زندگی من مثل همه مردم، مجموعه‌ای از تلخ و شیرین است، ولی من انتخاب کرده‌ام شیرینی‌های زندگی‌ام را با شما سهیم شوم. هرگز خیال ندارم وانمود کنم هیچ مشکلی در زندگی ندارم و یا هیچ عیبی در رفتار و کردارم نیست. من یک آدم معمولی هستم. اگر بتوانم لحظه‌ای در روز، نور شادی و امید را به قلب شما بتابانم، وظیفه‌ام را در این دنیای زیبا انجام داده‌ام. ریختن چرک آب زندگی بر سر خواننده‌ها، کار ناشایستی است. به نظر من نویسنده‌ای هنرمند است که بتواند امید و شادی را به قلب مردم هدیه کند، وگرنه گله و شکایت از زندگی، کار ساده‌ای است.

مهارت‌های زندگی

مهارت‌های زندگی

برای خانم‌های تحصیل‌کرده

مربی رشد فردی

دکتر آناهیتا چشمه علایی

راهنما


برای باز شدن صفحات بصورت همزمان

کلید ctrl   را پایین نگه داشته

سپس روی لینک کلیک کنید!

ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
دفترچه خاطرات گیس گلابتون
1394/08/11 10:42

اصفهون، نصف جهون-3

بخش اول را اینجا بخوانید
بخش دوم را اینجا بخوانید

پنجشنبه

صبح باز هم از شدت ذوق زدگی از ساعت هفت بیدار بودم و نمی دانستم که با ذوق مرگی ام چه بکنم! سر ساعت نه صبح در میدان نقش جهان بودیم. اول مسجد شاه. وسط مسجد، زیر قبه یک موزاییک سیاه وجود دارد. اگر کسی آنجا بایستد و حرف بزند، صدایش در تمام مسجد به وضوح شنیده می شود.

یکی از مسافرین در آنجا ایستاد و با آوایی خوش الله اکبر گفت و اذان داد. قلب آدم ذوب می شد. آقای شوشو شروع به اشک ریختن کرد. من هم آرام آرام آب دماغم را بالا کشیدم. با حالی خوش آنجا را ترک کردیم و وارد مسجد شیخ لطف الله شدیم.


 

طاق مسجد شیخ لطف الله، به شکلی طراحی شده  که با طلوع آفتاب طرحی از نور را به شکل طاووس بر طاق می بینید . با حرکت خورشید در طول روز، طاووس هم می چرخد. طاووس ...

اروپایی ها در مورد ساعت خورشیدی کلیسای سنتانتین یک رمان نوشته اند، کد داوینیچی، ولی ما در مورد طاووس خورشیدی مسجد شیخ لطف الله چیزی نمی دانیم... روی زمین چهارزانو نشستم و به دیوار تکیه دادم.

از قبه، انرژی طلایی رنگ وارد چاکرای شش می شد، مثل یک مورمور خوشایند. چند سال پیش وقتی برای اولین بار بار که من وارد مسجد شیخ لطف الله شدم، آنقدر آنجا نشستم که خادم مسجد برای تعطیل کردن مسجد، مرا بیرون راند.



 بعد نوبت عالی قاپو بود. در ورودی عالی قاپو، یک رواق چهارگوش وجود دارد که اگر در گوشه رواق بایستی و آرام زمزمه کنی، نفر دیگری که در گوشه مقابل ایستاده، می تواند صدای تو را بشنود، ولی افرادی که همانوقت دارند از وسط رواق می گذرند، هیچ صدایی نمی شنوند. من و آقای شوشو در دو گوشه مختلف رواق ایستادیم و به نجوا حرف زدیم و کلی کیف کردیم و خندیدیم. بعد به طبقه دوم عالی قاپو رفتیم.

 دو دختر جوان برای کارآموزی راهنما شدن در آنجا مستقر بودند. راهنمایی که نمی کردند هیچ، به صدای بلند حرف می زندند و غش و ریسه می رفتند. از سروصدای آنها، امکان بازدید نبود. به آنها چشم غره رفتم.

در واکنش به نگاه من، صدای خنده و غش و ریسه خود را بالاتر بردند. بعد شروع کردند به دنبال هم دویدن و آب بازی. خشم گیس گلابتونی بالا آمد. مستقیم به سراغ شان رفتم و داد زدم: " مردم از آن سر دنیا برای دیدن عالی قاپو به اینجا می آیند و آنوقت شما به در و دیوار اینجا آب می پاشید؟ اسم شما چیست؟ می خواهم به مسئول شما گزارش بدهم." تمام تنم می لرزید.

ترسیدند و اسم خود را نگفتند. ولی من مسئول آنها را پیدا کردم و گزارش کار زشت آنها را دادم. شما که مرا می شناسید. من با خندیدن و شادی مخالفتی ندارم. ولی معتقدم در محل کار، جای جلف بازی نیست. سر کار باید با هوش و حواس کامل دل به کار و خدمت داد. آب بازی در محل آثار باستانی؟ یا بسم الله. آن هم توسط کسی که برای راهنما شدن آموزش دیده است خیر سرش.

