زندگی من مثل همه مردم، مجموعه‌ای از تلخ و شیرین است، ولی من انتخاب کرده‌ام شیرینی‌های زندگی‌ام را با شما سهیم شوم. هرگز خیال ندارم وانمود کنم هیچ مشکلی در زندگی ندارم و یا هیچ عیبی در رفتار و کردارم نیست. من یک آدم معمولی هستم. اگر بتوانم لحظه‌ای در روز، نور شادی و امید را به قلب شما بتابانم، وظیفه‌ام را در این دنیای زیبا انجام داده‌ام. ریختن چرک آب زندگی بر سر خواننده‌ها، کار ناشایستی است. به نظر من نویسنده‌ای هنرمند است که بتواند امید و شادی را به قلب مردم هدیه کند، وگرنه گله و شکایت از زندگی، کار ساده‌ای است.

مهارت‌های زندگی

مهارت‌های زندگی

برای خانم‌های تحصیل‌کرده

مربی رشد فردی

دکتر آناهیتا چشمه علایی

راهنما


برای باز شدن صفحات بصورت همزمان

کلید ctrl   را پایین نگه داشته

سپس روی لینک کلیک کنید!

ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
دفترچه خاطرات گیس گلابتون
  • ساری- جمعه پنجم مهرماه- بخش دوم

    به سمت بابلسر راه افتادیم. کمی جلوتر از هتل تابلوی "محل سنگتراشان" را دیدیم. تمام راه آواز خواندم:

  • آراستگی زنانه یا همان بزک دوزک خودمان!

    این پست از آن اعترافات گیس گلابتونی است که دارم همه شجاعتم را جمع می کنم و آن را می نویسم:


  • حالم خوب نیست، تب دارم و سرگیجه

    پنجشنبه با سردرد و تب از خواب بیدار شدم. تلوتلو می خوردم. قرار کاری ام را بهم زدم. کشان کشان برنج و گوشتی را در قابلمه ریختم. پسر به جای ساعت سه، ساعت دوازده به خانه برگشت. پیش خودم گفتم: "بهتر! قدری کمک می کند." ازش خواستم نیم ساعت دیگر زیر دیگ را خاموش کند تا من بخوابم. ساعت دو که از گرسنگی بیدار شدم و سروقت غذا رفتم، دیدم که چون او هم می خواسته بخوابد، از همان اول زیر دیگ را خواموش کرده است. توضیح داد که غذا پختن کار او نیست. قبول هم نکرد که خاموش کردن زیر دیگ، غذا پختن نیست.
  • پرت و پلاهای یک ذهن تبدار

    یک لحظه یخ می کنم و لحظه بعد خیس عرق می شوم. رمق انجام هیچ کاری را ندارم. فقط هروقت از تشنگی به جان می آیم، لیوانی شیر می خورم یا یک نارنگی پوست می گیرم.

    می دانید محبوب ترین نویسنده من کیست؟
  • کم حوصله و بیجان هستم...

    تمام دیروز را خوابیدم، فیلم تماشا کردم و کتاب خواندم. یعنی جان نداشتم کار دیگری بکنم، ولی احساس مسئولیت بیجای خودم را رها کردم که پدر چه بخورد، پسر چه بخورد. خودم را به دست بیماری سپردم. یک تکه مرغ پخته داشتیم که تنهایی خوردم.
  • آخ جون!

    آخ جون! آقای شوشو دیشب با چشم های سرخ، دماغ فین فینو، صدای گرفته به خانه آمد. سرما خورده.
  • اگر برای فیلم دیدن پول می دادند، من این دو روز خوب پولی در آورده بودم!

    این دو روز به صورت فشرده فیلم دیدم. چون فقط اینطوری می توانم خودم را یک جا بند کنم و تمیزکاری نکنم! در این دوره فشرده در دوره فشرده فیلم دیدن ...
  • شهر مقدس مکه

    این بحث قدری تخصصی است. یکهو در ذهنم بالا آمد.

    اگر بخواهم مقدمه و موخره آن را بنویسم، یک کتاب می شود.

    به همین چند کلمه بسنده می کنم.

  • امروز دو تا از آرزوهایم برآورده شد

    امروز دو تا از آرزوهایم برآورده شد.

    خدایا... هزار بار شکرت

  • با یک خانم باهوش، دانا و موثر آشنا شدم: افسی

    یادتان هست که برای توزیع کتاب یک توفان فکری در سایت راه انداختیم و شما پیشنهادهای خود را نوشتید؟ چه پیشنهادهای خوبی هم بود. من دارم روی تعدادی از همان پیشنهادها فکر و کار می کنم. یکی از بهترین مجموعه پیشنهادها مال "افسی" بود. نظرات دسته بندی او به خوبی نشان می دهد که فردی حرفه ای در کار نشر و توزیع کتاب است....

Feed
ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه