زندگی من مثل همه مردم، مجموعه‌ای از تلخ و شیرین است، ولی من انتخاب کرده‌ام شیرینی‌های زندگی‌ام را با شما سهیم شوم. هرگز خیال ندارم وانمود کنم هیچ مشکلی در زندگی ندارم و یا هیچ عیبی در رفتار و کردارم نیست. من یک آدم معمولی هستم. اگر بتوانم لحظه‌ای در روز، نور شادی و امید را به قلب شما بتابانم، وظیفه‌ام را در این دنیای زیبا انجام داده‌ام. ریختن چرک آب زندگی بر سر خواننده‌ها، کار ناشایستی است. به نظر من نویسنده‌ای هنرمند است که بتواند امید و شادی را به قلب مردم هدیه کند، وگرنه گله و شکایت از زندگی، کار ساده‌ای است.

مهارت‌های زندگی

مهارت‌های زندگی

برای خانم‌های تحصیل‌کرده

مربی رشد فردی

دکتر آناهیتا چشمه علایی

راهنما


برای باز شدن صفحات بصورت همزمان

کلید ctrl   را پایین نگه داشته

سپس روی لینک کلیک کنید!

ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
دفترچه خاطرات گیس گلابتون
  • سه روز تعطیلی خرداد ۱۳۹۳

    دختر عمه‌ای دارم که فکر می‌کنم روح مارکوپولو در جسم زنانه او حلول کرده است. به همه جا سفر کرده، البته گویا هنوز قطب جنوب را ندیده است. حتی داشتن یک دختر کوچولو هم او را خانه‌نشین نکرده است.
  • چالوس اردیبهشت ۱۳۹۳

    دوشنبه ۲۲ اردیبهشت ساعت چهار و نیم صبح از خواب بیدار شدیم و ساعت پنج صبح به جاده زدیم. جاده خلوت بود. سفری خاطره انگیز به نرمی و با آرامش آغاز شد .
  • گیس گلابتون در سفر!

    آدم‌های موفق، دکمه خاموش و روشن دارند! یعنی می‌دانند چه موقع باید دست از کار بکشند و استراحت کنند و پس از اینکه شارژ و سرحال شدند، دوباره مشغول به کار شدند .
  • گردشگری با تب و اعمال شاقه!

    از وسطهای هفته شروع به نق نق کردم که «هیچ جا مرا نمی‌بری. کپک زدم تو خونه. روزی دوازده ساعت دارم بیرون از خانه کار می‌کنم، آخر هفته هم دنبال خریدهای خانه می‌دویم. من این هفته می‌خواهم به دامن طبیعت بروم.»
  • گیس گلابتون در بیست و هفتمین نمایشگاه کتاب

    عجب تجربه باحالی! چقدر خوش گذشت! چقدر انرژی گرفتم. یعنی من برای یک سال آینده کوک کوکم. خدایا شکرت. الان متاسفم که چرا سال گذشته موقع رونمایی کتاب «چگونه مغناطیس پول شویم؟» به نمایشگاه نرفته بودم .
  • درهم و برهم نوشت گیس گلابتون

    یک- یکی از جاهای چرخ زندگی من که لنگ می‌زند، «دوست» است .

    در دوران مجردی دوستان مجرد زیادی داشتم و زیاد مهمانی و دورهمی داشتم. پس از ازدواج بعضی از دوستان مجردم به شکل قاطعی مرا از حلقه دوستیشان خط زدند. من هم بعضی‌ها خط زدم. در این چهار سال با چندین زوج رفت و آمد را شروع کردیم که نتیجه اصلا خوب نبود...
  • تعطیلات محشر!

    عمه‌ای داشتم، خدا بیامرز، مثل مادر دومم بود. خیلی دوستش داشتم و دارم. یکی از زیبا‌ترین صفاتش این بود که همیشه در همه کس و همه چیز، بهترین ویژگی‌ها را می‌دید. من که نشنیدم هیچوقت بدگویی یا غیبت کند، نق بزند و غرغر کند. هر سال دست کم سه ماه کنار او زندگی می‌کردم، پس مطمئنم نقش بازی نمی‌کرد. براستی زندگی و مردم را زیبا می‌دید. در مورد هرچی ازش می‌پرسیدی، با صداقت کامل می‌گفت: «محشر بود!» از نظر او همه چیز محشر بود: آدم‌ها، مسافرت‌ها، خاطره‌ها، مهمانی‌ها...
  • بهشت من روی زمین

    خطاب به همسرم (همون آقای شوشو!)
  • مریم و منیژه و نجمه

    می‌خواهم در مورد دو نفر از شاگردان کلاس هدف سال قبل صحبت کنم: مریم و منیژه

    هر دو نفر روز دوشنبه، بی‌خبر از دیگری و به صورت جداگانه به مطبم سر زدند تا خبرهای عالی خود را به گوشم برسانند .
  • شهردار پارک روبروی خانه ما!

    چند وقتی است که من خودم را به مقام شهردار پارک جلوی خانه‌مان منصوب کرده‌ام!


    حالا داستان چیست؟
Feed
ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه