زندگی من مثل همه مردم، مجموعه‌ای از تلخ و شیرین است، ولی من انتخاب کرده‌ام شیرینی‌های زندگی‌ام را با شما سهیم شوم. هرگز خیال ندارم وانمود کنم هیچ مشکلی در زندگی ندارم و یا هیچ عیبی در رفتار و کردارم نیست. من یک آدم معمولی هستم. اگر بتوانم لحظه‌ای در روز، نور شادی و امید را به قلب شما بتابانم، وظیفه‌ام را در این دنیای زیبا انجام داده‌ام. ریختن چرک آب زندگی بر سر خواننده‌ها، کار ناشایستی است. به نظر من نویسنده‌ای هنرمند است که بتواند امید و شادی را به قلب مردم هدیه کند، وگرنه گله و شکایت از زندگی، کار ساده‌ای است.

مهارت‌های زندگی

مهارت‌های زندگی

برای خانم‌های تحصیل‌کرده

مربی رشد فردی

دکتر آناهیتا چشمه علایی

راهنما


برای باز شدن صفحات بصورت همزمان

کلید ctrl   را پایین نگه داشته

سپس روی لینک کلیک کنید!

ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
دفترچه خاطرات گیس گلابتون
  • گیس گلابتون، دست به یقه با تکنولوژی!

    خانه پدری من در شهرک غرب، خانه زیبایی است، ولی ۲۵ سال پیش ساخته شده و از بسیاری از فناوری‌های جدید خانه سازی بی بهره است. مثل آسانسور، چراغ‌های حسگر، پنجره دوجداره. از وقتی ازدواج کردم هم در خانه نوساز اقامت نداشتم. به همین دلیل باز هم با چنین تکنولوژی هایی بیگانه مانده بودم.
  • ماجراهای تهیه و تدارک کارگاه هدفگذاری-۲

    پنجشنبه ۲۲ آبان

    صبح با بدن درد از خواب بیدار شدم و با احساس بد این که امروز باید برای چیدن فرهنگسرا جان بکنم و ساعت‌ها دعوا کنم. دیدم اینطوری نمی‌توانم یک روز زیبای پاییزی را شروع کنم. کمی نرمش کردم. برنامه کاری روزم را مرور نمودم و جلوی هر کدام نوشتم: «سپاسگزارم که این کار به سادگی و عالی انجام شد!»
  • ماجراهای تهیه و تدارک کارگاه هدفگذاری-۱

    از کشتی گرفتن‌هایم برای برپایی این کارگاه بگویم. از کجا شروع کنم؟؟؟

  • تعزیه عاشورا

    سال ۱۳۵۴ یا به قول آن زمان، سال ۲۵۵۴. شوشتر. هفت ساله بودم. اوریون گرفته بودم. تبم قطع شده بود، ولی اجازه نداشتم راه بروم. می‌گفتند کسی که اوریون دارد اگر راه برود، نازا می‌شود. عاشورا بود. پدربزرگم مرا بر شانه‌اش نشاند و با هم به تماشای دسته رفتیم. دسته بود؟... نه! یک لشگر کامل بود.
  • ماجراهای من و مانتو و کفش و خیلی چیزهای دیگه

    با تماشای فیلم‌های کارگاه «هدفگذاری» سال ۱۳۹۲ متوجه شدم هنوز دارم مانتوی سال گذشته را می‌پوشم و کفش سال گذشته را به پا دارم. اعتراف می‌کنم در خرید لباس اهمال‌کار هستم. تا وقتی کف کفشم ور نیاید یا مانتویم بکلی رنگ و رو رفته نشود، به ذهنم نمی‌رسد باید کفش و لباس نو بخرم.
  • تبریک! تبریک!

    بالاخره اولین باران پاییزی بارید و پاییز به شکل رسمی در روز عید غدیر آغاز شد. من عید غدیر و اولین بارش پاییزی را به همه شما تبریک می‌گویم .
  • کوچ ما به رودهن- ۳

    روز سوم :

    قرار است عصر به تهران بروم و دو ساعتی مطب باشم و برگردم. اگر می‌شد این هفته آخر مطب را تعطیل می‌کردم، ولی باید کسانی را که جراحی کرده‌ام، جمع و جور کنم. قول داده‌ام. صاحبخانه مطبم برای پرداخت بیست و پنج میلیون پولم بازی درآورده است. خدا به خیر کند .
  • کوچ ما به رودهن- ۲

    روز دوم :

    صبح بیدار شدیم. به جای صبحانه، شیرکاکائو و نان شیرمال خوردیم و به طرف تهران راه افتادیم. باید خانه قبلی را به صاحب‌خانه تحویل می‌دادیم. پسر به خاطر تمیز نبودن آپارتمانش ناراحت بود. من به نظافتچی مطبم تماس گرفتم و او ساعت نه صبح در آپارتمان پسر بود. به همین دلیل پسر در رودهن ماند تا خانه‌اش تمیز شود و ما به تهران رفتیم.
  • کوچ ما به رودهن-۱

    روز اول: پنجشنبه ۲۲ شهریور

    ساعت شش و نیم صبح بیدار شدم. اول پیامی کوتاه در سایت گیس گلابتون گذاشتم تا دوستان بدانند تا سه چهار روز نمی‌توانم ایمیل‌ها را جواب بدهم. بعد دوش گرفتم و آقای شوشو را بیدار کردم. کمی بعد پسر هم بیدار شد. سرپایی لقمه نان و پنیری خوردیم.
  • اگر از حال ما بپرسید...

    بیش از سه هفته از اسباب کشی ما به این خانه دوست داشتنی می‌گذرد، ولی خانه هنوز شکل درست و حسابی ندارد و محل آسایش و آرامش نشده است. سه هفته بسیار دشواری داشتیم.
Feed
ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه