زندگی من مثل همه مردم، مجموعه‌ای از تلخ و شیرین است، ولی من انتخاب کرده‌ام شیرینی‌های زندگی‌ام را با شما سهیم شوم. هرگز خیال ندارم وانمود کنم هیچ مشکلی در زندگی ندارم و یا هیچ عیبی در رفتار و کردارم نیست. من یک آدم معمولی هستم. اگر بتوانم لحظه‌ای در روز، نور شادی و امید را به قلب شما بتابانم، وظیفه‌ام را در این دنیای زیبا انجام داده‌ام. ریختن چرک آب زندگی بر سر خواننده‌ها، کار ناشایستی است. به نظر من نویسنده‌ای هنرمند است که بتواند امید و شادی را به قلب مردم هدیه کند، وگرنه گله و شکایت از زندگی، کار ساده‌ای است.

مهارت‌های زندگی

مهارت‌های زندگی

برای خانم‌های تحصیل‌کرده

مربی رشد فردی

دکتر آناهیتا چشمه علایی

راهنما


برای باز شدن صفحات بصورت همزمان

کلید ctrl   را پایین نگه داشته

سپس روی لینک کلیک کنید!

ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
دفترچه خاطرات گیس گلابتون
  • ساری- کیاسر- باداب سورت-2

    آقای شوشو از ذوق سفر از ساعت چهار صبح بیدار بود. مرا ساعت پنج صبح بیدار کرد . جمع و جور کردیم و ساعت شش صبح راه افتادیم. تصور کنید در جاده باشید و پیش چشمتان آفتاب طلوع کند... آسمان اول نقره‌ای می‌شود، بعد نارنجی و سپس طلایی و یکباره آبی می‌گردد و همه این معجزه ظرف چند ثانیه رخ می‌دهد... در سکوت پیش رفتیم .

  • ساری- کیاسر- باداب سورت-1

    دلم می‌خواست آخر هفته به جایی برویم که تا به حال نرفته‌ایم. یک مکان خاص مورد نظرم است. وقتی آنجا را به آقای شوشو معرفی کردم، گفت: احساس خوبی نسبت به این سفر ندارد. همانطور که میدانید همسرم در سفر بسیار محتاط است و فقط به جاهایی می‌رود که از مقبولیت آن اطمینان کامل داشته باشد. به خوش بینی من هم هیچ اعتمادی ندارد. دوستانی که سفرنامه هندیجان نامه را خوانده‌اند، بخوبی از تفاوت دیدگاه من و آقای شوشو در مورد سفر باخبرند .

  • جاده می‌خواند مرا هر دم به خویش...

    به جاده زدیم تا جایی جدید را کشف کنیم. وارد جاده‌ای کوهستانی شدیم و در پیچ‌واپیچ جاده پیش رفتیم. آقای شوشو دلش می‌خواست به جاده همیشگی برگردیم. بهش گفتم: "برای چند لحظه فکر کن مارکوپولو هستی. تو قدم به سرزمینی ناشناخته گذاشته‌ای و می‌خواهی جهانی تازه را بشناسی... 

     

  • سفری معلق بین دو سال: ۲۰۱۵-۲۰۱۴ (شماره چهار)

    از خوشی‌های سفر گفتم. از ناخوشی‌هایش هم بگویم. من دوشنبه رودهن را ترک کردم. آقای شوشو از سه شنبه با تب و بدن درد در رختخواب افتاد. بقدری از شنیدن این خبر پریشان شدم که دوستان پرسیدند: "چی شده؟" و من زدم زیر گریه !
  • سفری معلق بین دو سال: ۲۰۱۵-۲۰۱۴ (شماره سه)

    وقتم را طوری تنظیم کرده بودم که قبل از تاریکی به شهر مورد نظرم برسم. وقتی وارد محل اقامتم شدم به مسئولین کمپ گفتم حوله‌ام را جا گذاشته‌ام. آن‌ها لطف کردند و برایم حوله تهیه کردند. وقتی برای یک حوله پرپری قهوه ای بدرنگ چهل هزار تومان پرداخت کردم، فوری به آقای شوشو زنگ زدم و گفتم :

  • سفری معلق بین دو سال: ۲۰۱۵-۲۰۱۴ (شماره دو)

    سفر با اتوبوس عالی بود. همسرم تلفن کرد. پرسید: "کجا هستی؟" من نمی‌دانستم. داشتم خودم را براش لوس می‌کردم می‌گفتم یه جایی که چند تا درخت داره و یه تیکه ابر. خانمی که در صندلی جلو نشسته بود برگشت و بهم گفت کجا هستیم. عزیزان دل! اگر مکالمه کسی را گوش ایستاده‌اید دستکم به روی خودتان نیاورید !

  • سفری معلق بین دو سال: ۲۰۱۵-۲۰۱۴ (شماره یک)

    باز هم یک سفر کاری. سعی کردم آقای شوشو را همراه خودم بکنم ولی او علاقه ای به شرکت در این سفر نداشت. دفعه قبل مرا تا به محل برگزاری کارگاه برد ولی این بار نمی‌توانست. من هم دلم نمی‌خواست با آن وضعیت دشوار مرا برساند و برگرداند. آن روز به من خیلی خوش گذشت ولی همسرم به خاطر کله شقی و استراحت نکردن نزدیک بود در جاده کشته شود .

  • یلدای ۱۳۹۳

    شب یلدای امسال مصادف با رحلت رسول خدا بود. به همین دلیل برای ما حال و هوای جشن همیشگی را نداشت. آقای شوشو روزه گرفت. وقتی روزه می‌گیرد، بی حال و بی رمق است. گوشه ای کز می‌کند. بیشتر اوقات خواب است. بداخلاق و بهانه گیر هم می‌شود. به همین دلیل من از خانم نظافتچی خواستم برای تمیزکاری بیاید. روز تعطیل و گشت و گذار که نبود، دست کم خانه تمیز شود.
  • رژیم می‌گیریم! آی رژیم می‌گیریم!

    من و آقای شوشو در دوران آشنایی تصمیم گرفتیم برای زمان جشن عروسی هیکلی زیبا داشته باشیم. به همین دلیل همراه یکدیگر به کلاس رژیم غذایی رفتیم و حسابی وزن کم کردیم و کلی خوش هیکل شدیم. تماشای عکس روز عروسی مان به ما انرژی و شادابی می‌دهد.
  • سه شنبه با خودم:)

    روز سه شنبه را به کلی تعطیل کردم. کلی کار نیمه تمام و در دست اجرا داشتم، ولی دیدم دارم بدجوری کم می‌آورم. باید روند زندگی‌ام را کند کنم. به همین دلیل منتظر نشدم که یک روزی بیکار بشوم، بلکه آگاهانه و داوطلبانه کارهایم را معوق گذاشتم تا روح، جسم و ذهنم را تر وتازه کنم.
Feed
ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه