زندگی من مثل همه مردم، مجموعه‌ای از تلخ و شیرین است، ولی من انتخاب کرده‌ام شیرینی‌های زندگی‌ام را با شما سهیم شوم. هرگز خیال ندارم وانمود کنم هیچ مشکلی در زندگی ندارم و یا هیچ عیبی در رفتار و کردارم نیست. من یک آدم معمولی هستم. اگر بتوانم لحظه‌ای در روز، نور شادی و امید را به قلب شما بتابانم، وظیفه‌ام را در این دنیای زیبا انجام داده‌ام. ریختن چرک آب زندگی بر سر خواننده‌ها، کار ناشایستی است. به نظر من نویسنده‌ای هنرمند است که بتواند امید و شادی را به قلب مردم هدیه کند، وگرنه گله و شکایت از زندگی، کار ساده‌ای است.

مهارت‌های زندگی

مهارت‌های زندگی

برای خانم‌های تحصیل‌کرده

مربی رشد فردی

دکتر آناهیتا چشمه علایی

راهنما


برای باز شدن صفحات بصورت همزمان

کلید ctrl   را پایین نگه داشته

سپس روی لینک کلیک کنید!

ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
دفترچه خاطرات گیس گلابتون
1390/08/20 00:00

ساری- جمعه پنجم مهرماه- بخش اول

بخش قبلی سفرنامه

جمعه پنجم مهرماه

هشت صبح بیدار شدیم و صبحانه خوردیم. باران بند آمده بود. در جاده تندرستی پیاده روی کردیم. هوا بقدری لطیف و شیرین بود که به قول آقای شوشو، ریه های ما متعجب شده بود. ما که هر روز هوای دودآلود تهران را تنفس می کنیم، کجا و چنین هوای تازه و خوشبویی کجا.
داخل محوطه هتل یک امامزاده وجود داشت: جاروکشیده و پاکیزه، آرام و ساکت و روحانی. دقایقی در ایوان آن نشستیم. همین چند لحظه غوطه خوردن در فضای معنوی آنجا به یک عمر می ارزید. چه بهشتی بود. چه بهشتی.

ساعت ده و نیم به هتل بازگشتیم و آقای شوشو گفت زودتر به تهران برگردیم وگرنه در ترافیک گیر می افتیم. اشکم در آمده بود. زود بود که... می دیدم دلتنگی همسرم شروع شده است. همان حالتی که هربار باعث دعوا و دلخوری بین ما می شود. گیر دادن و موعظه کردن هیچوقت کمک نکرده، بلکه میانه ما را بهم زده است. گفتم: "باشه!" و وسایل را جمع کردم. وقتی سوار ماشین شدیم، همسرم ازم پرسید: "دوست داری تو را به بابلسر ببرم؟" بیشتر دوست داشتم در همان هتل زیبا می ماندیم. قول داد که بزودی با پسر به آنجا برخواهیم گشت. هتل سالار دره، زیبا ترین هتلی است که من تابه حال به آن قدم گذاشته ام. دوست دارم بارها به آنجا برگردم.

 

ادامه دارد...

نظرات

نظر شما
نام :
پست الکترونیکی :
وب سایت :
متن :

تصویر :

ساناززجون

ببخشید من خودم البته روان شناسی خوندم
خیلی هم کتاب خوندم
خاطرات شما رو که میخونم همش شما دارید کوتاه میایید که دعوا نشه یعنی زندگی اینه؟
ولی من جایی خوندم خانوم ها باید شفاف بگن
اگر ازدواج اینه که من همش از علائقم بگذرم و حرف همسرم باشه ترجیح میدم در تجرد به سر ببرم ولی من کسایی رو دیدم که خیلی همسرشون حرف خانوم رو گوش میده صرفا برای خوشحال کردنش

پاسخ
admin

ساناز جون
شاید یک خانم مجرد این برداشت را داشته باشد، ولی خانم های متاهل می دانند که داستان این سفر این نبوده است. در ازدواج خوب، یکی میدهی و یکی می گیری. همسرم کارش را تعطیل کرد، هزینه کرد، جا رزرو کرد، رانندگی کرد تا مرا به سفر ببرد. در عوض من هم با امر و نهی سفر را به او تلخ نمی کنم. گاهی او کوتاه می آید و گاهی من.
رابطه زن و شوهر مثل رقص تانگو است. یک قدم جلو می روی، یک قدم عقب می آیی. اگر همیشه یک نفر دیگری را هل بدهد، رقص زیبایی نمی شود. توانستم منظورم را برسانم؟
اگر فکر می کنی همیشه باید حرف تو پیش برود، شاید بهتر باشد به قول خودت در تجرد بمانی.

پاسخ
ladan sh

عزیز دلمقلبقلبقلب
خیلی دوست داشتم ببینمتون!!کاش از نزدیک تر بود

پاسخ
admin

عکسم در سایت هست. من هم دلم می خواهد تو را ببینم. من و همسرم عکاس حرفه ای نیستیم. گاهی عکس خوب می شود و گاهی نه. این بار به بزرگی خودت ببخش.

پاسخ
ازاده

من تا حالا اسم هتل سالار دره رو نشنیده بودم با اینکه شمالی هستم اگر چالوس اومدید به هتل هایت هم یه سر بزنید اینجا هم خیلی قشنگه مخصوصا که رو به دریا هم هست

پاسخ
ساناززجون

من موافق زن سالاری نیستم
ولی تو خونه برای کوچک ترین خواسته ام جنگیدم با خانواده و مردهای زندگیم .
برای من مسافرت فقط یعنی خوردن غذاهای محلی اون شهر خرید لباس محلی
چون گفتید همسرتون ترحیج داد املت بخوره من محلی خودمو جای شما گذاشتم
ولی یه سوال؟ نمیشه مثلا من که خانومم هر چی دوست دارم بخورم و همسرم هر چی دوست داره به هر حال سلیقه ها متفاوته
من میخوام همسرم بدونه من نباید کاری ک اون دوست داره بکنم چیزی که اون دوست داره بخورم منم انسانم با علائق خودم این اشتباه ست؟ شما گفتی تو تجرد بمونم

پاسخ
ساناززجون

من راستی کتاب ازدواج شما رو خریدم
و داشتم کار میکردم ولی شما نوشتی با این افکارت تو تجرد بمون هی داره تو ذهنم تکرار میشه حرف شما و انگیزه مو از دست دادم چیکار کنم؟ ناراحت

پاسخ
admin

آخه نمی شه که هم وسط جاده صبحانه خورد و هم در رستوران! موضوع بزرگی هم نیست.
در هر رابطه ای یاد بگیر که برای چیزهای کوچک کوتاه بیای ولی برای مسائل بزرگ مثل کوه سر موضعت بایستی. تشخیص این که کدام مسئله بزرگ است و کوچک نشان می دهد که چقدر باهوشی.
گل من، تو خودت گفتی که ترجیح می دهی مجرد بمانی، من نگفتم که! یک بار جملات خودت را بخوان.
اگر تهران هستی، یک سر پیش من بیا تا با هم قدری گپ بزنیم و بیشتر با دیدگاه های هم آشنا بشویم.

پاسخ
oranoos24

من كاملا با شما موافقم گيسي جون . تازه به تجربه ديدم كه وقتي از خواسته هاي كوچك ت مي گذري بعد يه مدت كلا همه چيز به خودت تفويض اختيار ميشه . واگه نگذري زندگي ميشه ميدان جنگ
به سريال حريم سلطان نگاه كنيد
رويكردهاي خرم و خديجه رو مقايسه كنيد و ببينيد كدوم به هدفشون مي رسن
خرم هميشه اول ميگه هر چي شما بگيد و تاييد مي كنه . نهايتا اگه مخالفتي داشت به صورت پيشنهاد مي گه . خيلي آروم و ريلكس
خديجه هميشه عصبي و شمشير از رو بسته و مخالفت ...... تا حالا به نتيجه اي هم نرسيده

پاسخ
admin

لی لی جون، من تا حالا خرم و خدیجه را ندیدم. ولی همین است که می گویی. با نرمش می توان آهن را برید. البته نرمشی که با اعتماد به نفس قدرتمند شده باشد. نه نرمش از سر بیچارگی و ضعف.

پاسخ
طراوت

سلام .
خدا رو شکر ک سفر خوش گذشت.امیدوارم من هم بتوانم روزی همسرم را برای رفتن به سفرهای لوکس راضی کنم.
راستی یه سئوال...وقتی 2 نفری به سفر میروید پسر در خانه تنها میماند؟ ناراحت نمیشود؟

پاسخ
admin

طراوت جون حتما مادر یک پسر هجده ساله نیستی وگرنه می دانستی که یک پسر هجده ساله از مسافرت با پدر و مادرش بیشتر ناراحت می شود و از ماندن در خانه خیلی خوشحال!

پاسخ
ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه