زندگی من مثل همه مردم، مجموعه‌ای از تلخ و شیرین است، ولی من انتخاب کرده‌ام شیرینی‌های زندگی‌ام را با شما سهیم شوم. هرگز خیال ندارم وانمود کنم هیچ مشکلی در زندگی ندارم و یا هیچ عیبی در رفتار و کردارم نیست. من یک آدم معمولی هستم. اگر بتوانم لحظه‌ای در روز، نور شادی و امید را به قلب شما بتابانم، وظیفه‌ام را در این دنیای زیبا انجام داده‌ام. ریختن چرک آب زندگی بر سر خواننده‌ها، کار ناشایستی است. به نظر من نویسنده‌ای هنرمند است که بتواند امید و شادی را به قلب مردم هدیه کند، وگرنه گله و شکایت از زندگی، کار ساده‌ای است.

مهارت‌های زندگی

مهارت‌های زندگی

برای خانم‌های تحصیل‌کرده

مربی رشد فردی

دکتر آناهیتا چشمه علایی

راهنما


برای باز شدن صفحات بصورت همزمان

کلید ctrl   را پایین نگه داشته

سپس روی لینک کلیک کنید!

ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
دفترچه خاطرات گیس گلابتون
1393/10/17 20:44

سفری معلق بین دو سال: ۲۰۱۵-۲۰۱۴ (شماره دو)

بخش اول را اینجا بخوانید.

سفر با اتوبوس عالی بود. همسرم تلفن کرد. پرسید: "کجا هستی؟" من نمی‌دانستم. داشتم خودم را براش لوس می‌کردم می‌گفتم یه جایی که چند تا درخت داره و یه تیکه ابر. خانمی که در صندلی جلو نشسته بود برگشت و بهم گفت کجا هستیم. عزیزان دل! اگر مکالمه کسی را گوش ایستاده‌اید دستکم به روی خودتان نیاورید !

 

من دوست دارم با آدم‌ها گپ بزنم. یادتان هست که گفتم به هوای دوست شدن با آدم‌های جدید می‌خواستم یک صندلی بگیرم. فکر کنم کم کم شبیه به میس مارپل بشوم. به همین دلیل از فضولی دوست مان استفاده کردم و سر صحبت را باز کردم. در مورد جایی که می‌خواستم بروم سؤال پرسیدم. یادتان باشد برای باز کردن سر صحبت می‌توانید از سوالاتی که با چگونه - کجا -چطوری استفاده کنید.

What - who - where

فضولی هم نکنید: "از کجا آمدی و به کجا می‌روی؟ چرا می‌خواهی بروی؟" بلکه راهنمایی بخواهید. تعریفی از آن‌ها بکنید. یا نظرشان را در مورد آب و هوا و جایی که عازم آن هستید یا وسیله نقلیه ای که سوارشان هستید بپرسید. دوستانی که از کارگاه "چگونه همسر دلخواه خود را جذب کنید؟" استفاده کرده‌اند با یک تمرین جادویی اجتماعی شدن آشنا شده‌اند. تمرینی که انجام آن چهل روز طول می‌کشد و زندگی شما را بکلی تغییر خواهد داد. امیدوارم از این تمرین بخوبی استفاده کنند.

 

من از آن خانم تعریف کردم و گفتم: "معلوم است شما خانم دقیقی هستید و اینجا را هم خوب می‌شناسید. ممکنه مرا راهنمایی کنید چطوری به ... بروم؟" او و دوستش گفتند خودشان به همانجا می‌روند. ده دقیقه پیاده روی دارد که می‌توانم همراهشان بروم. چند جمله دیگر هم رد و بدل کردیم. ولی وقتی اتوبوس ایستاد قبل از این که من دست و پای خودم را جمع کنم، دیدم دارند ناپدید می‌شوند. دنبالشان دویدم و پرسیدم: "آیا می‌توانم همراهتان بیایم؟ اگر مزاحم هستم فقط راه را نشانم بدهید." گفتند مزاحمشان نیستم و می‌توانم کنار آن‌ها قدم بزنم. در مورد سفر مهیجی که به تهران داشتند و سه شبانه روز خوشی که با دوستانشان گذراندند، برایم تعریف کردند. وقتی به محل مورد نظر من رسیدند، گفتند: "همینجاست!" و بدون هیچ مکثی رفتند. من باز دنبالشان دویدم، ازشان تشکر کردم و برایشان آرزوی روزهای خوشی کردم.

 

همانطور که در پست قبلی نوشتم متاسفانه دختران ما بدون آموزش، در جامعه رها می‌شوند.

 

به آن‌ها یاد نداده‌اند "به مکالمات خصوصی کسی گوش نده. اگر شنیدی به روی خودت نیاور. چون آدم‌ها از فضولی شما خوششان نمی‌آید."

 

ولی به آن‌ها گفته‌اند: "با غریبه‌ها حرف نزن! با غریبه‌ها راه نرو!" بعد از این که آن حرکت فضولانه زشت ازشان سر زد و من بجای مقابله به مثل رفتار خوشایندی نشان دادم، یادشان آمد: "اوه! این غریبه است! نباید با او حرف زد و با او راه رفت." پس سعی کردند مرا جا بگذارند.

 

وقتی من همراهشان رفتم، فهمیدند که همراهی من تا صد قدم آن طرف تر برایشان خطری ندارد. از مصاحبت من لذت بردند و حتی اعتماد کردند و چند مطلب که لازم نبود به غریبه ای بگویند، برایم تعریف کردند.

 

ولی متاسفانه به آن‌ها آموزش داده نشده که شبکه آشنایی خود را توسعه بدهند. تأثیر خوبی از خود به جا بگذارند. آدم‌ها را به یک لبخند مهمان کنند. دست گرمی به دستش بدهند. اگر کارت ویزیت دارند، رد و بدل کنند.

 

متاسفانه آن‌ها با این "ندانستن‌ها"، موقعیت‌های خود را یکی بعد از دیگری از دست می‌دهند. چه در مورد ازدواج چه در مورد پیدا کردن کار و افزایش درآمد. اگر پانزده ثانیه وقت می‌گذاشتند، می‌توانستند تأثیر ماندگار در ذهن من باقی بگذارند. شاید برایشان مفید بود.

 

من به عنوان یک خانم میانسال که معلوم است تحصیلکرده هستم، آن هم وسط خیابان، چه خطری می‌توانستم برایشان داشته باشم؟ در حالیکه آن‌ها کارهای خطرناکی در تهران انجام داده بودند که نوشتن ندارد.

 

راستی ننوشتم کجا رفتم و چرا رفتم. من به مازنداران و برای شرکت در یک سمینار رفتم.

 

(قرار شد مثل یک خانم مودب، بیشتر نپرسید. درسته؟)

ادامه دارد...

نظرات

نظر شما
نام :
پست الکترونیکی :
وب سایت :
متن :

تصویر :

sepidarsepid

گیس گلابتون عزیز ما که میانسال نیست!چشمک

این نکات رو رعایت می کردم ولی توضیح و بیان قشنگ شما خیلی خوب بود و دیگه هیچ وقت این چیزا یادم نمیره.

پاسخ
آن

سلام
دیروز تو مطب دکتر منتظر نشسته بودم ، یکی از هم کلاسی های دران راهنمائی رودیدم خوشحال شدم که خب میشه باهاش حال و احوال کرد و این مدت طولانی انتظار رو کوتاه کرد اینطوری . اون روش اونور بود هی با خودم کلنجار رفتم خب شاید نخواد با من حرف بزنه شاید نخواد من از حا ل و احوالش بدونم . اصلا شاید از من خوشش نمیادخرخونخلاصه یه عالم از این حرفها با خودم گفتم . اخر سر دیگه از بس منتظر شده بودم و هی خمیازه کشیدم دیگه سر صحبت رو باز کردم .
شما خانم فلان نیستی تو مدرسه فلان کنار فلانی می نشستی بعد رفتی مدرسه فلان جا ؟ تعجب کرده بود منو نشناخته بود کلاس میذاشت نمیدونم
یه مقدار من پرسیدم خب چکار میکنی چی خوندی ازدواج کردی چن تا بچه داری و این چیزا ؟ اونم جواب داد و چن سوالی از من پرسید . نیمدونم باز رفت تو خودش . در حالی که نقاط مشترک زیادی داشتیم که از هم بپرسیم . من دوست نندارم به عنوان ادم فضول شناخته بشم .منم دیگه سکوت کردم و هی منتظر شدم هی منتظر شدم تا وقت بگذره .
خمیازه
یا مثلا من شماره موبایل شما رو با تماسی که شما گرفتید داشتم ولی گفتم این فقط بابت یک کار بوده و تمام شد و رفت دلیل نداره من بخوام این شماره رو نگه دارم . در حالی که می تونستم شماره رو سیو کنم شاید اینجوری با شما در ارتباط بیشتری بودم و می تونستم از مصاحبت و دوستی با شما لذت ببرم و شاید این شروع یک رابطه دو سویه خوب میشد . ولی من اینکار رو نکردم.
خب تا کجا ادم باید ادامه بده ؟ چون معتقدم ما ایرانی ها و باز در شهرستان ما واقعا روابط بسته هست . مردم در خودشون فرو رفتن و هی با خودشون کلنجار میرن .آیا باید ادامه بدی تا یخ اش اب شه یا بزاری در حال خودش باشه .گل

پاسخ
گیس گلابتون

ببین آن عزیز
حق با تست.
آدم بزور نمی تواند با آدمها دوست بشود و حرف بزند.
ولی این همه کلنجار ندارد. آدم سر صحبت را باز می کند. به جای کنکاش، آدم می تواند خاطره خوبی که از آن شخص دارد تعریف کند. یا از خاطرات مشترک.
دوست شما در مطب دکتر بود. شاید بشدت بیمار است و نگران. شاید بچه دار نمی شود و دوست ندارد کسی ازش در مورد بچه سوال کند. شاید طلاق گرفته و دوست ندارد در مورد ازدواجش بپرسی. شاید وضع مالی خوبی ندارد و دوست ندارد در مورد بیکاری اش حرف بزند.
ولی همیشه می توانیم موضوعات شیرین برای رابطه برقرار کردن پیدا کنیم.
اگر بخواهیم با آدمها رابطه داشته باشیم.
وگرنه در لاک خود فرو خواهیم رفت. انزوا و تنهایی، بیماری جهان ماست.

پاسخ
pushana

اصلا شاید از ما خوشش نمی آد.مهم اینه که ما سعی کردیم ارتباط برقرار کنیم

پاسخ
zari92

سلام
تو رو خدا نگید میانسال ...

پاسخ
سارانگ1

ازتون یاد می‌گیرم...

پاسخ
عفت

سلام خانم دکتر نازنین من دو سالی هست که مرتبا نوشته های شما را می خوانم و لذت می برم . مترجم کتابهای روانشناسی هستم و از نظرات شما استفاده می کنم. قلمی عالی و روان دارید . ممنونم

پاسخ
گیس گلابتون

شما لطف داریدقلب

پاسخ
pushana

ببخش گیس گلابتون که اینو میگم و مطمءنم موافق نیستی.من حزو این دسته هم نیستم که ناراحتیم به این علت باشه ولی برام ناراحت کننده است که پشت سر یه نفر بگیم فضول و توی روش ازش تعریف کنیم.دوس نداشتمناراحت

پاسخ
گیس گلابتون

ممنونم از توجهت و متشکرم نظرت را نوشتی.
هرچند با هم تفاوت دیدگاه داریم. حتما با من موافقی که تفاوت دیدگاه باعث ترقی و پیشرفت میشه.
کار ایشان فضولی بود و فضولی کار ناشایستی است. من هم از دقت ایشان تعریف کردم. بهش گفتم داری فضولی می کنی و مودبانه.
باز هم از این نظرت را نوشتی متشکرم در آینده هم مرا از نظرات خوبت بی بهره نگذار عزیز دل

پاسخ
pushana

البته از نظر من هم دخالت بی جا بود .حرف من چیز دیگه ای بود.البته من برا هر کسی نظر نمی ذارم وبلاگها و سایتهای گزیده ای رو میخونم و چون انسان متفاوتی هستید و اهمیت دارید نظرم رو نوشتم.

پاسخ
گیس گلابتون

متشکرم که نظرت را نوشتی. خواهش می کنم مرا از نظرات خوبت بی نصیب نگذار

پاسخ
pushana

و البته حرف من چیزی از فن بیان شما کم نمیکنه.آرزوی بهترینها رو دارم.

پاسخ
یاقوت سرخ

گیس گلابتون جان سلام شبت بخیر
من از آدمهایی هستم که زیاد دایره دوستی مو ، گسترش نمیدم.
از آدمهایی که همه جای ایران دوست و رفیق دارن، یا اینکه باهاشون داری توی خیابون راه میری، به سیصد و شصت نفر سلام میکنن بدم میاد...
آدم بسسسسسیار خوش خنده و خوش رویی هستم ولی تا جایی که نیاز نداشته باشم با کسی آشنا نمیشم . مثلا من روزی حدود 1 ساعت در اتوبوسهای درون شهری هستم. عمراً اگه با کسی مگر در حد نیاز حرف بزنم.
مثلا کلاس جدیدی که ثبت نام میکنم تا 4 جلسه اول با کسانی که زودتر از من به اون کلاس میرفتن، فقط در حد سلام، خدافس، خسته نباشی، گلم اون وسیله رو بده و ... حرف میزنم
کم کم باهاشون صمیمی میشم...
به نظرتون کارم درست نیست؟؟
من حس میکنم خیلی پرستیژداره!!

پاسخ
گیس گلابتون

لبخند ممنونم چه سوال خوبی.
من هم دوستان صمیمی کمی دارم. چون آدم درونگرایی هستم. ولی دایره وسیعی از آشنایان دارم.
نمی دونم کار شما کلاس داره یا نه. ولی می دونم صمیمت و دخترخاله شدن با خوشرویی و اجتماعی بودن بکلی متفاوت است. وسیع کردن دایره آشنایی حتما باعث میشه در اجتماع آدم موفق تری باشی.
اگر شما از اینجور آدمها بدت میاد، خوب نمی تونی جزوشان باشی

پاسخ
kafshghermezi

گیس گلابتون امروز یه اتفاقی افتاد که به نظرم من رو خیلی شبیه این دو تا دخترخانوم قصه ی شما کرد :( واقعا از دست خودم ناراحتم اما دیگه پشیمونی فایده ای نداره وباید ازش درس بگیرم(هر چند دیر...)
تو حیاط دانشگاه داشتم به همون حالت شل و ول همیشگی خودم راه می رفتم که یه آقایی از پشت سر بهم گفت خانم شما چه رشته ای هستید؟! من رشته مو گفتم
- لیسانس یا فوق لیسانس؟
- لیسانس
ترم چند؟
-5 چطور؟(این جا دیگه داشتم می ترسیدم! یه کم مکث کردم از اونجایی که احساس خطر می کردم راه رفتنم منقبضانه و حرف زدنمم هم عین آدم نبود! شاید اگر می دونستم یا اطلاع قبلی داشتم احترام بیشتری میذاشتم و مودبانه تر جواب می دادم!(آخه تو کلاس زبان نوشته بود جواب های یک کلمه ای بی احترامیه و باید در قالب جملات بیان شه))
- بعد گفت که منم همین رشته م البته فوق دکترا!!
- من هم از اونجایی که به نظرم رشته مون خیلی سخته و دوسش ندارم همینجور کف کردم و گفتم واووو!!
یهویی گفت موفق باشید و پیچید و رفت!!(شایدم نگفت! شایدم من خیلی خشک برخورد کردم!)
الان من موندم که رفتار درست تو این موقعیت چی بود؟ حس می کنم فرصت بزرگی رو از دست دادم من تو فاز ازدواج نیستم اصلا شاید هم اون آقا مجرد نباشه(تو سنی که دانشجوی فوق دکتراس!) ولی خب الان که زیر پروژه ها داریم له میشیم شاید اگر مکالمه رو بهتر مدیریت می کردم می تونستم ایمیلش رو بگیرم شاید راهنمایی یا کمک می کرد ...
خلاصه که خیلی حس ترس و شوکه شدن و ... دارم. اگر مثلا یه آقایی بود که ازش خوشم می اومد و واقعا نمیخاستم فرصت رو از دست بدم چی؟!؟! از خودم بدم اومد که آموزش ندیده هستم! یه بار نگهبان خوابگاه یه نکته ای رو بهم گفت و گفت از مامانت بپرسی بهت میگه ولی خب من مامانم خودشم بلد نیست که بخاد به من یاد بده! آدم باید این چیزا رو از کجا یاد بگیره؟؟ الان من باید به خودم افتخار کنم که اطلاعات شخصیمو به یه فرد غریبه ندادم و اجازه ندادم یه نفر باهام صحبت کنه!(به نظر خودم افتخار حساب نمیشه!! اما خب اگه برا پدرم تعریف کنم حتما بهم میگه آفرین!) یا باید خودم رو دعوا کنم که مهارت های اجتماعی نداره؟
اگر اون آقا سوالات شخصی می پرسید باید چه جوری جواب می دادم؟ کلا باید چکار می کردم؟:(
یاد جمله ی we dont have good or bad there is trained or untrained افتادم!

پاسخ
گیس گلابتون

به نظرم خودت جواب خودت را دادی. این آقا شاید متاهل بود شاید اصلا اصلا قصد ازدواج نداشت و یا شاید شما او را به عنوان یک همسر نمی پسندیدی، ولی همکلاسی بود و شاید همکاری در آینده.
اطلاعاتی که ازت خواست که شخصی نبود. آن هم وسط حیاط دانشگاه. چه خطری داشت چند کلمه با روی باز حرف زدن؟
اشکالی نداره. همین که تشخیص دادی عالیه. آفرین که به رفتارت توجه می کنی و می خواهی رشد کنی. آفرین

پاسخ
kafshghermezi

از اینکه کامنتم طولانی شد معذرت میخوام
خیلی هیجان زده شدم کلی نوشتم (شما فرض کنید من چن نفرم! جوابی که میدین میرم برا دوستام تعریف می کنم!)

پاسخ
kafshghermezi

خب اگر با روی باز جواب می دادم که منو به رگبار سوالات بسته بود و شاید سوال شخصی هم می پرسید در چنین مواقعی آدم باید چی جواب بده؟

پاسخ
گیس گلابتون

مثلا چه سوال شخصی می پرسید که اینقدر نگرانی؟
چند ساله هستی عزیزم؟

پاسخ
kafshghermezi

نمی دونم الان که فکر می کنم آره سوال شخصی خاصی وجود نداره!
من 20 سالمه! خیلی نوبی بود کامنتم؟نگران

پاسخ
ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه