زندگی من مثل همه مردم، مجموعه‌ای از تلخ و شیرین است، ولی من انتخاب کرده‌ام شیرینی‌های زندگی‌ام را با شما سهیم شوم. هرگز خیال ندارم وانمود کنم هیچ مشکلی در زندگی ندارم و یا هیچ عیبی در رفتار و کردارم نیست. من یک آدم معمولی هستم. اگر بتوانم لحظه‌ای در روز، نور شادی و امید را به قلب شما بتابانم، وظیفه‌ام را در این دنیای زیبا انجام داده‌ام. ریختن چرک آب زندگی بر سر خواننده‌ها، کار ناشایستی است. به نظر من نویسنده‌ای هنرمند است که بتواند امید و شادی را به قلب مردم هدیه کند، وگرنه گله و شکایت از زندگی، کار ساده‌ای است.

مهارت‌های زندگی

مهارت‌های زندگی

برای خانم‌های تحصیل‌کرده

مربی رشد فردی

دکتر آناهیتا چشمه علایی

راهنما


برای باز شدن صفحات بصورت همزمان

کلید ctrl   را پایین نگه داشته

سپس روی لینک کلیک کنید!

ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
دفترچه خاطرات گیس گلابتون
1401/09/28 09:34

استانبول 1401

 

سه‌تایی داشتیم فیلم نگاه می‌کردیم که یکهو تصمیم گرفتیم ببینیم هزینه تور استانبول چقدر می‌شود. فیلم را متوقف کردیم و رفتیم سراغ اینترنت. قیمت تور را دیدیم. هزینه بلیت هواپیما و کرایه یک آپارتمان کوچک را هم دیدیم. خرید تور به‌صرفه‌تر بود. داشتیم برمی‌گشتیم سر دیدن فیلم که من گفتم:

  • چرا همین‌الان تور را نمی‌خریم؟ چه چیزی مانع ماست؟ برای سفر پس‌انداز کردیم و پول کافی داریم.

همسرم جوابی نداشت. من که بازنشسته هستم و وقتم در اختیار خودم. همسرم صاحب داروخانه است و مرخصی‌اش در اختیار خودش. می‌ماند پسرم که هم دانشگاه دارد و هم در درمانگاهی شاغل است. با توجه به برنامه‌های او، برای سه هفته بعد تور خریدیم. در سفر قبلی به استانبول، هتل را نزدیک میدان تکسیم گرفته بودیم. با توجه به این‌که هرروز به جواهر مال می‌رفتیم، این بار تصمیم گرفتیم هتلی نزدیک به جواهر مال بگیریم تا از هزینه رفت‌وآمد کاسته شود.

انتظار قبل از سفر به‌اندازه خود مسافرت، شیرین است. انتظار کشیدیم و انتظار کشیدیم و کم‌کم شیرینی انتظار دلمان را زد! ای خدا! چرا روز موعود نمی‌رسید؟ ما امسال هیچ سفری نداشتیم. حتی دو روز شمال نرفته بودیم. البته خوشبختانه برنامه‌های یک‌روزه طبیعت‌گردی داشتیم، ولی سفر چیز دیگری است. بالاخره انتظارها به سر آمد و روز سفر از راه رسید:

 

دوشنبه- 14 آذر 1401

چهار صبح از خواب برخاستیم و آماده شدیم. پنج صبح از خانه بیرون زدیم. برف می‌آمد و زمین لغزنده بود. مه جاده را فراگرفته بود و دید محدود بود. پسرم آرام و بااحتیاط راند و بدون این‌که آب در دلمان تکان بخورد، ما را به فرودگاه امام رساند. ماشین را در پارکینگ گذاشتیم.

مراحل تحویل بار و پرداخت خروجی و کنترل پاسپورت را پشت سر گذاشتیم. از بوفه چای گرفتیم و همراه ساندویچ پنیر خوردیم. ساندویچ‌ها را در خانه آماده کرده بودیم. قرار بود پرواز ده صبح انجام شود، ولی یک ساعت تأخیر داشت. ساعت یازده پریدیم. پرواز آرامی بود. بیشتر راه را خوابیدیم. ساعت دو به‌وقت استانبول به زمین نشستیم. فرودگاه استانبول بسیار زیبا و بزرگ است. مقایسه فرودگاه امام تهران و فرودگاه استانبول، برای ما ایرانی‌ها دردناک است. ما بغضمان را فروخوردیم و مراحل کنترل پاسپورت و تحویل بار را انجام دادیم. از طرف هتل برایمان مینی‌بوس فرستاده بودند تا ما را به هتل برسانند. تا مسافرین جمع شوند، دوساعتی معطل شدیم. من ساندویچ مرغ هم درست کرده بودم. ساندویچ‌ها را به نیش کشیدیم و قدری ته‌بندی کردیم.

از تهران تا استانبول سه ساعت پرواز داشتیم. از فرودگاه استانبول تا هتل چهار ساعت طول کشید! ساعت شش بعد از ظهر به هتل رسیدیم. هتل چهار ستاره تمیزی بود. همسرم نسبت به تمیزی ملافه‌های هتل بسیار حساس است و معمولاً ملافه تمیز همراه خود می‌آورد و روی تختخواب هتل پهن می‌کند. شاهد تمیزی هتل این‌که همسرم لازم ندید ملافه پهن کند. (توجه دارید که نام هتل را از قصد ننوشتم تا تبلیغ یا ضدتبلیغ نشود) کمی جمع‌وجور کردیم و به‌سوی جواهر مال راه افتادیم. فاصله هتل تا جواهر مال با پای پیاده فقط پنج شش دقیقه بود. هفت شب توانستیم ناهار و شام را یکی کنیم و گرسنگی را فروبنشانیم. دونر کباب خوردیم، جایتان خالی! چه دونر کبابی! به‌به!

جان نداشتیم خرید کنیم. ویترین‌های مغازه‌ها را نگاه کردیم و به هتل برگشتیم. ظرف چند دقیقه از شدت خستگی بی‌هوش شدیم. به‌این‌ترتیب روز اول مسافرتمان به پایان رسید.

 

سه‌شنبه – 15 آذر 1401

تمام‌روز در جواهر مال بودیم. هر دو ساعت استراحت می‌کردیم و با چای یا قهوه یا بستنی، تجدیدقوا داشتیم. روز خوبی بود و خریدهای خوبی داشتیم.

 

چهارشنبه – 16 آذر 1401

سفر قبلی نفری یک استانبول کارت خریده بودیم. استانبول کارت، کارتی که با آن هزینه استفاده از وسایل نقلیه عمومی را می‌پردازید و تا سه سال اعتبار دارد. در مترو کارت‌ها را شارژ کردیم. سوار با خط M2 به ایستگاه Vezneciler رفتیم. از آن ایستگاه تا بازار بزرگ استانبول ده دقیقه راه است. پرسان پرسان راه را پیدا کردیم.

نمی‌دانم کتاب هیپی نوشته پائولو کوئیلو را خوانده‌اید یا خیر. پائولو کوئیلو در دوران جوانی هیپی بود. او به آمستردام سفر می‌کند. آنجا با دختری هلندی آشنا می‌شود و همراه او سوار بر اتوبوس مسافرتی هیپی‌ها، به‌سوی نپال راه می‌افتد. پائولو سفر را به پایان نمی‌رساند، زیرا وقتی به استانبول وارد می‌شود به‌قدری شیفته این پایتخت قدیمی می‌گردد که همان‌جا می‌ماند تا با صوفیان دمخور شود. در کتاب هیپی چنان از بازار بزرگ استانبول، عطرها و رنگ‌هایش، قهوه‌خانه‌های دنج و دل‌نشینش حکایت شده که برای دیدن بازار بزرگ استانبول بی‌تاب بودم. البته بازار بزرگ تهران هم از بازارهای سنتی و زیبای دنیاست. راستش فکر نمی‌کردم بازار استانبول بتواند با بازار تهران رقابت کند.

بالاخره چشمم به جمال بازار بزرگ استانبول روشن شد. نمی‌دانم کدام زیباترند؟ بازار بزرگ تهران یا استانبول؟ هر دو مسقف هستند، با کوچه‌های باریک و پیچ‌درپیچ. هر دو از عطر ادویه آکنده‌اند. بازار استانبول، مسقف است با گنبدها. گنبدهایی به رنگ سفید و منقوش به نقش‌های آبی. قدم‌به‌قدم قهوه‌خانه دارد. ما در قهوه‌خانه‌ای نشستیم و قهوه و چای نوشیدیم. قهوه‌خانه حجره‌ای کوچک بود با دیوارهای آجری. آجرهایی که صدها سال قدمت داشتند. میزها و صندلی‌هایش چوبی و لهستانی بود. سفارش هرکدام ما را در سینی کوچکی آوردند: یک فنجان قهوه و یک استکان آب و یک‌تکه راحت‌الحلقوم خوشمزه روی سینی کوچک قرار داشت. پدر و پسر چای نوشیدند، ولی من قهوه ترک سفارش دادم. چای را در استکان کمر باریک آوردند. استکان کمر باریکی که داخل یک لیوان قرار داشت. به‌این‌ترتیب هم کمر باریک استکان را می‌دیدی و هم دستت به خاطر تماس با استکان داغ نمی‌سوخت. خواستیم از آن استکان‌ها بخریم، دانه‌ای هفتصد هزار تومان بود! در بازار قدم زدیم و در کوچه‌پس‌کوچه‌هایش گم شدیم. ادویه‌های رنگارنگ، صنایع‌دستی زیبا، طلاجات... دلمان می‌خواست روزها در آنجا گم شویم، حیف که نمی‌شد.

تصور می‌کنم تفاوت عمده بین بازار بزرگ تهران و استانبول در این است که بازار بزرگ تهران، نبض تپنده اقتصاد ایران است، ولی بازار بزرگ استانبول یک محل گردشگری است و بیشتر مغازه‌هایش، فروشگاه‌های سوغاتی فروشی است. در بازار تهران جمعیت عظیمی در حال خریدوفروش هستند، ولی بازار استانبول خلوت است. بازار تهران قهوه‌خانه‌های شیک‌وپیک ندارد، ولی بازار استانبول پر است از قهوه‌خانه‌های زیبا. هر دو بازار زیبا و منحصربه‌فردند، ولی هریک به شیوه خود.

 

از بازار بیرون زدیم. می‌خواستیم به اسکله امینونو برویم و سوار کشتی شویم. ولی گم شده بودیم و نمی‌توانستیم راه را پیدا کنیم. یک‌ساعتی راه رفتیم تا تصادفاً ایاصوفیه را دیدیم. سوار تراموا شدیم و در اسکله پیاده شدیم. ابتدا سوار کشتی کوچکی شدیم که وعده می‌داد با نفری 60 لیره، یک ساعت و نیم ما را در دریا بچرخاند. نیم ساعتی در عرشه نشستیم و به خاطر وزش شدید باد، از سرما خشک شدیم. غیر از ما فقط سه مسافر دیگر سوار کشتی بودند. پولمان را پس گرفتیم و به‌سوی «فری» رفتیم. فری‌ها کشتی‌های بزرگی هستند که مسافرین را با هزینه کم جابجا می‌کنند. در واقع فری‌ها اتوبوس آبی هستند و جزو ناوگان حمل‌ونقل عمومی محسوب می‌شوند. کرایه‌شان با استانبول کارت پرداخت می‌شود، نفری 6 لیره پرداختیم و سوار شدیم. پیش به‌سوی Kadikoy.

فری که سوار شدیم، یک کشتی بزرگ دوطبقه بود، با نیمکت‌های چوبی و بسیار تمیز. چه لذتی داشت تماشای دریا و مرغان دریایی... نیم ساعتی در راه بودیم. از بخش اروپایی ترکیه سوار فری شدیم و در بخش آسیایی پیاده شدیم. کمی در اسکله قدم زدیم و سپس یک رستوران ترکی پیدا کردیم و دونر کباب خوردیم. من که از خوردن دونر کباب سیر نمی‌شوم. پس از صرف ناهار، دوباره سوار فری شدیم و با استانبول کارت، نفری شش لیره پرداختیم و راه برگشت را در پیش گرفتیم. اگر عمری باشد، دفعه بعد که به استانبول بیاییم، اگر هوا گرم باشد، حتماً با تورهای تفریحی به دیدار تنگه بسفر و جزایر پرنسس خواهیم رفت. انشا الله!

پل گالاتا و ماهیگیران را دیدیم و عکس‌های بسیار زیبایی گرفتیم. برای استراحت به هتل برگشتیم. پسرم از ابتدای سفر، کمی سرماخورده بود. باد سرد روی کشتی تفریحی، حسابی مریضش کرد. گلودرد و سرفه داشت و بی‌حال بود. من و پدرش نگران بودیم. سعی کردیم با شربت سینه و قرص مکیدنی و پرتقال و نارنگی کمی اوضاع را بهتر کنیم.

تمام‌روز که مشغول سیر و سیاحت بودیم، ته دلمان شور می‌زد. 16 آذر بود و روز دانشجو. نمی‌دانستیم قرار است چه پیش آید. دل در دلمان نبود. به‌محض رسیدن به هتل و دسترسی به وای فای، اخبار ایران را زیرورو کردیم. هر شب کارمان همین بود. روزها خود را به بی‌خیالی می‌زدیم و سعی می‌کردیم از سفر لذت ببریم، ولی شب‌ها غرق در اخبار ایران می‌شدیم و قلبمان چرکین می‌شد.

گشت خوبی بود، غیر از بیمار شدن پسرمان و وقایع روز دانشجو.

 

پنج‌شنبه – 17 آذر 1401

صبح و عصر را در جواهر مال گذراندیم. بعدازظهر من و همسرم خریدی نداشتیم. برای وقت‌گذرانی تک‌تک مغازه‌ها را بازدید کردیم. شب چمدان‌ها را بستیم و آخرین شب را در استانبول گذراندیم.

 

جمعه – 18 آذر 1401

پروازمان ساعت 14 بود، ولی ترانسفر رایگان 9 صبح دنبالمان آمد. ساعت ده در فرودگاه بودیم. ساعت یازده چمدان‌ها را تحویل دادیم، پاسپورت کنترل انجام شد و به گیت پرواز رفتیم. ماشاالله که این فرودگاه چقدر بزرگ است. الله‌اکبر! متأسفانه پرواز دو ساعت تأخیر داشت. ظاهراً تأخیر بخشی از خدمات هواپیمایی معراج است! نشد با معراج پرواز بی تأخیر داشته باشیم. هفت بعدازظهر به فرودگاه امام رسیدیم. ماشین را از پارکینگ برداشتیم و به خانه آمدیم. سر راه مرغ بریان خریدیم تا به‌عنوان شام و ناهار بخوریم.

سفر ما به پایان رسید. سفر خوشی بود و درنهایت هماهنگی ما سه نفر به‌عنوان یک خانواده. خدایا! هزار مرتبه شکرت که خانواده به این خوبی نصیبم کردی. اوساکریم! نوکرتیم! بار اول که به استانبول سفر کردم، زیاد تحت تأثیر قرار نگرفتم. فکر می‌کردم دیگر استانبول را نخواهم دید، ولی حالا عاشق این پایتخت قدیمی هستم. جنبه‌های مدرن و سنتی آن‌که دوش‌به‌دوش هم وجود دارند، دل‌چسب است. آرامش و سبک‌بالی مردمانش را دوست دارم. استانبول را بانویی آبی‌پوش می‌بینم که گیسویی پریشان و دامنی پرچین دارد. روی تپه بلندی مشرف‌به دریا نشسته و دامنش را دورتادورش پهن کرده. به گردن و گوشها و مچ دستهایش طلا و نقره و جواهر و مروارید آویخته. میان‌سال است، ولی هنوز وجیه و زیباست و بسیار مهمان‌نواز. او آغوشش را برای در برگرفتن فرزندان و مهمان‌هایش باز کرده است. خاک گرم استانبول مرا هم گرفتار عشقش کرده است.

 

انشا الله تک‌تک شما سفرهای خوشی در پیش داشته باشید و حسابی بهتان خوش بگذرد. ممنونم همراهمان بودید.

نظرات

نظر شما
نام :
پست الکترونیکی :
وب سایت :
متن :

تصویر :

firuze

سلام خانم دکتر عزیزم
همیشه به شادی و سفر ان شالله
با تشبیه این بار شما از استانبول موافقم
بانویی آبی بوش که...
حسابی به دلم نشست
گل

پاسخ
گیس گلابتون

مسجد آبی روی تپه ای قرار گرفته. وقتی با کشتی به سویش می روی، مانند خانمی آبی پوش است که دامن پرچینش را اطرافش گسترده... خیلی زیباست.

پاسخ
نجمه عزیزی
http://najmeazizi.ir

از تماشای محبت و لطفی که بین شما و خانواده‌ برقراره اشک به چشمم نشست. از توصیف زیبایی‌های استانبول آن زن زیبای آبی پوش که بغل واکرده سمت همه عزیزانش هم...از وطن‌دردی که هرجای دنیا باشیم رهامون نمیکنه نیز. ممنون که هستید و برامون می‌نویسید.
منم خاطره‌مو از استانبول بگم. سال ۸۸ رفتیم با خانواده. اون موقع پسرم سه ساله بود. دائم توی مسیر نیاز به دستشویی اعلام می‌کرد و گمونم براش تفریح و بازی شده بود. یه روز که با اتوبوس یه گردش دستجمعی می‌رفتیم دوباره اعلام کرد که: چیز! منم می‌دونستم جدی نیست توجه نکردم . در خیالات خودم غرق بودم (وطن‌درد متعلق به ۸۸ :( ) یهو به خودم اومدم دیدم دم‌گرفته که: جیش دارم و جیش دارم همه بیاین جیش دارم...! یه اتوبوس آدم هم برگشتن سمت ما که ته اتوبوس بودیم و دارن این مادر سرخوش و این پسر آوازخون را تماشا می‌کنن و می‌خندن!
کلی با همه خندیدیم و خاطره شد.
راستی نگفتید داخل ایاصوفیه را دیدید یا نه؟

پاسخ
گیس گلابتون

ای جاااااانم... جیش دارم! جیش دارم! نیشخند دفعه قبل داخل ایاصوفیه را دیده بودیم. این بار خیر.

پاسخ
مریم معتمد پویا

گیس گلابتون عزیز، بازار بزرگ استانبول و اون قهوه خانه ای که رفتید رو اونقدر زیبا توصیف کردید که گویی من هم تجربه اش کردم.
ممنونم که تجربیاتتون رو با ما به اشتراک گذاشتید.گل

پاسخ
گیس گلابتون

انشاالله شما بزودی به استانبول سفر خواهید کرد و خودتون در راهروهای پیچ در پیچش قدم می زنید و عطر و طعم قهوه را شخصا حس می کنید. اون موقع، یادی از من بکنید. باشه؟

پاسخ
Letafat

مارو هم با خودتون یه سفر استانبول بردید😘
به به همیشه به مسافرت با دل خوش و سلامتی😍

پاسخ
گیس گلابتون

انشاالله برای شما هم همینطور باشهگل

پاسخ
سارانگ1

اوه چه تعبیر زیبایی از شهر استانبول داشتید. بگدارید من هم به آن فکر کنم؛ آها... برای من استانبول یک زن ماهی فروش در بازار ماهی فروش هاست، پرجنب و جوش و خوش سر و زبان. خوب شد ما را مهمان کردید به سفر زیبایتان، چه سخاوتمندانه... به به انشالله خدا شما را برای خانواده تان و آنها را برای شما حفظ کند. در آخر اینکه، بازنشسته یعنی چه؟ یعنی بازنشیتگی از طبابت؟ یا از چه؟

پاسخ
گیس گلابتون

سارانگ جان، چقدر دلم برایتان تنگ شده. انشاالله شاد و تندرست هستین. تعبیر شما از استانبول چه قشنگه. بله بازنشستگی از طبابت. راستش دیگه دفتر هم نمیرم. در خانه گاهی قلمی می زنم. اوضاع خوبیه.

پاسخ
سارانگ1

سلام به روی ماه شما، دل من هم برای شما خیلی تنگ شده. من خوبم خداروشکر از شرایط زندگیم رضایت کلی دارم… بجز حسرت دوری از عزیزانم، دلتنگی نه، آنها را بارها دیده ام، فقط چیزی شبیه حسرت. می‌توانم حدس بزنم که شرایط خوب و آرامی دارید و چه زیباست. من ترسیدم مثلا از اینجا هم بازنشسته شوید. الحمدلله نوشتن در اینجا، بازنشستگی به آن معنا ندارد دوستتان دارم مشتاق دیدارتان هستم.

پاسخ
گیس گلابتون

چند روز پیش حسابی دلم براتون تنگ شده بود. میخواستم براتون در واتساپ پیام بذارم که باز نشد و نتونستم. وقتی اومدم و دیدم اینجا برام پیام گذاشتین، خیلی خوشحال شدم. خدا رو شکر که اوضاع و احوالتون خوبه. خدا رو شکر. به همسر گرامی هم سلام برسونین. می بوسمتونقلب

پاسخ
ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
Here you can buy Louis Vuitton Bags Replica : Top 5 Tips For Designer Handbag Care Handbags are fashion accessories that women cannot do without. Anytime a woman goes out, she almost always carries a handbag or purse the woman's to carry personal items she need like makeup, credit cards, cash, cellular phones, different items. Women always locate it fun to fit their handbags with the outfits potentially they are wearing. A number of handbag styles to select from which makes shopping for handbags a truly fun and exciting experience. A woman should have at least three handbag styles to complement them her outfits and here're the three best handbag styles every single woman should have. Tote: A tote is often a stylish good reputation a carry-all bag, in order to mention be wrongly identified as a cloth shopping designer handbag. Totes are recognized for transporting larger items that would not ordinarily fit best suited handbag, regarding gym clothes, yoga mats, tennis shoes, newspapers, magazines, and pad-type electronic equipments. Totes also are actually excellent travel items since a good deal can be sandwiched in just. A Clutch handbag is really a small, rectangular evening bag that comes without a handle. If people use carried in your hands and is small, providing room as well as the a woman's small personal items. Women would only carry makeup and other little things in the clutch handbag which can either be casual or chic in kind. These handbags are meant in order to use during formal functions as well as in the days or weeks. They are very convenient to carry because in addition to size additionally come regarding elegant blueprints. Secondly, since handbags include many categories, you ought to choose one that a majority of fits you. The categories of handbags that may get choose are clutch, hobo, tote, wristlet, satchel and shoulder tote. Also, you have to that the handbag you decide can accommodate your should receive. Contact the handbag's manufacturer directly to make sure that specific functions. For example, when the handbag looks appealing, however many details are questionable, such as the color, the manufacturer will give you the chance to confirm if they ever released a handbag of that style. It is actually important to try to to your research on what the handbag you have opted should be similar to. If you have any nearby boutique or department store that carries the handbag you want, you should really be visiting of which. Take along a checklist. even perhaps print out the photos throughout the eBay listing to tote around. If you're plus-sized, go plus-sized as well. Forget cute and diminutive. You are not this proportions-wise; why when your handbag be otherwise? A limited tote, even though it's the loveliest designer handbag to ever grace a catalogue, will only make seem like a truck. Work with your size and work with your bag by going for totes which wider than the regular hobo bag. It's also a choice to get bags with short or medium-length ties. On the online market place you get to see regarding designs too as combinations which include the latest any way you like trends. Acquire to compare the products too before ordering. For happen opt for to buy more than one handbag, almost certainly that may never get a gigantic discount from a wholesaler besides free shipping too. personal handbag, fake designer, fashion handbags, lighter handbag
cartier schmuck replica deutschland van cleef replica Bvlgari B.ZERO1 replica fake bvlgari ring bracelet love Cartier replique cartier love ring replica cartier trinity ring replica cartier love bracelet replica cartier love bracelet replica 1:1 juste un clou replica cartier bracelet replica fake chanel shoes replique louboutin replica gucci shoes louis vuitton wallet replica louis vuitton wallet replica replica louis vuitton wallet replica louis vuitton backpack Bolsos Louis Vuitton outlet louis vuitton sling Bag replica dior replica replica louis vuitton luggage louis vuitton backpack replica louis vuitton duffle bag replica louis vuitton Pochette replica replica louis vuitton wallet replica handbags australia Cartier dupe Armband replica louis vuitton Pochette replica louis vuitton replica men fake louis vuitton gürtel replica handbags in usa replica borse louis vuitton louis vuitton neverfull replica replica borse louis vuitton louis vuitton turkei online chanel tasche fake fake louis vuitton backpack chanel shoes replica louis vuitton imitazioni Best Fake Jordan 1 chanel replica chanel replica replica chanel backpack Fendi Peekaboo replica Sac goyard pas cher sac hermes pas cher Sac chanel pas cher chine imitation sac hermes imitazioni louis vuitton louis vuitton hat replica sac dior pas cher chine imitation louis vuitton fake louis vuitton wallet louis vuitton shoes replica louis vuitton wallet replica fake louis vuitton wallet replica louis vuitton m40780 replica louis vuitton wallet