برای نوشیدن یک نوشیدنی خنک وارد کافی شاپی در بازار شدیم. جای کوچکی بود که با سلیقه چیده شده بود. من سنکنجبین و خیار نوشیدم و آقای شوشو، شربت بیدمشک و نعنا. یکی از خوراکی هایی که در منو نوشته شده بود، این بود:

هیچی -  دوهزار تومان!

با کنجکاوی در مورد سرویس "هیچی!" که دو هزار تومان هم قیمت دارد، پرسیدم. کافه دار جواب داد که سنت "هیچی" توسط ساموئل بکت گذاشته شده است. آدم ها برای خواندن روزنامه و کتاب یا نوشتن در کافه می نشینند. چیزی هم سفارش نمی دهند، ولی هزینه مختصری برای "هیچی" می پردازند.




بعد از دوپینگ با شربت های خوشمزه ایرانی، نوبت بازدید از بازار اصفهان رسید. بازار مسگرها و صدای کوبش فلز. به یاد مولانا بودم و رقص در بازار مسگرها. مولانا حق داشت. صدای کوبیدن روی مس مثل یک موسیقی کوبشی است. موسیقی کوبشی روی چاکرای یک تاثیر می گذارد. آدم ناخودآگاه به جنبش و بالا و پایین پریدن در می آید. بعد میناکاری ها، منبت ها و پارچه های قلمکار. من دو تا روپوش  نخی قلمکاری شده خریدم.

در مغازه ای که مات و مبهوت زیبایی ساعت های میناکاری شده مانده بودم، به فروشنده گفتم: "شما که دائم وسط این همه قشنگی هستید، سر گیجه نمی گیرید؟"  و بالاخره گز خوشمزه. محصولات سکه، گز را در پوشش شکلات ارائه می دهد. محصولات خوشمزه گز با بسته بندی بسیار زیبا با خارج از  هم صادر می شوند.

ادامه دارد...

 

نظرات

نظر شما
نام :
پست الکترونیکی :
وب سایت :
متن :

تصویر :

مارال

خوشحالم حالت روبه راهه عزيزم.مراقب سلامتيت باش.

پاسخ
جوانه

وای آناهیتا جان از چشمات برق شادی و شیطنت میباره معلومه خیلی خوش گذشته، خدا را شکر.

پاسخ
باران rf

چه سفرنامه زيبا و مهيجيو توروخدا زودتر بقيه اش رو بنويسيد.

پاسخ
نرگس

ان شا الله كه بزودي سلامتي كاملت رو بدست بياري اناهيتاي عزيز لبخند خواندن سفر نامه هم خيلي لذت بخشه اميدوارم سفر هاي بيشتري بري و ما هم سفرنامه هاي بيشتري بخونيم

پاسخ
ستاره سها

لبخندگيس گلابتون عزيزم هميشه دلتون شاد و تنتون سالم باشه .

پاسخ
مهشيد گل

لبخند آناهيتا جان هميشه به گردش. شاد وسلامت باشي عزيزم.
بانو جان من خيلي وقته ه عضو سايت هستم و از قسمت ثروت هم استفاده كردم ولي الان مدتيه كه هر بار نام كاربر و رمز ورود رو وارد ميكنم ارور ميده و ايميلي هم جهت عوض كردن رمز ورودم دريافت نمي كنم. ( قبلن هم كه ايميل ميگرفتم و رمز رو تغيير ميدادم باز هم هرور ميداد.) من دوست دارم از مطالبي كه براي اعضاست دوباره استفاده كنم. لطفن بگو چه كار بايد بكنم؟

پاسخ
گیس گلابتون

مهشید جون لطفا برای من ایمیل بفرست تا برایت آن را درست کنم.

پاسخ
بارانrf

عزیزم امیدوارم خوب باشی و سالم و شاداب و پر انرژی مثل همیشه. خدا رو شکر که جراحی خوبی داشتی و همه چیز به خوبی برگزار شد

پاسخ
ریحانه

سلام عزیزم. خیلی خوش حالم که مسافرت به شهر ما برات خوب بوده.
و خوش حالم که عملت هم خوب پیش رفته.

موفق باشی عزیزم.

راستی؛ آفرین. خیلی خوشم اومد رفتی اون 2 تا دختر راهنمای جلف رو دعوا کردی. دقیقا حرفت درسته و هنوز تو ایرانی جماعت جا نیافتاده که سر کار محل مسخره بازی و از زیر کار در رفتن و بی مسئولیت بودن نیست.

پاسخ
gisfa

خیلی هم عالی...

پاسخ
اندر احوالات

آباجی خیـــــــلی قشنگ نوشتیند آ
لذتشو بردیم
ایشالا زودی زود حالتون بتر می شد
آ دوباره برامون می نویسیدماچ

پاسخ
مرضیه

سلام...
من هنوز نرفتم اصفهان اما از آرزوهامه که به زودی محقق میشهلبخند
چه تغییری کردید؟؟؟متوجه نمیشم...عکسی که اول ازتون دیدیم که الان هم توقسمت گیس گلابتون کیست هست...یه تغییری کردید!!!

پاسخ
گیس گلابتون

مدل موهایم عوض شده. موهایم را رنگ کرده ام. وزن اضافه کرده ام. تغییر زیاد کردم.

پاسخ
حوری

خیلی خوب بوده جاهایی که رفتی . چه عکسای زیبایی عاشق این سماور شدم که بهش تکیه دادی ! خیلی هم خانوم و شیرین و دوست داشتنیه چهرت ... خدا برای همدیگه حفظتون کنه قلب

پاسخ
دارکوب

شنا ابنقدر خوبید که حتی اگه به دیپران نگید بهتون فکر کنند باز هم میفهمند که کی باید بهتون فکر کنند.

پاسخ
جهان سادات

چه خوب که رفتید اصفهان،چه خوب که برامون نوشتید،چه خوب که عکس گذاشتید و چه خوب که با وجود اینکه ترس داشتید به سلامتی عمل کردید.همیشه خوب خوب خوب باشی عزیزم بوسسسسسس

پاسخ
حمید

سلامت باشیدگل

پاسخ
ترنم

خوشحالم که جراحی انجام شد. سلامت باشی

پاسخ
بهارک

ماشاللا اصلا قیافه اتون به سنتون نمیخوره...بیشتر شبیه یه دختر 35 ساله هستید...

پاسخ
گیس گلابتون

چه تعریفیلبخند به به! خدا خیرت بدهدگل

پاسخ
مینا گلی

لبخندخدارو شکر همه چیز مرتبه. ممنون که می نویسید خیلی قشنگن مخصوصا وقتی با عکسه.

پاسخ
نسترن

آناهیتای عزیرخداروشکر که سالم به خانه بازگشتید .آرزوی شادی و سلامتی براتون دارم.

پاسخ
vahideh

سلام عزیزم، خیلی دلم می خواست ببینمتون. عکستونو که دیدم مثل این بود که خودتونو دیدم، دوستون دارم... آرزوی صحت کامل براتون دارم.

پاسخ
sarah

امیدوارم خیلی زود خوب بشید.
اقایی شوشو نسبت به عکس قبلی تپل تر شده چشمک

پاسخ
گیس گلابتون

هر دوی ما حسابی چاق شده ایم!

پاسخ
هستی

ایشالله همیشة تنت سالم و لبت خندون باشه...من با خواهرم رفته بودم مانتو بخرم یهو ساعت و نگاه کردم نة شده بود به خواهرم گفتم واسه سلامتی گیس گلابتون مهربون صلوات بفرستیم

پاسخ
آنوشا

خداروشکر که خوبی خانمی. همیشه به سفر و خوشی عزیزم

پاسخ
خدیجه زائر

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد.........
ماچ

پاسخ
خدیجه زائر

عزیزم چقدر به هم می ایید....لبخندتون جاودانه.......

پاسخ
گیس گلابتون

گل

پاسخ
باران

اینقددددددددددددر قشنگ توصیف می کنی که هوس رفتن به اصفهان به سرم زده :))
حتما به زودی در برنامه هایم می گذارم گل

پاسخ
الی گولو

خدا را شکر عزیزم، همیشه سالم و شاد باشی
من 2 بار اصفهان رفتم بازم دلم میخواد برم، سیر نمیشم از میدون نقش جهان و آثار باستانیش، تو همون دور میدون نقش جهان یک جایی بود که خیلیییییی باحال بود، دوغ با گوش فیل جزء منوهاشون بود، از در و دیوارش همه چی آویزون شده بود، فضاش خیلیییی سنتی بود ، خیلی

پاسخ
بیتا

سلام ... خانم دکترجان .... قدردانتون هستم که انقدر صمیمی مینویسید ... من هم یک نامادری هستم ... فکرنمیکردم زندگی مشترکم با نامادری بودن آغاز شه ولی شد :(.... حرف زیاده ... بعدا اگه شد خصوصی براتون مینویسم ... دوستتون دارم

پاسخ
گیس گلابتون

تو زن شجاعی هستی. بهت افتخار می کنم. نقش دشواری را انتخاب کرده ای. خیلی چیزها در این مسیر یاد خواهی گرفت. هروقت خواستی درددل کنی، من در خدمتت هستم. من خیال دارم از تجربه های نامادری بودنم بنویسم. هنوز برایم سخت است. ولی به نظرم باید فرهنگ ایران را تکانی داد و برچسب های کثیف را از روی نا-مادری پاک کرد. این به صلاح خود بچه هاست. کاش دست به دست من بدهی تا تغییری خوب در جامعه ایجاد کنیم.

پاسخ
بیتا

قربونتون برم .... من که خودم رو نامادری نمیدونستم ، مامان جدید میدونستم ... به ترکی میشه " تزه ماما " ولی دخالت دیگران نذاشن که !! شوهرم هم علیرغم تحصیلات بالاش همکاری با من نکرد و تسلیم خواهر کم سوادش شد ... ایمیلتون رو نمیدونم تا اگه وقت کنین ایمیل بزنیم .... میبوسمتون

پاسخ
ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه