زندگی من مثل همه مردم، مجموعه‌ای از تلخ و شیرین است، ولی من انتخاب کرده‌ام شیرینی‌های زندگی‌ام را با شما سهیم شوم. هرگز خیال ندارم وانمود کنم هیچ مشکلی در زندگی ندارم و یا هیچ عیبی در رفتار و کردارم نیست. من یک آدم معمولی هستم. اگر بتوانم لحظه‌ای در روز، نور شادی و امید را به قلب شما بتابانم، وظیفه‌ام را در این دنیای زیبا انجام داده‌ام. ریختن چرک آب زندگی بر سر خواننده‌ها، کار ناشایستی است. به نظر من نویسنده‌ای هنرمند است که بتواند امید و شادی را به قلب مردم هدیه کند، وگرنه گله و شکایت از زندگی، کار ساده‌ای است.

مهارت‌های زندگی

مهارت‌های زندگی

برای خانم‌های تحصیل‌کرده

مربی رشد فردی

دکتر آناهیتا چشمه علایی

راهنما


برای باز شدن صفحات بصورت همزمان

کلید ctrl   را پایین نگه داشته

سپس روی لینک کلیک کنید!

ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
دفترچه خاطرات گیس گلابتون
  • دارم می روم مشهد

    دارم می روم مشهد. دلم برای مسافرت با قطار تنگ شده بود. یک وقتی برای تان می نویسم آقای شوشو را با قطارهای هند این طرف و آن طرف بردم و چه ماجراهایی داشتیم! کسانی که سوار قطارهای هند شده اند، می دانند وقتی می گویم قطار هندی، یعنی چه! برایتان تعریف خواهم کرد: )))))))))
  • سفرنامه مشهد

    هفده سال پیش، در هنگام تولد پسر، آقای شوشو نذر کرده بود که پسر را به مشهد ببرد. حالا پس از هفده سال آقای شوشو برای عقد یک قرارداد باید به مشهد می رفت و تصمیم گرفت که نذر هفده ساله را ادا کند. این گونه شد که گیس گلابتون و دار و دسته عازم مشهد شدند.
  • برف؟!

    امروز صبح، همسرم داشت لباس می پوشید و من هنوز در تختخواب بودم و خودم را زیر پتو به خواب زده بودم. همسرم گفت: "گیس گلابتون! زمین سفید شده است. چه برفی آمده است!" کلی با هم سر این شوخی بامزه خندیدیم.
  • یک روز شلوغ-1

    به محض بیدار شدن، به آشپزخانه می روم. در فریزر را باز می کنم، بسته حاوی سه ران مرغ یخزده را در می آورم. مرغها را داخل دیگ می اندازم. قدری آب، نمک، شکر، دو مشت آلو، یک قاشق رب گوجه فرنگی به آن اضافه می کنم. زیر دیگ را روشن می کنم. شعله را روی حداکثر می گذارم.

  • یک روز شلوغ-2

    به راه می افتم. بزرگراه حکیم را با دنده یک طی می کنم. یک ساعت طول می کشد تا به محل دلخواه می رسم. پس از پانزده دقیقه گشتن، جای پارک پیدا می کنم. از این پس باید وارد منطقه طرح بشوم. پس سوار تاکسی می شوم.

  • یک روز شلوغ-3

    قبل از سوار شدن به ماشین، یک قوطی ماءالشعیر می خرم. در ماشین می نشینم و شیشه را پایین می کشم تا قطره های باران به صورتم بخورد. ساندویچم را گاز می زنم و ماءاشعیر را جرعه جرعه می نوشم. این روزها ترافیک سنگین است.

  • جشن سپاس

    امروز به یک جشن سپاس دعوت شده ام. کسی که مرا دعوت کرد، حرف بسیار زیبایی زد. او گفت: "روزهای آخر اسفند، ما آنقدر در تدارک سال آینده هستیم که فراموش می کنیم به خاطر سال که گذشت، سپاسگزار و شاکر باشیم. به همین دلیل من از دوستانم خواهش می کنم که روز آخر سال را برای تشکر از همه لحظه های خوش سال گذشته و همه نعمت هایی که دریافت کردیم، دور هم جمع شویم." قلبم لرزید. دیدم من هم دارم همین جشن را برگزار می کنم ... به بهانه چهارشنبه سوری دوستان را به دماوند دعوت کرده ام تا ...
  • چهارشنبه سوری را در در دماوند

    سال ها بود که دلم می خواست مراسم چهارشنبه سوری را در در دماوند برگزار کنم. هر بار به دلیلی موفق نمی شدم. این بار توانستم که حدود بیست نفر را در این مراسم دور هم جمع کنم. امیدوارم سال دیگر جمع بزرگتری باشیم. از صبح سه شنبه ما سه نفر، من و آقای شوشو و پسر، مشغول به کار شدیم. خانه و باغ را جارو و پارو کردیم. من توالت و آشپزخانه را سابیدم. مهمانها از ساعت سه بعدازظهر وارد شدند. با چای داغ و شیرینی وآش رشته از آنها پذیرایی کردیم. چه آش رشته ای شده بود. الی گولو جون، هانی شف جون، دست تان درد نکند. دستور پخت آش را مو به مو اجرا کردم. نتیجه مثل یک معجزه بود. بار قبل که آش رشته را از روی دستور رزا منتظمی درست کردم، مجبور شدم کل دیگ را دور بریزم.....
  • ۱۳۵۷

    سال ۱۳۵۷ من در دبستان بهشت تحصیل می کردم. کلاس پنجم بودم. برادرم کلاس اولی بود. یک پسر کوچولوی خجالتی. من مبصر کلاس سومی ها بودم..........
  • تبریک

    عید فطر مبارک:)
Feed
ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه