم، با هم پختیم و ظرف شستیم. یک فیلم آشغالی و سراسر اکشن هم دیدیم. باقی ساعات شب را کتاب خواندیم. تعطیلات خوبی بود. شیرین، آرام، مفید، شاد. خدایا شکرت.

 

نظرات

نظر شما
نام :
پست الکترونیکی :
وب سایت :
متن :

تصویر :

nazigh

چه تعطیلات جالبی بود خوشم اومد. منم این فیلمو دیدم، الان فهمیم اسمش چیه. فیلم جالبیه! پر از نکات آموزنده برای بهبود زندگی زوج ها. البته کارگردانی و انتخاب بازیگرای اصلیشو دوست ندارم ولی وقتی میده باز میشینم تماشا میکنم. منم تعطیلات رو‌ دوست دارم تو طبیعت بگذرونم، از یه خونه به خونه دیگه رفتنو دوست ندارم مخصوصا دلم میخواد جاهایی برم که تا الان نرفتم. چقدر خوبه که فرصت میکنید بنویسید. منم عاشق کتاب خوندن و نوشتنم ولی هم تایپ ۱۰ انگشتیم خوب نیست هم نوشته هام فعلا به رشد شخصیم محدود شده حتی کتابایی که میخونم در این زمینن. انشاالله که شما و همسری همیشه سلامت و تندرست باشید و هیچ وقت روی بیماری رو نبینید. خوندن این مقاله تو این هوای خوب بهم حال خوشی داد انگار من بودم که این تعطیلات رو گذروندم.‌ فقط متوجه نشدم این کاراگاه مگره کیه. کاش یه توضیح کوتاهی میدادید راجبش. امیدوارم که همیشه دلتون شاد و لبتون خندون باشه و باز هم‌ از این مقاله های با حال واسمون بنویسید

پاسخ
گیس گلابتون

متشکرم. دل شما هم شاد و لبتان خندان باشد. کارآگاه مگره، یک کارآگاه خیالی است. نویسنده ماجراهای کارآگاه مگره، آقای ژرژ سیمنون است.

پاسخ
nazigh

ممنون از توضیحات ماچ

پاسخ
برچسب ها : 
ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه