زندگی من مثل همه مردم، مجموعه‌ای از تلخ و شیرین است، ولی من انتخاب کرده‌ام شیرینی‌های زندگی‌ام را با شما سهیم شوم. هرگز خیال ندارم وانمود کنم هیچ مشکلی در زندگی ندارم و یا هیچ عیبی در رفتار و کردارم نیست. من یک آدم معمولی هستم. اگر بتوانم لحظه‌ای در روز، نور شادی و امید را به قلب شما بتابانم، وظیفه‌ام را در این دنیای زیبا انجام داده‌ام. ریختن چرک آب زندگی بر سر خواننده‌ها، کار ناشایستی است. به نظر من نویسنده‌ای هنرمند است که بتواند امید و شادی را به قلب مردم هدیه کند، وگرنه گله و شکایت از زندگی، کار ساده‌ای است.

مهارت‌های زندگی

مهارت‌های زندگی

برای خانم‌های تحصیل‌کرده

مربی رشد فردی

دکتر آناهیتا چشمه علایی

راهنما


برای باز شدن صفحات بصورت همزمان

کلید ctrl   را پایین نگه داشته

سپس روی لینک کلیک کنید!

ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
دفترچه خاطرات گیس گلابتون
  • تبریک! تبریک!

    بالاخره اولین باران پاییزی بارید و پاییز به شکل رسمی در روز عید غدیر آغاز شد. من عید غدیر و اولین بارش پاییزی را به همه شما تبریک می‌گویم .
  • کوچ ما به رودهن- ۳

    روز سوم :

    قرار است عصر به تهران بروم و دو ساعتی مطب باشم و برگردم. اگر می‌شد این هفته آخر مطب را تعطیل می‌کردم، ولی باید کسانی را که جراحی کرده‌ام، جمع و جور کنم. قول داده‌ام. صاحبخانه مطبم برای پرداخت بیست و پنج میلیون پولم بازی درآورده است. خدا به خیر کند .
  • کوچ ما به رودهن- ۲

    روز دوم :

    صبح بیدار شدیم. به جای صبحانه، شیرکاکائو و نان شیرمال خوردیم و به طرف تهران راه افتادیم. باید خانه قبلی را به صاحب‌خانه تحویل می‌دادیم. پسر به خاطر تمیز نبودن آپارتمانش ناراحت بود. من به نظافتچی مطبم تماس گرفتم و او ساعت نه صبح در آپارتمان پسر بود. به همین دلیل پسر در رودهن ماند تا خانه‌اش تمیز شود و ما به تهران رفتیم.
  • کوچ ما به رودهن-۱

    روز اول: پنجشنبه ۲۲ شهریور

    ساعت شش و نیم صبح بیدار شدم. اول پیامی کوتاه در سایت گیس گلابتون گذاشتم تا دوستان بدانند تا سه چهار روز نمی‌توانم ایمیل‌ها را جواب بدهم. بعد دوش گرفتم و آقای شوشو را بیدار کردم. کمی بعد پسر هم بیدار شد. سرپایی لقمه نان و پنیری خوردیم.
  • اگر از حال ما بپرسید...

    بیش از سه هفته از اسباب کشی ما به این خانه دوست داشتنی می‌گذرد، ولی خانه هنوز شکل درست و حسابی ندارد و محل آسایش و آرامش نشده است. سه هفته بسیار دشواری داشتیم.
  • دکتر شدن یا نشدن؟ مسئله این است!

    عداد زیادی از شما در مورد نتیجه کنکور پسر پرسیدید و من از شما فرصت خواستم که قدری اوضاع خانه‌مان آرام بشود تا بتوانم بنویسم. از توجهی که به ما و به پسر دارید، سپاسگزارم.
    متأسفانه رتبه پسر خوب نشد. فکر نمی‌کنم درست باشد رتبه او را بگویم، چون این مطلب راز اوست.
  • سلامی از وسط خاک و خول ها!

    سلامی از وسط خاک و خول ها!
  • اسباب کشی ما شروع شد!

    اسباب کشی ما شروع شد!
  • اسباب کشی

    بچه که بودم هر سه یا چهار سال خانه و شهر زندگی‌مان عوض می‌شد، ولی اسباب‌کشی نداشتیم. چون از یک خانه مبله به خانه مبله بعدی کوچ می‌کردیم. وقتی به تهران آمدیم، مادرم همه وسایل زندگی را از نو خرید. پس باز هم اسباب‌کشی نداشتیم. وقتی از امیرآباد شمالی به شهرک غرب رفتیم، باز هم مادرم همه چیز را یکسره نو کرد. من زیاد خانه عوض کردم، ولی اسباب‌کشی نداشتم.
  • چرا ما به رودهن کوچ می‌کنیم؟

    می‌دانم برای تعداد زیادی از شما سؤال پیش‌آمده که چرا ما داریم به رودهن کوچ می‌کنیم؟ چرا من مطب پررونق خود در غرب تهران را دارم رها می‌کنم و به شهرستانی کوچک نقل‌مکان می‌کنم؟ چرا کسی که ۲۵ سال اخیر در شهرک غرب زندگی کرده است، خیال دارد از تهران خارج بشود؟
Feed
ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه