زندگی من مثل همه مردم، مجموعه‌ای از تلخ و شیرین است، ولی من انتخاب کرده‌ام شیرینی‌های زندگی‌ام را با شما سهیم شوم. هرگز خیال ندارم وانمود کنم هیچ مشکلی در زندگی ندارم و یا هیچ عیبی در رفتار و کردارم نیست. من یک آدم معمولی هستم. اگر بتوانم لحظه‌ای در روز، نور شادی و امید را به قلب شما بتابانم، وظیفه‌ام را در این دنیای زیبا انجام داده‌ام. ریختن چرک آب زندگی بر سر خواننده‌ها، کار ناشایستی است. به نظر من نویسنده‌ای هنرمند است که بتواند امید و شادی را به قلب مردم هدیه کند، وگرنه گله و شکایت از زندگی، کار ساده‌ای است.

مهارت‌های زندگی

مهارت‌های زندگی

برای خانم‌های تحصیل‌کرده

مربی رشد فردی

دکتر آناهیتا چشمه علایی

راهنما


برای باز شدن صفحات بصورت همزمان

کلید ctrl   را پایین نگه داشته

سپس روی لینک کلیک کنید!

ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
دفترچه خاطرات گیس گلابتون
  • «چگونه در طبیعت سفر کنید؟» یا «آداب اکوتوریسم»

    «چگونه در طبیعت سفر کنید؟» یا «آداب اکوتوریسم»

  • ساری- کیاسر- باداب سورت-6

    در پمپ بنزین بستنی و یخمک گرفتیم تا گرمازدگیمان کاهش یابد. باورتان می‌شود آدم در زمستان گرمازده شود؟ ما شدیم. البته خیلی خفیف .

  • ساری- کیاسر- باداب سورت-5

    راه خاکی بود، ولی خوب کوبیده شده بود. ما بودیم و ما و تپه‌های زیبا و آسمان بلند. کنار جاده ایستادیم و چای، قهوه، شیرینی و پرتقال خونی خوردیم. آقای شوشو در صحرا قضای حاجت کرد. بهش گفتم: "از بس با من گشتی حسابی لات شده‌ای‌ها. این اولین باری است که چنین حرکتی از تو سر می‌زند." کلی خندید.

     


  • ساری- کیاسر- باداب سورت-4

    شب چنان خوابیدیم که انگار یک جفت خرس به خواب زمستانی فرو رفته‌اند. همانطور که تعریف کردم من یک بار از روی تخت به زمین افتادم. گویا پتوی دونفره را مرتب از روی آقای شوشو می‌کشیدم و همه آن را دور خودم می‌پیچیدم. آن طلفک بیچاره بدون لحاف مانده بود. با تمام این تفاصیل، خوابی عمیق و شیرین را تجربه کردیم .

  • ساری- کیاسر- باداب سورت-3

    بعد از ناهار گفتم: می‌خواهم بخوابم .
    آقای شوشو گفت: من می‌خواهم به جنگل بروم
    !
    خدای من! یعنی ساعت بیولوژیک دو نفر این همه فرق می‌کند؟

    چنان وا رفتم که دلش برای من سوخت. گفت: خب... بریم بخوابیم
    .
    -
    اگر تو خوابت نیاید که عمرا نمی‌گذاری من بخوابم

     

  • ساری- کیاسر- باداب سورت-2

    آقای شوشو از ذوق سفر از ساعت چهار صبح بیدار بود. مرا ساعت پنج صبح بیدار کرد . جمع و جور کردیم و ساعت شش صبح راه افتادیم. تصور کنید در جاده باشید و پیش چشمتان آفتاب طلوع کند... آسمان اول نقره‌ای می‌شود، بعد نارنجی و سپس طلایی و یکباره آبی می‌گردد و همه این معجزه ظرف چند ثانیه رخ می‌دهد... در سکوت پیش رفتیم .

  • ساری- کیاسر- باداب سورت-1

    دلم می‌خواست آخر هفته به جایی برویم که تا به حال نرفته‌ایم. یک مکان خاص مورد نظرم است. وقتی آنجا را به آقای شوشو معرفی کردم، گفت: احساس خوبی نسبت به این سفر ندارد. همانطور که میدانید همسرم در سفر بسیار محتاط است و فقط به جاهایی می‌رود که از مقبولیت آن اطمینان کامل داشته باشد. به خوش بینی من هم هیچ اعتمادی ندارد. دوستانی که سفرنامه هندیجان نامه را خوانده‌اند، بخوبی از تفاوت دیدگاه من و آقای شوشو در مورد سفر باخبرند .

  • جاده می‌خواند مرا هر دم به خویش...

    به جاده زدیم تا جایی جدید را کشف کنیم. وارد جاده‌ای کوهستانی شدیم و در پیچ‌واپیچ جاده پیش رفتیم. آقای شوشو دلش می‌خواست به جاده همیشگی برگردیم. بهش گفتم: "برای چند لحظه فکر کن مارکوپولو هستی. تو قدم به سرزمینی ناشناخته گذاشته‌ای و می‌خواهی جهانی تازه را بشناسی... 

     

  • سفری معلق بین دو سال: ۲۰۱۵-۲۰۱۴ (شماره چهار)

    از خوشی‌های سفر گفتم. از ناخوشی‌هایش هم بگویم. من دوشنبه رودهن را ترک کردم. آقای شوشو از سه شنبه با تب و بدن درد در رختخواب افتاد. بقدری از شنیدن این خبر پریشان شدم که دوستان پرسیدند: "چی شده؟" و من زدم زیر گریه !
  • سفری معلق بین دو سال: ۲۰۱۵-۲۰۱۴ (شماره سه)

    وقتم را طوری تنظیم کرده بودم که قبل از تاریکی به شهر مورد نظرم برسم. وقتی وارد محل اقامتم شدم به مسئولین کمپ گفتم حوله‌ام را جا گذاشته‌ام. آن‌ها لطف کردند و برایم حوله تهیه کردند. وقتی برای یک حوله پرپری قهوه ای بدرنگ چهل هزار تومان پرداخت کردم، فوری به آقای شوشو زنگ زدم و گفتم :

Feed
ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه