زندگی من مثل همه مردم، مجموعه‌ای از تلخ و شیرین است، ولی من انتخاب کرده‌ام شیرینی‌های زندگی‌ام را با شما سهیم شوم. هرگز خیال ندارم وانمود کنم هیچ مشکلی در زندگی ندارم و یا هیچ عیبی در رفتار و کردارم نیست. من یک آدم معمولی هستم. اگر بتوانم لحظه‌ای در روز، نور شادی و امید را به قلب شما بتابانم، وظیفه‌ام را در این دنیای زیبا انجام داده‌ام. ریختن چرک آب زندگی بر سر خواننده‌ها، کار ناشایستی است. به نظر من نویسنده‌ای هنرمند است که بتواند امید و شادی را به قلب مردم هدیه کند، وگرنه گله و شکایت از زندگی، کار ساده‌ای است.

مهارت‌های زندگی

مهارت‌های زندگی

برای خانم‌های تحصیل‌کرده

مربی رشد فردی

دکتر آناهیتا چشمه علایی

راهنما


برای باز شدن صفحات بصورت همزمان

کلید ctrl   را پایین نگه داشته

سپس روی لینک کلیک کنید!

ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
دفترچه خاطرات گیس گلابتون
  • سفری معلق بین دو سال: ۲۰۱۵-۲۰۱۴ (شماره دو)

    سفر با اتوبوس عالی بود. همسرم تلفن کرد. پرسید: "کجا هستی؟" من نمی‌دانستم. داشتم خودم را براش لوس می‌کردم می‌گفتم یه جایی که چند تا درخت داره و یه تیکه ابر. خانمی که در صندلی جلو نشسته بود برگشت و بهم گفت کجا هستیم. عزیزان دل! اگر مکالمه کسی را گوش ایستاده‌اید دستکم به روی خودتان نیاورید !

  • سفری معلق بین دو سال: ۲۰۱۵-۲۰۱۴ (شماره یک)

    باز هم یک سفر کاری. سعی کردم آقای شوشو را همراه خودم بکنم ولی او علاقه ای به شرکت در این سفر نداشت. دفعه قبل مرا تا به محل برگزاری کارگاه برد ولی این بار نمی‌توانست. من هم دلم نمی‌خواست با آن وضعیت دشوار مرا برساند و برگرداند. آن روز به من خیلی خوش گذشت ولی همسرم به خاطر کله شقی و استراحت نکردن نزدیک بود در جاده کشته شود .

  • یلدای ۱۳۹۳

    شب یلدای امسال مصادف با رحلت رسول خدا بود. به همین دلیل برای ما حال و هوای جشن همیشگی را نداشت. آقای شوشو روزه گرفت. وقتی روزه می‌گیرد، بی حال و بی رمق است. گوشه ای کز می‌کند. بیشتر اوقات خواب است. بداخلاق و بهانه گیر هم می‌شود. به همین دلیل من از خانم نظافتچی خواستم برای تمیزکاری بیاید. روز تعطیل و گشت و گذار که نبود، دست کم خانه تمیز شود.
  • رژیم می‌گیریم! آی رژیم می‌گیریم!

    من و آقای شوشو در دوران آشنایی تصمیم گرفتیم برای زمان جشن عروسی هیکلی زیبا داشته باشیم. به همین دلیل همراه یکدیگر به کلاس رژیم غذایی رفتیم و حسابی وزن کم کردیم و کلی خوش هیکل شدیم. تماشای عکس روز عروسی مان به ما انرژی و شادابی می‌دهد.
  • سه شنبه با خودم:)

    روز سه شنبه را به کلی تعطیل کردم. کلی کار نیمه تمام و در دست اجرا داشتم، ولی دیدم دارم بدجوری کم می‌آورم. باید روند زندگی‌ام را کند کنم. به همین دلیل منتظر نشدم که یک روزی بیکار بشوم، بلکه آگاهانه و داوطلبانه کارهایم را معوق گذاشتم تا روح، جسم و ذهنم را تر وتازه کنم.
  • گیس گلابتون، دست به یقه با تکنولوژی!

    خانه پدری من در شهرک غرب، خانه زیبایی است، ولی ۲۵ سال پیش ساخته شده و از بسیاری از فناوری‌های جدید خانه سازی بی بهره است. مثل آسانسور، چراغ‌های حسگر، پنجره دوجداره. از وقتی ازدواج کردم هم در خانه نوساز اقامت نداشتم. به همین دلیل باز هم با چنین تکنولوژی هایی بیگانه مانده بودم.
  • ماجراهای تهیه و تدارک کارگاه هدفگذاری-۲

    پنجشنبه ۲۲ آبان

    صبح با بدن درد از خواب بیدار شدم و با احساس بد این که امروز باید برای چیدن فرهنگسرا جان بکنم و ساعت‌ها دعوا کنم. دیدم اینطوری نمی‌توانم یک روز زیبای پاییزی را شروع کنم. کمی نرمش کردم. برنامه کاری روزم را مرور نمودم و جلوی هر کدام نوشتم: «سپاسگزارم که این کار به سادگی و عالی انجام شد!»
  • ماجراهای تهیه و تدارک کارگاه هدفگذاری-۱

    از کشتی گرفتن‌هایم برای برپایی این کارگاه بگویم. از کجا شروع کنم؟؟؟

  • تعزیه عاشورا

    سال ۱۳۵۴ یا به قول آن زمان، سال ۲۵۵۴. شوشتر. هفت ساله بودم. اوریون گرفته بودم. تبم قطع شده بود، ولی اجازه نداشتم راه بروم. می‌گفتند کسی که اوریون دارد اگر راه برود، نازا می‌شود. عاشورا بود. پدربزرگم مرا بر شانه‌اش نشاند و با هم به تماشای دسته رفتیم. دسته بود؟... نه! یک لشگر کامل بود.
  • ماجراهای من و مانتو و کفش و خیلی چیزهای دیگه

    با تماشای فیلم‌های کارگاه «هدفگذاری» سال ۱۳۹۲ متوجه شدم هنوز دارم مانتوی سال گذشته را می‌پوشم و کفش سال گذشته را به پا دارم. اعتراف می‌کنم در خرید لباس اهمال‌کار هستم. تا وقتی کف کفشم ور نیاید یا مانتویم بکلی رنگ و رو رفته نشود، به ذهنم نمی‌رسد باید کفش و لباس نو بخرم.
Feed
ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه