زندگی من مثل همه مردم، مجموعه‌ای از تلخ و شیرین است، ولی من انتخاب کرده‌ام شیرینی‌های زندگی‌ام را با شما سهیم شوم. هرگز خیال ندارم وانمود کنم هیچ مشکلی در زندگی ندارم و یا هیچ عیبی در رفتار و کردارم نیست. من یک آدم معمولی هستم. اگر بتوانم لحظه‌ای در روز، نور شادی و امید را به قلب شما بتابانم، وظیفه‌ام را در این دنیای زیبا انجام داده‌ام. ریختن چرک آب زندگی بر سر خواننده‌ها، کار ناشایستی است. به نظر من نویسنده‌ای هنرمند است که بتواند امید و شادی را به قلب مردم هدیه کند، وگرنه گله و شکایت از زندگی، کار ساده‌ای است.

مهارت‌های زندگی

مهارت‌های زندگی

برای خانم‌های تحصیل‌کرده

مربی رشد فردی

دکتر آناهیتا چشمه علایی

راهنما


برای باز شدن صفحات بصورت همزمان

کلید ctrl   را پایین نگه داشته

سپس روی لینک کلیک کنید!

ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
دفترچه خاطرات گیس گلابتون
  • نمره انشا

    ملیسا برای من نوشت که می توانم نویسنده خوبی باشم و شاید کار اصلی من از روز ازل همین بوده است. خواندن این کامنت آه از نهاد من برآورد. خاطره ای تلخ از عمق وجودم بیرون کشیده شد. خاطره ای که با مهارت آن را از خ.دم پنهان کرده بودم. آن را می نویسم که از وجودم خارج شود:
  • یک روز معمولی

    پنجشنبه، نوزدهم بهمن 1391: صبح آقای شوشو و پسر به شرکت رفتند. من تمام صبح را نوشتم و نوشتم. ساعت سه که به خانه برگشتند، آقای شوشو برایم چلوکباب خوشمزه ای را آورد. غذا هم لذیذ بود و من هم از غذا پختن راحت بودم.
  • روز عشاق

    شاید در مورد "روز والنتاین" خوانده باشید که کشیشی به نام والنتاین، دختران را به عقد سربازهای رومی تازه مسیحی شده، درمی آورده است واین کار مغایر قانون بوده است، زیرا سربازان رومی حق ازدواج نداشتند. پدر والنتاین را به دلیل سرپیچی از قانون، جلوی شیرهای گرسنه انداختند. با کمال تاسف می خواهم به شما اطلاع بدهم که این داستان دروغ است

  • خانه تکانی

    با توجه به این که ظرف سه سال ازدواج مان، سه بار خانه عوض کرده ایم، من تا به حال خانه تکانی نکرده بودم. امسال سال دومی است که در همان خانه قبلی نشسته ایم، به همین دلیل عاقبت من هم لذت خانه تکانی را چشیدم. می گویم لذت، چون براستی هم لذت دارد که آدم خانه و خانواده ای داشته باشد و بانوی خانه ای باشد و بتواند خانه اش را بتکاند.
  • روز عقد ما

    سه سال پیش در چنین روزی، ساعت هشت صبح به آرایشگاه رفتم. به آرایشگر گفتم قرار است در یک مراسم عقد شرکت کنم. موهایم را جوری درست کند که روسری روی آن خوب بنشیند. چند تا گل کوچک هم روی موهایم بچسباند. پس از آنکه موهایم مرتب شد، خودم صورتم را به سادگی آرایش کردم، مانتویی با گل های ریز صورتی و بنفش به تن کردم، شالی سفید به سرم انداختم، سوار ماشین شدم و به سمت دفترخانه راندم.
  • دارم می روم مشهد

    دارم می روم مشهد. دلم برای مسافرت با قطار تنگ شده بود. یک وقتی برای تان می نویسم آقای شوشو را با قطارهای هند این طرف و آن طرف بردم و چه ماجراهایی داشتیم! کسانی که سوار قطارهای هند شده اند، می دانند وقتی می گویم قطار هندی، یعنی چه! برایتان تعریف خواهم کرد: )))))))))
  • سفرنامه مشهد

    هفده سال پیش، در هنگام تولد پسر، آقای شوشو نذر کرده بود که پسر را به مشهد ببرد. حالا پس از هفده سال آقای شوشو برای عقد یک قرارداد باید به مشهد می رفت و تصمیم گرفت که نذر هفده ساله را ادا کند. این گونه شد که گیس گلابتون و دار و دسته عازم مشهد شدند.
  • برف؟!

    امروز صبح، همسرم داشت لباس می پوشید و من هنوز در تختخواب بودم و خودم را زیر پتو به خواب زده بودم. همسرم گفت: "گیس گلابتون! زمین سفید شده است. چه برفی آمده است!" کلی با هم سر این شوخی بامزه خندیدیم.
  • یک روز شلوغ-1

    به محض بیدار شدن، به آشپزخانه می روم. در فریزر را باز می کنم، بسته حاوی سه ران مرغ یخزده را در می آورم. مرغها را داخل دیگ می اندازم. قدری آب، نمک، شکر، دو مشت آلو، یک قاشق رب گوجه فرنگی به آن اضافه می کنم. زیر دیگ را روشن می کنم. شعله را روی حداکثر می گذارم.

  • یک روز شلوغ-2

    به راه می افتم. بزرگراه حکیم را با دنده یک طی می کنم. یک ساعت طول می کشد تا به محل دلخواه می رسم. پس از پانزده دقیقه گشتن، جای پارک پیدا می کنم. از این پس باید وارد منطقه طرح بشوم. پس سوار تاکسی می شوم.

Feed
ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه