زندگی من مثل همه مردم، مجموعه‌ای از تلخ و شیرین است، ولی من انتخاب کرده‌ام شیرینی‌های زندگی‌ام را با شما سهیم شوم. هرگز خیال ندارم وانمود کنم هیچ مشکلی در زندگی ندارم و یا هیچ عیبی در رفتار و کردارم نیست. من یک آدم معمولی هستم. اگر بتوانم لحظه‌ای در روز، نور شادی و امید را به قلب شما بتابانم، وظیفه‌ام را در این دنیای زیبا انجام داده‌ام. ریختن چرک آب زندگی بر سر خواننده‌ها، کار ناشایستی است. به نظر من نویسنده‌ای هنرمند است که بتواند امید و شادی را به قلب مردم هدیه کند، وگرنه گله و شکایت از زندگی، کار ساده‌ای است.

مهارت‌های زندگی

مهارت‌های زندگی

برای خانم‌های تحصیل‌کرده

مربی رشد فردی

دکتر آناهیتا چشمه علایی

راهنما


برای باز شدن صفحات بصورت همزمان

کلید ctrl   را پایین نگه داشته

سپس روی لینک کلیک کنید!

ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
دفترچه خاطرات گیس گلابتون
  • ملیسا

    من و ملیسا با هم کتاب "ازدواج مثل آب خوردن آسان است!" را معرفی کردیم.
  • در مولودی امام رضا چه گذشت؟

    سر خیابان ما یک سرای محله وجود دارد: سرای محله آسمانها. یکشنبه سری به آنجا زدم و با آقای فرزاد، صحبت کردم. آقای فرزاد به روی گشاده استقبال کرد و پیشنهاد داد که سه شنبه، تولد امام رضا، کتاب را معرفی کنم. می خواست نیم ساعت وقت سخنرانی برای من بگذارد! گفتم: "جانم! من که سخنران حرفه ای نیستم. اگر بتوانم پنج شش دقیقه بدون تپق زدن حرف بزنم، هنر کرده ام."
  • ساری: چه پیشنهادی برای این سفر دارید؟

    من و آقای شوشو آخر هفته می خواهیم برویم ساری.
    من فقط یک بار ساری رفته ام. نصف روز هم بیشتر آنجا نبوده ام. بنابراین برای من ساری یک جای بکلی جدید است.

  • پیش به سوی ساری

    به همسرم گفتم: "دلم می خواهد در پاییز سفری به شمال داشته باشم."

    خواهرم ویلایی را در کلاردشت پیدا کرده بود. هم قیمتش مناسب است، هم جای پاکیزه ای است، هم راه نزدیک است. به همسرم گفتم: "فکر کنم این ویلای کلاردشت جای خوبی باشد."...

  • سیندرلا

    نمی دانم چرا یادم رفت در مورد تاتر سیندرلا بنویسم. شاید از بس تو ذوقم خورده بود، ترجیح دادم آن را فراموش کنم. امروز که مطلب آیدا را خواندم، داغ دلم تازه شد.
  • ساری- چهارشنبه سوم مهر 1392

    چهارشنبه سوم مهر 92

    آقای شوشو برای انجام خریدهای داروخانه به بازار رفت. من هم در خانه ماندم و چمدان و ساک را بستم. قدری تدارک برای راه دیدم، ولی نه خیلی زیاد: فلاسک چای، تی بگ، نسکافه تکی، آجیل، شیرینی و میوه و برای شام چهارشنبه شب هم کنسرو ماهی تن و لوبیا و چیپس.
  • ساری- پنجشنبه چهارم مهر 92- بخش اول

    پنجشنبه چهارم مهر 92

    آقای شوشو ساعت هشت صبح مرا از خواب بیدار کرد. خدایی اش می توانستم تا ساعت ده هم بخوابم. دست و صورت شستیم و بدون صبحانه خوردن، به راه افتادیم. صبحانه خوردن در جاده یکی از موارد عدم تفاهم من و همسرم بود.
  • ساری- پنجشنبه چهارم مهر 92- بخش دوم

    با شکم های بادکرده از رستوران خارج شدیم و می خواستیم به هتل برگردیم که تابلوی "باغ وحش" را دیدیم. آقای شوشو بسیار هیجانزده شد.

  • ساری- پنجشنبه چهارم مهر 92- بخش سوم

    بازدید از باغ وحش به پایان رسید. خیس و تلیس سوار ماشین شدیم و عازم هتل گشتیم. غافل از این که دیگر تابلوی راهنمایی برای هدایت ما به ساری وجود ندارد.

  • ساری- جمعه پنجم مهرماه- بخش اول

    هشت صبح بیدار شدیم و صبحانه خوردیم. باران بند آمده بود. در جاده تندرستی پیاده روی کردیم. هوا بقدری لطیف و شیرین بود که به قول آقای شوشو، ریه های ما متعجب شده بود.

Feed
ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه