زندگی من مثل همه مردم، مجموعه‌ای از تلخ و شیرین است، ولی من انتخاب کرده‌ام شیرینی‌های زندگی‌ام را با شما سهیم شوم. هرگز خیال ندارم وانمود کنم هیچ مشکلی در زندگی ندارم و یا هیچ عیبی در رفتار و کردارم نیست. من یک آدم معمولی هستم. اگر بتوانم لحظه‌ای در روز، نور شادی و امید را به قلب شما بتابانم، وظیفه‌ام را در این دنیای زیبا انجام داده‌ام. ریختن چرک آب زندگی بر سر خواننده‌ها، کار ناشایستی است. به نظر من نویسنده‌ای هنرمند است که بتواند امید و شادی را به قلب مردم هدیه کند، وگرنه گله و شکایت از زندگی، کار ساده‌ای است.

مهارت‌های زندگی

مهارت‌های زندگی

برای خانم‌های تحصیل‌کرده

مربی رشد فردی

دکتر آناهیتا چشمه علایی

راهنما


برای باز شدن صفحات بصورت همزمان

کلید ctrl   را پایین نگه داشته

سپس روی لینک کلیک کنید!

ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه
دفترچه خاطرات گیس گلابتون
  • گیاهخواری، آری یا نه؟-1

    من هفده سال گیاهخوار بودم. تعداد زیادی از شما درخواست کرده‌اید در مورد تجربه گیاهخواری‌ام برای شما بنویسم. البته من نوشتن این مطلب را سه سالی پشت گوش انداخته‌ام. می دانید چرا؟

  • زندگی شگفت انگیز دانیل استیل، نویسنده معروف

    دانشجو بودم، هجده نوزده ساله. یک کتابفروش کتاب پیمان عشق اثر دانیل استیل را به من معرفی کرد و گفت عاشق این کتاب می‌شوی. از کتاب خوشم نیامد، زیرا می‌دانستم اگر صورت یک نفر به شکلی هولناک بسوزد، هرگز به کمک جراحی پلاستیک، ظاهری طبیعی پیدا نمی‌کند، چه رسد آن که به زیبارویی بی مانند تبدیل شود.

  • از تنگه واشی چه خبر؟

    البرز در یک جا ترک برداشته است: تنگه واشی
    در روزگار گذشته، این تنگه، راه دسترسی به شمال ایران بود. کالاها بر پشت قاطر از اینجا به شمال ایران حمل می‌شده و برعکس. در این تنگه یک رودخانه کوچک جریان دارد. برای گذشتن از تنگه باید به میان آب بزنید.
  • اولین دیدار من با مرگ

    نخستین باری که با فرشته مرگ سر یک میز نشستم، بیست و دو سال داشتم. مرگ چه کسی؟ مرگ دخترکی ده ساله
  • گیس گلابتون، نقشه و نقشه خوانی!

    میانه‌ام با نقشه خوب است. از جهت یابی و پیدا کردن شمال و جنوب مکانی که در آن واقع می‌شوم تا حدی سر در می‌آورم. از وقتی یادم می‌آید پدرم نقشه ای برجسته و زیبا از کشوری به شکل گربه ای ملوس در اتاقم آویزان کرده بود و...
  • همسایه جدید ما

    ساختمان ما هفت طبقه است و هر طبقه سه واحد دارد. ما در طبقه پنجم ساکن هستیم. در طبقه ما، سایر واحدها خالی بود. تازگیها از واحد مجاور ما صدای دریل و چکش می‌آمد. حدس زدم قرار است همسایه دار شویم.
  • مهمانی افطار مجله راز-2

    من هر روز ساعت پنج شش از دفتر خارج می‌شوم. البته به خاطر این که خودم را هلاک نکنم، تازگی ساعت را روی 16:45 تنظیم کرده‌ام. اینطوری یک ربع قبل از پنج متوجه می‌شوم وقت جمع و جور و رفتن به خانه است.
  • مهمانی افطار مجله راز-1

    چند روز داشتم یکی تو سر خودم می‌زدم و یکی تو سر سایت که یک پیامک برام رسید. من موقع کار کردن، موبایلم را بیصدا می‌کنم تا تمرکزم بهم نخورد. یک ساعت و نیم با تمرکز کار می‌کنم، بعد پانزده دقیقه استراحت می‌کنم.
  • کشف جدید من: کتابخانه رودهن عجب جای توپیه!

    بالاخره دوشنبه طلایی از راه رسید و من توانستم آن را تعطیل کنم. فکر می‌کنید کجا رفتم؟
    کتابخانه! و فکر می‌کنید چه کتابی به امانت گرفتم؟ شرلوک هلمز! بهههههههله!

  • شرح جشن تولد امسال من-2

    ساعت یازده نیم شده بود و بالاخره مغازه‌های میلاد نور لطف کرده و باز شده بودند. ولی آن مغازه لباس خانه... دیگر به سراغشان نخواهم رفت. سه تا خانم نشسته‌اند تلویزیون نگاه می‌کنند، دهانشان پر از شیرمال است و زورشان می‌آید حرف بزنند.

Feed
ورود به سایت گیس گلابتون
رمز عبور را فراموش کرده اید؟
ثبت نام در سامانه